موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه334
مدت زمان: 40:00 اندازه نسخه كم حجم: 4.00 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.00 دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
يكي از مباحثي كه در ذيل جامعه شناسي مطرح است اين است كه آيا اسلام ميتواند جامعه را اداره كند يا نه؟ قوانين و سنن او قابل اجرا هست يا نه؟ دستورات او قابل دوام هست يا نه يك شبههاي است كه مدتها ماديها مخصوصاً روشنفكرها داشته و دارند ميگويند اسلام چون دموكراسي نيست و كار به اكثريت و آراء مردم ندارد لذا قابل اجراء و دوام نيست چيزي ميتواند دوام داشته باشد كه مردمي باشد چون قوانين اسلام براساس رأي اكثريت نيست به رأي مردم مؤثر نيست لذا قابل اجرا و قابل دوام نيست نشانهاش هم آن است كه جزء چند مدت كوتاه در سرزمين محدود و بسته به نام مدينه حكومت اسلامي اجراء نشد در مدينه يك چند مدتي به صورت حكومت اسلامي اجرا شد بعد هم تبديل شد به قيصريت و كسرويت و امثال ذلك امويان كارهاي كردند مروانيها كارهايي كردند عباسيان كارهايي كردند كه در رديف همين امپراطوريهاي بزرگ دنيا است اين شبهه جوابي كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) از اين شبهه ميدهد اين است كه شما اگر منظورتان اين است قوانين اسلامي در شرايط كنوني با حفظ وضع موجود قابل اجرا نيست اين يك چيز روشني است يعني با حفظ اينكه مردم به طرف ماديت و لهو لعب گرايش دارند و آزادي مطلق را ترجيح ميدهند و هر چه دلشان طلب ميكند آن را حق ميپندارند بخواهيم اسلام را با حفظ شرايط موجود پياده كنيم اين البته قابل اجراء نيست اما اين اختصاصي به اسلام ندارد هر مكتب ديگري اين طور است زيرا هر مكتبي با جريان مكتبهاي ضد برخلاف او هرگز قابل اجرا نيست عمده آن است كه شما گفتيد اسلام دموكراسي نيست بر اكثريت مبتني نيست و چيزي كه به رأي اكثريت تكيه نكرده است مردمي نيست و در نتيجه قابل دوام نيست بايد شما اينچنين بررسي كنيد كه اسلام يك شعاري دارد و حكومتهاي بشري مخصوصاً در دين شعار ديگر شعار حكومت اسلامي پيروي از حق است شعار حكومتهاي بشري پيروي از اكثريت است دين ميگويد بايد از حق اطاعت كرد و نظامهاي دموكراسي ميگويد بر اكثريت بايد اساس را بنا نهاد البته در نظام اسلامي هم رأي اكثريت معتبر هست اما اكثريت رأيشان براي تشخيص حق است نه اينكه محور حق كاري كه در نظام اسلامي انجام بگيرد آن است كه آنچه را كه حق به وسيله وحي براي ما ظاهر شد او محور كار است اما در مقام اثبات و در مقام تشخيص ما از كجا بفهميم كه اسلام اين مطلب را گفته است يا نه؟ اينجا است كه ميگويند اگر صاحب نظران اختلاف كردند چون اتحاد كل حاصل نيست غالباً رأي اكثريت معيار است يعني رأي اكثريت در تشخيص حق نه تثبيت حق ديگران كه به وحي و نبوت مرتبط نيستند حقي قبلاً اثبات نشد به وسيله آراء اكثري ميخواهند اصل حق را ثابت كنند حق همان است كه اكثري به او رأي داده است ولي اسلام ميگويد كه حق آن است كه از راه وحي ثابت شده باشد راه ثبوتاش در هنگام تنازع تشخيص اكثري است اكثر علما اگر گفتند دين اينچنين فرموده است اين اكثر تشخيص اينها بر تشخيص اقل مقدم است پس خيلي فرق است بين اكثريتي كه در نظام اسلامي است و اكثريتي كه در نظامهاي دموكراسي است.
