موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه333

مدت زمان: 39:00 اندازه نسخه كم حجم: 4.68 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.84 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
مباحثي كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در ذيل اين كريمه ارائه دادند بعضي از آنها مطرح شد دو مطلبش كه هم عميق بود و هم تازگي داشت يكي اينكه شكوفايي جامعه، پرورش جامعه، تهذيب جامعه به وسيله? انبياء شكل مي‌گرفت اين يكي، دوم اينكه جامعه شناسي را وحي ياد مردم داد ممكن بود كم و بيش در بين بشر علم به اقوام و امم مطرح باشد اما اينطوري كه به صورت دانش و معرفت رسمي روي آن كار بشود ادله و براهيني اقامه بشود تجزيه و تحليل بشود شقاوت و سعادت آنها حيات و ممات اينها سعود و سقوط اينها بررسي بشود اين بعد از قرآن است پس يك مطلب مهم اين است كه شكوفايي جامعه در سايه? تعليم انبياء است دوم اينكه رشد جامعه‌شناسي معرفت جامعه كه جزء علوم است اين هم به وسيله قرآن آورد اما مطلب سوم كه جامعه وجود دارد يا نه البته با خواست خدا بايد كه همه فرمايشات ايشان مطرح بشود تا در آن جمع بندي نهايي ببينيم كه آيا جامعه وجود حقيقي دارد يا وجود اعتباري ولي ظاهر قرآن كريم اين است كه براي جامعه حسابي باز كرده خدا از حيات و ممات از سعادت و شقاوت از اطاعت و عصيان و از عزت و ذلت و مانند آن كه بعضي از آيات در نوبتهاي قبل قرائت شد كه ايشان هم به آن استدلال كردند بعضي از آيات ديگر همين است كه در سوره? مباركه? «بقره» درباره? امتها مي‌فرمايد به اينكه ?تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُم? هر امتي براي خود حسابي دارد و با همان حساب رخت برمي‌بندد با همان حساب هم محشور مي‌شود آيه? 134 سوره? «بقره» اين است كه ?تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُم? براي امت زماني قائل است عملي چه اينكه در سوره? مباركه? «مائده» درباره? اهل كتاب آيه? 66 اين‌چنين است كه ?مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ? در سوره? مباركه? «نساء» براي امت شاهد قائل است همان طوري كه در بعضي از آيات سور ديگر براي هر فرد شاهد قائل است همان طوري كه مي‌فرمايد ?جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيد? هر كسي شاهد اعمال دارد درباره? امت هم در سوره? مباركه? «نساء» هم فرمود به اينكه هر امتي هم شاهد دارد آيه 41 سوره? «نساء» اين است كه ?فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهيدًا? كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شود شهيد شهدا هر امتي براي خود شاهد اعمال دارد پيغمبر اوست و امام اوست و مانند آن همه اين امم و همه? شهداي امم همه زير پوشش شهادت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ?وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاء? كه اين هؤلاء تنها راجب امم نيست بلكه امم به انبياي امم ?فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاء? يعني هؤلاء امم به شهدائهم ?وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاء شَهِيداً? اين آيات و همچنين آيات ديگر نشان مي‌دهد كه براي امت حيات و هستي به حسب ظاهر قرآن قائل است موجود حالا گاهي زنده است گاهي مرده گاهي مطيع است گاهي عاصي گاهي عزيز است گاهي ذليل گاهي صعود دارد گاهي سقوط گاهي اطاعت دارد گاهي تمرد و مانند آن، موجود انساني اين طور است همه? اين احكام را قرآن براي امت ذكر كرده است اين خلاصه فرمايش ايشان در آن فصل چهارم ولي براي اينكه اين بحث هنوز نا تمام هست و در آن جمع بنديهاي نهايي به خواست خدا بايد معلوم بشود كه آيا جامعه وجود مستقل دارد يا نه بعضي از مطالب كه عقلي و همچنين قرآني هست اين بايد در اذهان شريفتان باشد تا در موقع جمع بندي اثر كند مطلب اول اين است كه اگر چيزي دليل عقلي بر خلاف او قائم شد يعني برهان عقلي داشتيم كه او وجودي ندارد قهراً ظواهر نقلي توجيه مي‌شود چون هرگز ظواهر نقدي با قيام برهان عقلي بر خلاف حجت نيست در اينجا دو نكته بايد مورد توجه باشد يكي اينكه بحث يك بحث تعبدي نيست كه ظواهر الفاظ در اين بحث حجت باشد بر فرض ظاهر چند آيه اين بود كه جامعه وجود دارد چون يك مطلب عقلي است يك مطلب تعبدي نيست يك مطلب علمي نيست جز مظنه چيز ديگر به بار نمي‌آورد و مظنه هم در اينگونه از علوم و مسائل حجت نيست برفرض هم دليل عقلي بر خلاف اقامه نشود به صرف ظنون لفظي نمي‌شود مطلب علمي را اثبات كرد مگر در حد مظنه نه در حد جذب اين يكي، دوم همان است كه اشاره شد اگر برهان عقلي بر خلاف اين مسئله اقامه شد يعني دليل عقلي اقامه شد كه جامعه وجود مستقل ندارد همه? اين ظواهر توجيه مي‌شود يعني قابل توجيه است اين هم دو مطلب درباره? برهان عقلي سه حالت هست يك وقت عقل به طور روشن مسئله را مبرهن مي‌كند كه جامعه وجود ندارد وجود جدايي ندارد مرحله? دوم آن است كه نه به طور روشن ثابت مي‌كند كه جامعه وجود جدا دارد همان طوري كه افراد موجودند جامعه هم موجود است مرحله سوم مرحله‌اي است كه براي عقل ثابت نشده شواهدي بر وجود پيدا شده شواهدي هم بر عدم وجود پيدا شده عقل به جايي راه پيدا نكرد پس عقل يا قاطع به وجود است يا قاطع به عدم است يا شاق است در صورتي كه قاطع به عدم باشد اين ظواهر حتماً بايد توجيه بشود در صورتي كه قاطع به وجود باشد يا شاك باشد لا يدري باشد اين ظواهر و ظهورش باقي است و دليلي بر ترد اين ظواهر نيست منتها اگر برهان عقلي بر وجود قائم شد كه انسان قاطع است اگر برهان عقلي قاطع اقامه نشد ادله? لفظي جزء مظنه نتيجه ديگر ندارد و در مسائل علمي مظنه كار آمد نيست مگر در حد گمان در اسلام اين يك مقدمه، مقدمه ديگر آن است كه در خلال فرمايش ايشان اين‌چنين بود كه خاصيت وجود جمعي امت آن است كه اراده را از افراد سلب مي‌كند يعني اگر جامعه‌اي در يك سمت حركت كرد فردي بخواهد همسو نباشد يا مخالف باشد مقدور آن فرد نيست بلكه حركت جامعه او را با خود موافق مي‌كند چه در طرف مثبت چه در طرف منفي براي هر دو نمونه ذكر كرده است در طرف مثبت اين است كه اگر جامعه‌اي قيام كرد انقلاب كرد و مانند آن اگر فردي هراسناك بود يا محافظه كار بود اين جامعه او را به همراه خود مي‌برد در طرف منفي اين است كه اگر حادثه سختي رخ داد و جامعه ترسيد فرد نيرومند شجاع نترس هم در جامعه باشد اين ديگر قدرت تصميم گيري و اراده از كف او گرفته مي‌شود جامعه ترسو اين فرد شجاع را هم هراسناك مي‌كند خب اينها در فرمايشاتشان بود اينها البته در حد تقريب خوب است ولي اينها اثر مشترك هست جامعه چه وجود حقيقي داشته باشد چه وجود حقيقي نداشته باشد وجود اعتباري داشته باشد همين اين دو اثري كه ايشان ذكر فرمودند هست اگر ما ديديم جامعه‌اي اين‌چنين بود كه آن فرد محافظه كار را همسو كرد يا جامعه‌اي اين‌چنين بود كه فرد شجاع نيرومند را هراسناك كرد