موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه337
مدت زمان: 42:22 اندازه نسخه كم حجم: 4.40 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.74 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
شمشمين فصلي كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در ذيل اين كريمه از نظر مسائل جامعهشناسي مطرح كردند اين است كه تشكيل جامعه به سلسله اهداف و اصول و خطمشي نياز دارد بايد ديد كه جامعه را چه چيزي تشكيل ميدهد تكون اجتماع با چه علل و عواملي است و اين مسبوق است به نحوه? جهان بيني تا ما ببينيم آن سازندگان اين جامعه جهان بينيشان چه باشد و چون دو جهان بيني مقابل هم در عالم هست قهراً سازندگان و مؤسسان جامعه هم دو گروهاند در نتيجه جوامعي هم كه تشكيل شد دو جامعه مقابل هم خواهد بود عدهاي معتقدند كه كل اين جهان در نشئه? طبيعت خلاصه ميشود انسان هم جزء مجموعه? اين طبيعت است و سرگذشتي جز ميلاد و سرنوشتي جز مرگ ندارد بين ميلاد و مرگ خلاصه ميشود نه قبل از ميلاد سرگذشتي داشت نه بعد از مرگ سرنوشتي دارد همه? موجودات عالم جهان اينچنيناند روزي موجود ميشوند روزي هم معدوم ميشوند قبل از آنها عوالم ديگري نبود مگر تطورات ماده و بعد از مرگ آنها هم عالمي نيست مگر تطورات ماده يعني همان طوري كه درختي قبلاً حالات گوناگون مادي را پشت سر گذاشت تا شد درخت بعد از چند سال هم كه پژمرده شد و پوسيد باز حالات مادي را در پي دارد و چيزي بر درخت مترتب نيست انسان هم به شرح ايضاً[همچنين] قبلاً تطورات مادي خاك و غير خاك را پشت سر گذاشت بعد از مرگ هم اطوار مادي او را تعقيب ميكند يعني بدنش ميپوسد خاك ميشود هر كاري كه جهان طبيعت با خاك ميكند با بدن او هم ميكند خوبي و بدي او هيچ نقشي بعد از مرگ ندارد اين بينش است روي اين بينش اگر فرد در جهان يافت شد خود را به هيچ وجه نيازمند به قانون نميبيند در همه? كارها رها است مگر آن اندازهاي كه طبيعت او را تهديد بكند، محدود بكند در بخش عقايد رها است هر عقيدهاي را كه خواست داشته باشد آزاد است در بخش اخلاق رها است هر خُلقي چه فضيلت و چه رذيلت فراهم كرد آزاد است در بخش اعمال رها است عبادت و غير عبادت براي او يكسان است هر كاري كه خواست در حيطه? شخصي خودش با بدن خودش در شبانه روز انجام بدهد آزاد است اين سه مرحله، در بخش ارادهاي كه با جهان طبيعت دارد رها است هر ارادهاي درباره? هر موجودي بكند آزاد است در بخش پنجم هم رها است هرگونه بهرهبرداري از هر گوشه? طبيعت به هر نحوي كه بخواهد آزاد است در اين پنج مقطع و مانند آن رها است هيچ نيازي به قانون ندارد كه او را محدود كند تنها محدود بودن هستي اوست كه براي او قانون طبيعي تدوين ميكند كه او چقدر بخورد كي بخورد و چه بخورد و مانند آن او نميتواند بيش از ظرفيت خود غذا بخورد بيش از ظرفيت خود استنشاق كند بيش از ظرفيت خود بخوابد و مانند آن سلسله محدوديتهاي طبيعي است كه طبيعت بر او تحميل كرده است و لا غير، غير از آن محدوده? طبيعي در همه? مراحل او رها است هيچ نيازي به قانون ندارد چون يك فرد نيست ديگران هم مثل او زندگي ميكنند ديگران هم در همه? اين پنج مقطع رها هستند اگر اين افراد رها و گسيخته بخواهند با هم زندگي كنند آن هدفشان تأمين نميشود چون هدف كسي كه ميگويد ?إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا? حياتش بهرهبرداري و لذت است و شعار او هم نان، مسكن، رهايي است همين اين حرف و شعار را همه دارند چون همه دارند همه بخواهند به مقدار ميلشان آزادانه درباره? جهان طبيعت اراده داشته باشند مقدور نيست آزادنه از منابع و مواهب طبيعي بهره بگيرند مقدور نيست لذا ناچارند قانوني داشته باشند كه اين قانون فقط دو مقطع را از اين پنج مقطع تنظيم بكند و يك مجري قانون طلب ميكند قانون نميخواهند تا اينها را در بخش عقائد محدود بكنند عقائد اينها آزاد است قانون نميخواهند تا اينها را در بخش فضائل و رذائل اخلاقي محدود بكنند در فضليت و رذيلت رها هستند قانون نميخواهند كه اينها را در اعمال فردي كه چقدر بخورند چه ماه بخورند چه روز بخورند چه شب بخورند چه قدر بخورند رها بكنند چه بخورند چه نخورند اينها را محدود بكند در محدوده? اعمال هم رها هست فقط قانون و براي آن است كه اينها در ارتباط با جهان طبيعت از نظر اراده يك مرزي داشته باشند كه اين قانون، اين ارادهها را تعديل كند براي بهره برداري از منابع و مواهب طبيعي كه به همه برسد توزيع و تقسيط هم عادلانه باشد قانون براي تعديل آن مقطع چهارم و پنجم است يعني كيفيت برخورد ارادي با طبيعت و انتفاعي از طبيعت قانون براي همين دو مرحله است و لا غير و براي اينكه اگر تجاوزي در حريم منافع يكديگر راه پيدا كرد توبيخي و كيفري هم باشد قوانين جزايي هم تدوين ميكند و مسئوليت اجراي اين قانون را هم به شخص يا اشخاص معين ميسپارند اين ساختار جامعه غير موحد اما مشكلاتي كه اين جامعه به بار ميآورد اين است كه كساني كه عهدهدار تدوين آن قانوناند چون در آن سه بخش رها هستند هنوز قانوني مدون نشد در بخش اراده و انتفاع از طبيعت هم آزادند در نحوه? تدوين قانون طرزي اصول قانون اساسي را به مواد قانون آلي را تدوين ميكنند كه به سودشان باشد يا به سود كشورشان باشد يا اگر نژاد پرستند به سود نژادشان باشد چون كسي كه در عقيده رها است در اخلاق رها است در اعمال رها است و در اراده و انتفاع از مواهب طبيعت هم رها بود آن بخواهد مدون قانون باشد اصول قانون اساسي را و همچنين مواد قانون آلي را طرزي تدوين ميكند كه با همه? آن خوي و سرشت او هماهنگ باشد پس اصل قانون به سود گروه خاصي نوشته ميشود اين تازه در تدوين قانون اگر از اين مرحله بگذريم فرض كنيم كه در تدوين قانون آنها به سود هيچ كس نمينويسند عدل را در نظر ميگيرند قسط را در نظر ميگيرند اهل جهل نيستند اشتباه نميكنند و مصون هم هستند ولي عمده ضمانت اجراي اين قانون است كليد اين قانون به دست كساني است كه هيچ چيزي در جهان نميشناسند الا لذت ?إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا? قدرت سرسامآور به دست كسي كه ميگويد ?إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا? اين هيچ انگيزهاي براي ضمانت اجرايي اين قانون ندارد چه چيزي او را وادار ميكند كه حق مردم را به مردم بدهد كسي كه در همه? كارها رهاست لذت نقد را چرا از دست بدهد؟ وقتي كسي است ميگويد بعد از مرگ حساب و كتابي هست آن جهان بيني ديگري است كه بعد بحثاش خواهد آمد وقتي كسي معتقد است انسان مثل درخت است بعد از مدتي ميپوسد و ديگر هيچ و عقل و شعور هم دارد منافع فراوان و قدرت بيكراني هم در دست او هست چه چيزي او را وادار ميكند كه تجاوز نكند؟ مسئله? علاقه به وطن يا مسئله? خوشنام بودن بعد از مرگ اينها يك امر عاطفي و حسي است شخص ميگويد من بايد فعلاً لذتم را ببرم حالا بعد وقتي كه مُردم و معدوم شدم چه وطن در بند ديگران باشد يا آزاد براي من يكسان است چه ديگران مدحم بكنند يا قدح، براي من بيتفاوت است الان يك شخصي به نام زيد در اين مجلس نيست معدوم هست اين معدوم نه از مدح ما طرفي ميبندد نه از قدح ما ميرنجد كه ما لسان ثقل درباره? او داشته باشيم چه لسان سوء براي معدوم علي السواء است اگر كسي مقداري هوش متوسط داشته باشد و بينشاش هم اين باشد كه مرگ يعني عدم، انساني كه مرده است يعني معدوم شده است آنگاه هيچ لذتي از ثناء نميبرد هيچ رنجي هم از هجو و قدح و امثال ذلك نصيباش نميشود آنگاه چه چيزي باعث ميشود كه او با داشتن قدرت از لذت بگذرد هيچ عاملي ندارد هيچ انگيزهاي براي او نيست است ممكن است جواني يا نوجواني را خام بكند بگويند بعد از مرگ تو اين پوستر و اين عكس و اين گراميداشت و اين زندهياد و اينها براي تو هست او را فريب بدهد ولي وقتي كه اين مقداري بالغ شد و فهميد به گمان باطل خود كه بعد از مرگ عدم است براي معدوم هيچ فرقي نميكند چه همه? عالم در سوگ او بنشينند چه همه? عالم شادمان باشند براي معدوم هيچ فرقي نميكند اگر اين فكر در كسي بود هرگز راهي براي اجراي آن قانون كه بر فرض صحت قسط و عدل در او رعايت شده است ضامن اجراء ندارد نشانهاش هم همين نظام دمكراسي غرب است كه اولين ثمره? تلخاش همين كمونيسمي است اين كمونيستي از آزادي مطلق اين نظام دموكراسي نشأت گرفت وقتي عدهاي در سرمايهداري رها شدند و متورم عدهاي هم محروم و پا برهنه اينها وقتي نتوانستند طاقت بياورند مسئله? نظام سوسيال و كمونيزم ديكتاتوري را تدوين ميكنند اين اولين خاصيتاش هست اگر نظامي اينچنين بود هيچ ضامن اجرايي ندارد محصولاش هم همين است كه ميگوييم سر تا سر اين نظام غرب كاپيتال ربح است و ربح است و ربح است و ربح اگر كساني كه ساليان متمادي در بين آنها زندگي ميكردند با آنها محشور باشيد ميبينيد، لمس ميكنيد كه آنها چيزي جز او نميشناسند نه عقيده مطرح است نه عاطفه مطرح است نه عبادات مطرح است نه اخلاق مطرح است چيزي مطرح نيست فقط «دينهم دنانيرهم» و لا غير اين جهان بيني است آن هم يك ساختار اجتماعي در مقابل اين جهان بيني ديگري است و آن اين است كه انسان و جهان را خدا آفريد اين جهان سرگذشت فراواني را پشت سرگذاشت و سرنوشت فراواني هم در پيش دارد انسان هم عوالمي را پشت سر گذاشت و عواملي را در پيش دارد هرگز با مرگ نابود نميشود اين مجموعه? انسان و جهان را ذات اقدس الهي آفريد كه اين شده مبدأ بازگشت اين مجموعه به سوي همين معاد است كه ?إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُون? كه ميشود مبدأ و معاد اين شخص يك نفر هم كه باشد محتاج به قانون است در نظام اسلامي قانون مقدم بر جامعه است در نظامهاي غير اسلامي جامعه قانون ميخواهد ولي در نظامهاي الهي و اسلامي انسان قانون ميخواهد كه فردش چه جمعاش چه اجتماعي زندگي كند چه فرادا منتها چون زندگي قانوني شكوفاياش در جمع است لذا نياز به نبوت و قانون و امثال ذلك را در بحث جامعه انساني مطرح ميكند وگرنه يك انسان در جهان نيازمند به قانون است همه? نيازهايي كه جامعه دارد انسان هم دارد مگر در بعضي از اعمال كه در غير محيط اجتماعي وجود ندارد آن لفقد الموضوع است وگرنه بشر در همه? اين بخشهاي پنجگانه ياد شده نياز به قانون و قانونگذار الهي دارد يعني در بخش عقائد نيازمند به راهنما است در بخش