پرسش:...
پاسخ: قابل اجراء بدون اثبات حقانيت يك مطلب اينكه نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله، يك وقت است كه در قوه مجريه بحث است يك وقت در قوه مقننه در نظامهاي دموكراسي قانوني آنها قبل از مجلس ندارند ميگويند هر چه را كه اكثري گفته است همان قانون است و حث بعد هر اجرا ميشود ولي در نظام الهي قانون قبل از رأي اكثري مردم حق است و ثابت اكثري براي تشخيص اينكه اين حق است يا نه حق فلان مطلب است يا نه رأيشان معتبر است پس در نظام اسلامي به اكثريت بها داده ميشود اما براي تشخيص حق نه تثبيت حق در نظامهاي دموكراسي حق آن است كه اكثر بگويند خب اين خيلي فرق است در نظامهاي الهي ميگويند حق آن است كه خدا بگويد وحي بگويد در نظامهاي دموكراسي ميگويند حق آن است كه اكثر بگويند خيلي فرق است اين ميشود يك امر عاطفي يا اجتماعي ولي آن ميشود يك امر عقلي اين فرق اساسي است در نظام اسلامي به اكثريت بها داده ميشود اما به مقام اثبات بر ميگردد نه به مقام ثبوت بيان ذلك اين است كه اصل مقام ثبوت را ذات اقدس الهي بايد تعيين كند ولا غير چون الحق من ربك حق را خدا بايد مشخص كند و از آنجا است در مقام اثبات كه تشخيص آن حق است رأي اكثري معتبر است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين دو مطلب را در قرآن به مردم آموخت فرمود به اينكه من هيچ سخني از خود ندارم و هر چه ميگويم وحي است خود من و همه شما بايد تابع اين وحي باشيم اين مال مرحله ثبوت كه اصل حق آن است كه خدا بفرمايد اما مال مرحله اثبات كه رأي مردم است پذيرش مردم است حضرت فرمود ?فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ? در مقام اثبات فرمود شما به نبوت من رأي بدهيد نبوت مرا بپذيريد براي اينكه من ساليان متمادي در بين شما به سر بردم شما سوابق مرا هم داريد ديديد جز امانت و صداقت چيز ديگر نبود چون سوابق طولاني مرا داريد به من رأي بدهيد يعني نبوت مرا بپذيريد نه به من رأي بدهيد كه من از طرف شما بشوم مرجع تعيين قانون اينچنين نيست پس خيلي فرق است كه ما بگوييم نظامي تابع حق است و نظامي تابع اكثريت نظامهاي دموكراسي ميگويند حق را اكثر نمايندهگان بگويند يا حق از آن اكثريت در موقع تشخيص اگر ما خواستيم ببينيم حق چيست ديديم كه اكثر صاحب نظران الهي و ديني گفتند ميفهميم كه حق را خدا اينچنين بيان كرده است پس رأي اكثري كاشف واقع و حق است نه مثبت واقع و حق ولي براساس نظام دموكراسي رأي اكثري مثبت حق است نه كاشف حق در آنجا اكثريت رأي ندارند اصلاً مطلب مطلب اكثري نبود مطلب مطلب الهي بود اينها به آراي توده مردم كشاندند دو مسئله است مسئله اين است كه آيا خلافت يك امر مردمي است كه هر كسي را مردم به عنوان خليفه قبول كردند او ميشود خليفه يا چون در خليفه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عصمت شرط است و غير از خدا كسي واقف بر عصمت نيست بايد خدا تأمين كند و مردم بپذيرند تمام آن نكته فرق بين اماميه و شيعيان و ديگران اين است كه اماميه امامت را جزء اصول ميشمارد و ديگران جزء فروع ميدانند ما كه يكي از اصول مذهب ما امامت است براي اين است كه امامت را مسئله كلامي ميدانيم آنها جزء فروع دين ميدانند امامت را ما ميگوييم اين جزء مسائل كلامي است يعني چه؟ در كلام وقتي به آن الهيات خاصه كلامي رسيدهاند درباره? افعال خدا و اوصاف خدا سخن ميگويند در كلام شيعه ثابت كرده است كه اين از خدا بايد نشأت بگيرد خدا بايد خليفه تعيين كند اين «يجب عن الله» است اين كار كار الهي است تعيين خليفه چون عصمت شرط است آنها اين را در حد يك فرعي از فروع دين ميدانند در خلال مسائل فقهي از او بحث ميكنند ميگويند بر مردم واجب است كه در انتخاب خليفه شركت كنند اين فاصله عميق بين ما و آنها است ما ميبينيم كار كار خدا است لذا در فقه بحث نميكنيم در كلام بحث ميكنيم در افعال الله بحث ميكنيم آنها ميگويند اين جزء فروع دين است وظيفه مردم است بر مردم واجب است مسئله امامت چون دو چهره دارد يك چهره الهي دارد يك چهره مردمي چهره الهياش همان مسئله كلامي است كه تعيين امام به عهده ذات اقدس الهي همان طوري كه تعيين پيامبر به عهده ذات اقدس الهي است اينچنين نيست كه مردم جمع بشوند و كسي را به عنوان پيامبر انتخاب بكنند تعيين پيامبر مستقيماً از كارهاي خدا است تعيين امام هم مستقيماً از كارهاي خدا است اين ميشود مسئله كلامي اين جنبه الهي اين مسئله است نقش مردم در پذيرش است نه در اثبات كسي را كه خدا به عنوان خليفه و ولي معين كرده است بر مردم واجب است كه ولايت او را تولي كنند بپذيرند روي اين چهره مردمي بودن ولايت است كه مسئله ولايت در رديف نماز و روزه حج و جهاد قرار گرفت «بني الاسلام علي الخمس علي الصلاة و الحج و الجهاد و الزكات» بعد الولاية يعني همان طوري كه بر مردم نماز خواندن واجب است بر مردم مكه رفتن واجب است بر مردم زكات دادن يا روزه گرفتن و جهاد كردن واجب است بر مردم پذيرش ولايت ولي الله واجب است اين چهره مردمي بودن ولايت هم هست كه جزء فروع دين است همان طوري كه مردم بايد نماز بخوانند بايد ولايت ولي را بپذيرند اما آن چهره اساسي ولايت يك مسئله كلامي است مسئله فروع دين نيست در رديف نماز و روزه نيست كه جزء فروع دين باشد در رديف نبوت است كه جزء اصول به حساب بيايد جزء افعال الله است اين چيزي كه جزء افعال الله بود آمد به سقيفه و متأسفانه به آن صورت درآمد رأي اكثري براي اثبات تشخيص در جايي است كه به پذيرش مردم برگردد بنابراين اگر شما يعني سيدنا الاستاد ميفرمايد به اينكه اگر شما منظورتان اين است كه احكام اسلامي در شرايط كنوني دنيا با حفظ وضع موجود كه تقريباً ضرورت به شرط محمول ميشود اين قابل اجرا نيست البته ولي اگر منظورتان اين است كه اين في نفسه قابل اجرا نيست اينچنين نيست اين با فطرت هماهنگ است و بهتر از نظامهاي ديگر قابل اجرا است زيرا اساس نظام اسلامي پيروي حق است و اساس نظامهاي دموكراسي سخن از حق نيست سخن از رأي اكثريت است.
پرسش:...