اين نشانه? وجود حقيقي جامعه نيست بلكه از باب همان مجموع الآثار است نه اثر المجموع اثر المجموع چيز جديدي باشد الان مثلاً سيل خروشاني كه از دامنه? كوه به دشت متوجه مي‌شود در دو طرف اين سيل خروشان آبهاي مختصري است چشمه‌هايي كوچكي هست كه اينها يا آرامند حركت ندارند يا اگر حركت دارند مسيرشان در مسير سيل نيست ولي وقتي سيل خروشان آمده همان آن آبي كه در بركه آرام است و متحرك نيست او را حركت مي‌دهد هم آن آبها و نهرهايي كوچكي كه مسيرشان دگرگون است آنها را همسو مي‌كند خاصيت سيل هم اين است در حالي كه سيل وجود خارجي ندارد سيل جز مجموع .. چيز ديگر نيست و اثر سيل هم جز مجموع آثار چيز ديگر نيست اما وقتي اين آثار كنار هم گذاشته شد انسان خيال مي‌كند سيل وجود جدايي دارد جامعه در انقلاب اينها محتمل است كه نظير سيل باشد افراد ساكن را متحرك مي‌كند افراد مخالف را موافق مي‌كند و مانند آن اگر ما ديديم جامعه در دو حالت دو اثر گوناگون داشت اين نشانه? وجود حقيقي جامعه نيست زيرا آن شيء هم كه وجود حقيقي ندارد هم اين آثار را به همراه دارد اين در حقيقت مجموعه آثار است نه اثر جديد اين هم يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، كه «اثر الياقوت لا كالاسكري» كه ايشان مثال مي‌زنند خب اگر چنانچه از اين مرحله بگذريم مي‌بينيم به اينكه بناي انسانها غرائض عقلاء و بناي عقلاء بر اين است كه به بعضي از چيزها شخصيت حقوقي مي‌دهند در حالي كه آنها اصلاً وجود ندارند مثلاً دولت، دولت پيش عقلاي بشر شخصيت حقوقي دارند وجودي دارند تمام داد و ستدها را كه دول با هم انجام مي‌دهند تمام روابط سياسي يا نظامي را كه دول با هم امضاء مي‌كنند براي دولت شخصيت حقوقي قائلند اگر اين دولت در اثر اينكه حالا اعضايش سالمند شدند يا توان كاري را از دست دادند يا كار ديگري را براي خود انتخاب كردند اگر اين دولت همه? اعضايش استيفاء و استعفاء بدهد و اعضاي جديدي براي كابينه? دولت انتخاب بشود يعني مسئله پنجاه نفر قبلي كلاً استعفاء بدهند پنجاه نفر جديدي بيايد مي‌گويند تمام معاهدات دولت باقي است يعني آن پنجاه نفر كه اعضاي دولت قبلي بودند همه‌شان از بين رفتند يعني استعفاء دادند و مانند آن اين پنجاه نفر ديگر كه آمدند همه? تعهدات آن پنجاه نفر قبلي را محترم مي‌شمارند مي‌گويند دولت اين كار امضاء كرده است دولت عهده‌دار است نمي‌گويند دولت از بين رفت مي‌گويند اشخاص از بين رفت نه اينكه آن معاهدات آن تعهدها آن تمليك و تملكها نابود شده باشد به ورثه برسد يا مانند آن اين شخصيت حقوقي كاملاً سر جايش محفوظ است و باقي است خب اگر چنانچه اينگونه حسابهاي عقلاء مطرح بشود مي‌بينيم عقلاء براي عنوان و براي جهت شخصيت حقوقي قائلند در اصلاً در خارج وجود ندارد چون اگر چيزي مركب باشد بالأخره علل مادي او را آحاد و اجزاء مي‌سازند و علت صوري او را به عنوان جامعه يا امت و مانند آن به عهده ‌دارد و اگر همه? اعضاي قبلي او حالا يا مردند يا استعفاء دادند از بين رفتند ديگر ممكن نيست كه هيئت بدون اعضاء و اجزاء باشد تا اينكه اجزاي ديگر به نام اعضاي كابينه بعدي زير پوشش آن هيئت قرار بگيرند بشوند دولت اين‌چنين كه نيست پس يقيناً دولت امر اعتباري است هيچ وجود خارجي ندارد كارهاي اعتباري به جهت متوجه مي‌شود گاهي به شخصيت حقوقي متوجه مي‌شود و مانند آن مثلاً مي‌گويند فلان مال را وقف بيمارستان بكنند بيمارستان جهت است و اين جهت مالك مي‌شود منتها عين محبوس است ثمره? عين كه منفعت آن مال است مال بيمارستان است حالا اين بيمارستان نشد بيمارستان ديگر اين خراب شد بيمارستان ديگر اينگونه از عناوين اعتباري نشانه? آن نيست كه آن شيء واقعاً موجود است پس اگر ما ديديم اثر ملكيت و مانند آن بار بود اين نشانه? آن نيست كه آن شيء واقعاً در خارج بود ممكن است موجود حقيقي باشد و داراي ملكيت است ممكن است موجود اعتباري باشد بي‌حقيقت ولي داراي ملكيت اين هم دو مطلب، حالا تاييد مي‌كنيم مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم همان طوري كه انسانها را داراي امم مي‌شمارد حيوانات را هم امم مي‌داند آيا واقعاً براي حيوانات وجود جمعي مي‌شود قائل شد كه اينها هم جامعه? حيوانات كه وجود حقيقي دارد گذشته از افراد يا نه در سوره? مباركه? «انعام» آيه? 38 اين است كه ?وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُون? كه هر گروهي هر نوعي از انواع حيوانات يك امتند اين تعبير امت درباره? حيوانات هم به كار رفته اما اين را واقعاً جامعه حقيقي دارند يعني جامعه? اينها وجود جدايي دارد غير از آحاد اينها البته بايد اثبات بشود صرف اطلاق امت بر جامعه شايد نشانه? وجود جدا براي حيثيت اجتماعي آنها نباشد مطلب ديگر آن است كه در بعضي از روايات، حالا اين مطلب‌ها زمينه? آن طرف را تعيين مي‌كند تا ذهن آماده باشد براي جمع بندي نهايي كه واقعاً جامعه وجود جدا دارد يا نه در بعضي از روايات مي‌فرمايد مؤمنين با هم هستند اگر اين آثار ثابت بشود اين اثر حقيقي است اگر اثر حقيقي شد يك مبدأ واحد طلب مي‌كند آن رواياتي كه زمينه وجود جامعه را فراهم مي‌كند در كتاب شريف كافي نقل شده بابي است در جلد دوم كافي كتاب الايمان و الكفر به نام باب اخوة المؤمنين بعضهم لبعض كه مو‌منين با يكديگر برادرند روايات اين باب چند طايفه‌ است بايد اينها را از هم جدا كرد تا ببينيم آنچه كه جنبه? تشريحي دارد با آنكه جنبه? تحقيقي دارد از هم جدا بشود و از مجموع استفاده كرد كه بعضي از جوامع نه همه بعضي از امم نه همه اينها نوع وحدتي روايت اولش اين است كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) است «انما المومنون اخوة .. ابن و ام و اذا ضرب علي رجلٍ منهم .. سحرٍ له الاخروا» اينها همان مثال معروف كه بني آدم اعضاي يكديگرند از همين روايات گرفته شد ديگر مؤمنين با هم برادرند فرزندان يك پدر و مادرند و اگر رگي از رگهاي كسي آسيب ببيند ساير رگها و ساير اعضاء بي‌خوابي دارند يعني همان طوري كه يك نفر اگر عضوي از اعضاي او به درد بيايد ساير اعضا آرام نيستند يك فرد جامعه اسلامي اگر آسيب ببيند ديگران در رنج‌اند افراد جامعه مثل اعضاي بدنند كه بني آدم اعضاي يكديگرند آيا اين روايت حكم اخلاقي است حكم دستوري است يا حكم وصفي است از اين روايت نمي‌شود استفاده كرد كه حكم وصفي باشد حكم دستوري است اما ملاحظه فرماييد در مشابه همين روايت چهار اين باب است كه ابي‌بصير مي‌گويد از امام صادق(سلام الله عليه) شنيدم «المؤمن اخ المؤمن كالجسد الواحد انشتكا شيئاً منهم وجد علي ذلك في ساير جسده» افراد با ايمان به منزله? اعضاي بدنند كه اگر عضوي، مؤمني آسيب ببيند ديگران ناراحتند ولي در ذيل اين حديث فرمود ‌«و ارواحهما بروح الواحد» يعني ارواح افراد با ايمان دو تا برادر مؤمن از يك روح است «و ان روح المؤمن لاشد اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها» روح مؤمن ارتباطش به ذات