پاسخ: نه اولاً از دير زمان تا كنون ما يك نظام دير پايي نداشتيم كه او همچنان دوام پيدا كند نظامها هم يكي پس از ديگري ?قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسيرُوا فِي اْلأَرْضِ? تا معلوم بشود ?كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ? نظامهاي ديگران هم خيلي دوام نداشت اما منظور آن است كه اگر چنانچه كسي بخواهد جامعه را اداره كند از نظر مسائل علمي بايد محور قانون گزارياش پيروي حق باشد نه پيروي اكثر و در نظام اسلامي اكثريت نقششان در تشخيص در مقام اثبات است اين يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: اكثريت مردم در تشخيص و مقام اثبات حضور دارند ديگر و بايد هم همينطور باشد هستند بله اما در خصوص تشخيص حق آنچه كه اكثريت معتبر هست همان اكثريت صاحب نظران است الآن هم همينطور است اكثريت مجلس است اكثريت شوراي نگهبان است هر جا كه شورا دارد همينطور است ديگر اما توده مردم كه تشخيصشان درباره حق و باطل و قوانين الهي ضعيف است آنها اكثريتشان در تشخيص اشخاص است نه احكام لذا هر كسي كه اصلح تشخيص داد همان را مجلس فرستاد هر كسي در محدوده كارش اينچنين نيست كه رأي اكثري مردم در تشخيص قوانين معتبر باشد كه در تشخيص قانون شناس معتبر هست و قانون شناس همان آن نماينده است كه اكثري مردم به او رأي ميدهند هر امر را بايد در همان محور خاص خود بحث كرد و او اينچنين است.
مطلب ديگر آن است كه
پرسش:...
پاسخ: بله درست است اين ولايت كه در همان احاديث دارد «بني الاسلام علي خمس» بعد در ذيلاش هم دارد كه «و لم يناد احد مثل ما نودي بالولاية» اين ثابت ميكند كه مسئله ولايت در بين فروع دين اهم از آنها است و شرط قبول آنها است اما بحث در اين بود كه به عقيده ما ولايت يك مسئله كلامي است در رديف نبوت است كه جزء اصول هست نه در رديف نماز و روزه كه جزء فروع دين باشد نماز و روزه جزء فروع دين است اگر كسي نخواند معصيت كبيره كرده است اما اصل اسلام را قبول دارد اما ولايت اينچنين نيست اين در رديف نبوت است اگر ولايت در رديف نبوت است و جزء اصول به حساب ميآيد و مسئله كلامي است و كار خدا است نه كار شورا و اكثري و سقيفه و مانند آن چرا پس ولايت در رديف نماز و روزه قرار گرفت؟ آن جواباش اين بود كه ولايت دو چهره دارد يك چهره الهي دارد يك چهره مردمي آن چهره الهياش كه ما معتقديم از آن جهت جزء اصول است جزء فروع دين نيست آن چهرهاي كه بر مردم پذيرشاش واجب است جزء فروع دين است در اين قسمت ما و آنها يكسانيم آنها هم ميگويند ولايت واجب است ما هم ميگوييم ولايت واجب است اما قسمت مهم اختلاف آن است كه آنها ميگويند ولي را سقيفه و شورا و امثال ذلك تعيين ميكند ما ميگوييم ولي را غدير و امثال غدير به وسيله ذات اقدس الهي تثبيت ميكند «و كفي بذلك فارقاً» خب پس همين كه ذات اقدس الهي فرمود ?لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ? كار با امنيه و تمني و آرزو درست نميشود در سوره? مباركه? 47 است ظاهراً فرمود ?وَ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ? اگر خدا بخواهد از دشمنان دين انتقام ميگيرد ولي شما را با يكديگر ميآزماييد روزي كه مردم قيام كردند احكام اسلام هم ظهور كرد نشانهاش هم همين جريان قيام انقلاب اسلامي است كه همين دفاع مقدس هشت ساله است و مانند آن مادامي كه مردم به وظيفهشان عمل بكنند ذات اقدس الهي آنها را ياري ميكند براساس ?كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ? و هيچگاه به فكر معادلات رياضي هم نيست انبياء كه قيام كردند با يك عده خاصي در عين حال كه فاقد همه امكانات بودند چون به مقدار ميسور به دستورشان عمل ميكردند در نهضتها موفق شدند و سلاطين ستم چون بر باطل بودند گرچه از همه امكانات مادي برخوردار بودند عدهاي ?فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ? شد عدهاي ?نَخْسِفْ بِهِمُ اْلأَرْض? شد عده اي ?سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ حُسُومًا? و مانند الآن هم همين طور است ـ معاذ الله ـ اگر مردم در صحنه حضور پيدا نكنند و در متن مسائل سياسي نباشند رهبر اگر هم در حد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) باشد نظام سقوط ميكند اگر انسان رهبري مثل علي بن ابيطالب داشته باشد كه غير از پيامبر احدي علي وجه الارض عظمت عدهاي آن حضرت نبود از نظر سلحشوري هم مسائل نظامي هم نوع پيروزي جبههها به عهده آن حضرت بود وقتي مردم با او هماهنگ نباشد و در صحنه نباشند و نپذيرند اين هرگز پيروز نميشود بعدش هم وجود مبارك امام مجتبي(عليه السّلام) از اين جهت كه امويان بر واليان و امويان و عباسيان آمدند و عوض كردند نظام اسلامي را در درجه اول براي اينكه رابطه مردم را با ولايت اخذ كردند و ثانياٌ اين دين را يك دين مردمي كردند يعني همان حكومتهاي مردم پسند به حسب ظاهر بعد از جريان صلح تحميلي معاويه با وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) در يكي از مراسم رسمي و عيد رسمي كه معاويه عليه من الرحمن ما يستحق جلوس داشت عمرو عاص وارد شد و سلام كرد گفت «السلام عليك ايها الملك» لبخندي هم زد يعني تا ديروز ما با شما ميگفتيم «السلام و عليك يا خليفه الرسول الله يا امير المومنين» و مانند آن و شما با اين صلح مسئله را كاملاً برگردانديد مسئله امامت و خلافت را به سلطنت تبديل كردي و بساط دين برچيده شد «السلام عليك ايها الملك» مادامي كه مردم در اين مباحث حضور نداشته باشند اين خطر هست ايشان ميفرمايند به اينكه شما يك سلسله كارهاي مردم پسند ارائه داديد و آن آزادي بيبندوباري است كه جاذبه دارد و به خطرش هم رسيديد و ميرسيد اسلام يك چيز حق پسند ارائه داد كه تا فطرت مردم شكوفا نشود اين حق پسندي ظهور نميكند و ديگران فرصت ندارند كه انبياي الهي فطرت مردم را شكوفا كنند تا غبار روبي بشود و حق را ببينند مردم فطرتاً حق طلباند اينجا است كه سيدنا الاستاد به آن مطلب حق اشاره كرده است كه فطرت مردم حق طلبي است و جلوي اين فطرت را غبار گرفته است و فرصتي به اين رهبران الهي ندادند كه غبار روبي كنند تا فطرت مردم شكوفا بشود ولي ممكن است در آينده نزديك يا دور مرداني قيام بكنند الهي و زمينه ظهور و پيروزي اسلام را فراهم بكنند اسلام پيروزي نهايي را از آن خود ميداند فرمود ?لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ? و مانند آن ?هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ? در سوره? مباركه? «مائده» هشداري هم داد فرمود به اينكه بر فرض شما دين را مساعدت نكنيد يك عدهاي را هم ذات اقدس الهي ميآورد كه در مساعدت دين از هيچ چيزي كوتاهي نميكند آيه? 54 سوره? «مائده» اين است كه ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرينَ? اگر شما از دين برگشتيد و دين را ياري نكرديد در آينده ذات اقدس الهي گروهي را خلق ميكند و ميآورد كه اين گروه محبان الهياند و محبوبان حقاند دوستان الهياند و خدا هم دوست اينها است ?أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنينَ? اينها نسبت به مؤمنين ذلولاند و نرماند گرچه ذليل و خار نيستند ذلولاند و نرمند ولي نسبت به كافران عزيزند و مقتدر ?أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرينَ? ?يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ? اينها اهل جهادند در راه خدا و از سرنوشت هيچ سرزنش كنندهاي هم نميترسند ?ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ? در بخشهاي ديگر هم سرانجام مسئلهاي كه ?وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئًا? يك چنين وعدهاي هم داده است چه اينكه در سوره? مباركه? «ابراهيم» آيه? 105 اين بشارت را هم داده است كه ?وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ? يك بحث ديگري است كه البته اين در الميزان نيست كه آينده جهان از نظر مكتبهاي مختلف چيست؟ جهان به كدام سمت ميرود آنها كه رشد اين سلاحهاي هستهاي و اتمي را ميبينند آينده جهان را به صورت ويراني مينگرند اما در دين اينچنين اظهار نظر شده است كه آينده جهان قسط و عدل است پايان جهان قسط و عدل است آينده خوبي به انتظار جهان هست ?أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ? و وجود مبارك ولي عصر(ارواحنا فداه) هم قيم و قيوم اين قسط و عدل خواهد بود بنابراين نبايد گفت به اينكه چون در نظام اسلامي دموكراسي نيست قابل اجراء نيست بلكه در نظام اسلامي حق هست و در مقام تشخيص اين حق هم اكثريت آرايشان معتبر است و از اين جهت اسلامي است پايان عمر زمين به حكومت صالحان است پس آينده جهان از نظر اسلام قسط و عدل است و آرامش تمدن اينچنين نيست كه آينده جهان از نظر اسلام تخريب و ويراني كشتار دسته جمعي باشد اين يك مطلب شرط اساسياش هم حضور مردم است در سوره? مباركه? «نور» آيه? 62 اينچنين است ?إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلي أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ? فرمود مؤمنين واقعي كسانياند كه گذشته از آن اعتقاد اصلي يعني ايمان به خدا و پيامبر در مسائل اجتماعي رهبران الهي را ترك نكنند اگر زمان پيغمبر است با پيغمبر اگر زمان امام است با امام اگر عصر غيبت است با جانشين آنها چون اين مخصوص به زمان پيغمبر نيست كه ديگر الآن فقط تلاوتاش براي مسلمين مانده باشد آن طور كه نيست فرمود مؤمنين كسانياند كه به خدا و پيامبر معتقدند و اگر يك امر اجتماعي پديد آمد هرگز رهبرشان را رها نميكنند اگر هم معذور باشند با اعلام قبلي و استجازه قبلي ميروند كه جريان حنظله غسيل الملائكه ذيل همين آيه است فرمود به اينكه اينها در مسائل اجتماعي اگر هم معذور باشند بدون اذن قبلي و استجازه رهبرشان صحنه را ترك نميكنند ?لَمْ يَذْهَبُوا حَتّي يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ? اينهاي هم كه از شما اجازه ميخواهند مثل حنظله غسيل الملائكه و مانند آن اينها به خدا و پيامبر مؤمناند ولي فضيلتي از دست اينها فوت ميشود اگر اينها استجازه كردهاند شما هر كسي را كه صلاح دانستيد اجازه بده و براي اينها طلب مغفرت بكن خب اين وظيفه مردم است كه در مراكز جمعي حضور داشته باشند و رأي اينها هم در تشخيص قانون شناس به عنوان رأي اكثري معتبر هست چه اينكه در خود مجلس يا در شوراي نگهبان و مانند آن آنچه كه براي اكثريت حرمت قائلاند اين است كه رأي اكثريت براي تشخيص حق است نه تثبيت حق پس نظامي باقي ميماند كه براساس فطرت و ساختار خلقت خود انسان باشد و اين هم به انسان شناسي برميگردد و انسان شناسي از نظر اسلام به اين است كه انسان يك فطرتي دارد حق طلب اگر اين فطرت شكوفا بشود و حق طلبي در جامعه احياء بشود هيچ محذوري براي پياده شدن احكام و سنن اسلام نبود و نخواهد بود و تتمه بحث انشاء الله به روز بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»
|