اقدس الهي از باب تشبيه معقول و محسوس قوي‌تر از اتصال شعاع شمس است به خود شمس خب اين نشان مي‌دهد كه روحي در امم مسلمان هست يك روح اگر چنانچه برهان عقلي بر‌خلاف اين جداً اقامه شد خب اينها توجيه مي‌شود اما اگر عقل نتوانست به اين راز پي ببرد ناچار سكوت مي‌كند مي‌گويد من دليلي نيافتم كه امت اسلامي وجو جدايي ندارد سر اينكه عرض شد اين دليل به نحو موجبه جزئيه را اثبات مي‌كند نه موجبه كليه را براي اينكه اين در محور ايمان است جامعه مؤمن اين‌چنين است جامعه‌هاي اسلامي اين‌چنين است امت مسلم اين‌چنين است اما در كشوري كه در او مسلمان و غير مسلمان به سر مي‌برند اثبات وحدت جمعي براي اين گروه دشوار است چون در اين حديث و امثال اين آمده است كه ارواح مؤمنين يك روح است و همه? اينها در اثر ارتباط به ذات اقدس الهي مي‌توانند باشند واحد از اين لطيف‌تر و گويا‌تر روايت دوم اين باب است كه جابر به امام باقر(سلام الله عليه) كه ظاهراً امروز اول رجب ميلاد آن حضرت( صلواة الله و سلامه عليه ) است به حضور مبارك امام باقر(سلام الله عليه) عرض كرد كه «ربما هزلتم من غير مصيبت تصيبني او امر ينزل بي حتي يعرف ذلك اهلي في وجهي و صديقي» به امام باقر‌(عليه الاسلام ) عرض كرد كه اين ديگر بر مي‌گردد به استمداد از مسئله? روانشناسي براي جامعه‌شناسي به امام باقر(سلام الله عليه) عرض كرد كه گاهي من بي‌جهت غمگينم طوري كه نشانه? اندوه را اهل بيت من در چهره من مي‌بينند كه من غمگينم دوستان من هم مي‌فهمند من غمگينم ولي هيچ مصيبتي را به من نرسيده يا حادثه? ناگوار و تلخي هم من مشاهده نكردم اين سرش چيست «قال(ع) نعم يا جابر ان الله عزوجل خلق المؤمنين من تينت و جناب و اجر فيه من ريح روحهي و لذلك المؤمن اخ المؤمن لابيه و امه فاذا اصاب روحاً من تلك الارواح في بلد من الولدان فاذا اصاب روحاً من تلك الارواح في بلد من البردانوا حزناً هذه لانها منها» اگر كسي در جايي غمگين بشود اين برادر مؤمن هم متأثر مي‌شود براي اينكه اينها يك واقعيت است يك روح دارد خب اين گوشه‌اي از آن بحثها را نشان مي‌دهد اولاً كاري به جامعه ندارد ولي آنها بي‌هم، هم زندگي كنند اين هست يكي در شرق عالم است يكي در غرب عالم است اين كاري به جامعه ندارد اما اگر همه? اينها، مسلمين در يك جا به سر ببرند غير از روحي كه به تك تك اينها داده شد چيزي در همه? اينها به عنوان روح واحد است اين امر اعتباري و دستوري نيست تا كسي بگويد بني آدم اعضاي يكديگرند حكم دستوري باشد بلكه امر وصفي است به حسب اين حديث اگر واقعاً يك روح در افراد مؤمن باشد و آثار آن هم اين است كه اگر كسي غمگين شد ديگران هم غمگينند معلوم مي‌شود اينها واحد واقعي‌اند رواياتي كه در اين جهت است بايد ارزيابي بشود تا در آن جمع بندي نهايي اثر كند كه آيا واقعاً جامعه وجود جدايي دارد يا وجود جدايي ندارد بر فرض هم كه اين روايات به نصاب حجيتشان برسند اعم از مدعي است براي اينكه مدعا اين است كه جامعه وجود جدايي دارد اين مي‌گويد مؤمنين با هم داراي يك روحند خواه اهل يك جامعه باشند خواه اهل دو جامعه باشند خواه اصلاً عضو جامعه نباشد هر كدام فرادا بخواهند به سر ببرند اما آن دو مطلبي كه ايشان سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند كه وحي و نبوت تأثير به سزايي داشت در شكوفايي جامعه يك، و در شكوفايي جامعه‌شناسي دو، اين دو مطلب به اصالت و عقوبت خود باقي است.
«والحمد لله رب العالمين»