اخلاق محتاج به قانون است در بخش اعمال فردي نيازي به قانون دارد در كيفيت برخورد ارادي با جهان طبيعت محتاج به قانون است در نحوه? انتفاع و بهره برداري از منابع و مواهب طبيعي محتاج به قانون است لذا وقتي خدا انسان را خلق كرد اولين انساني را كه آفريد با قانون آفريد و هو الآدم(عليه الصلاة و عليهم السلام) هرگز بشر بدون قانون رها نميشود و اجتماع عامل نياز به قانون نيست بشر قانون ميخواهد منتها در اجتماع نيازهايي بيشتري احساس ميشود كسي كه جهان بينياش آن است و اعتقادش اين است كه من مسافرم و اين حيات دنياي من به حيات آخرت وصل است من ولو براي يك لحظه هم كه شد معدوم نميشوم نه تنها ميگويد آخرت حق است و معاد حق است براي يك لحظه هم معدوم نميشويم يك وقت كسي ميپندارد انسان در دنيا هست بعد معدوم ميشود بعد در معاد زنده ميشود اينچنين كه نيست اين قافله هرگز نابود نخواهد شد مرگ هم به معناي تخلل عدم بين اين متحرك و آن هدف نيست بلكه اين انسان از آغاز زندگي با كدح شروع كرده به سفر ?يا أَيُّهَا اْلإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحًا? تا به لقاء الله ميرسد اينچنين نيست كه در وسط ولو چند لحظه معدوم بشود دوباره ذات اقدس الهي آن را ايجاد كند كه اين «لا يزال ينتقل من دار الي دار» در نشئه? طبيعت كه هست بايد ره توشه اين سفر ابد را فراهم بكند قهراً در همه? مراحل پنجگانه خود را عبد ميبيند نه رها در عقائد عبد خداست در اخلاق عبد خداست در اعمال فردي به نام عبادات عبد خداست در نحوه? اراده? با جهان طبيعت عبد خداست در نحوه? انتفاع از منابع و مواهب طبيعي عبد خداست اين انساني كه در اصول ياد شده پنجگانه عبد خداست مانند خود را جمع ميكند حالا ميخواهد جامعه بسازد هدف اينها اين نيست براساس ?إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا? بهره ببرند بلكه هدف اينها براساس ?الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا? اما ?وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوابًا? تنظيم شده است اگر هدف آن است هر هدف را با هر كاري نميشود تعقيب كرد هدف مشخص را بايد با كارهاي معين تعقيب كرد و هر كاري را هم به استناد هر اصل و هر مبنايي نميشود تصويب كرد بلكه اصول و مباني خاصي آن كارهاي مخصوص را راهنمايي ميكند آن كارهاي مخصوص آن هدف را به دنبال دارد قهراً براي جهان بيني موحدانه يك انسان موحد هدفاش لقاء الله خواهد بود اصول و مبانياش هم همان است كه انبياء آوردند خط مشياش كه مواد عملي اوست به استناد همين اصول و مباني تنظيم و تدوين ميشود همه? آن اشكالاتي كه در جامعههاي غير الهي راه داشت در اينجا برطرف ميشود اينجا قانونگذار معصوم است مصون از جهل است از خطا است از گزند اشتباه و مانند آن است قانونگذار منفعت طلب و سودجو نيست كه به سود كسي قانون وضع كند در اينجا ?سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْباد? مطرح است در اينجا «لا فخر لعربي علي عجمي» مطرح است در اينجا «بعثت الي الابيض و الاحمر» مطرح است در اينجا «الناس سواء كاسناء المشط» مطرح است و مانند آن هيچ جايي براي منفعتجويي و سودطلبي شخصي يا گروهي راه ندارد پس در حوزه? تدوين قانون قانونگذار از گزند جهالت و ضلالت و سفاهت ظلم و مانند آن مصون است اين در حوزه? قانونگذار است مجريان اوليش هم انسانهاي وارسته و معصوماند بعديها هم كارگزاران يا عصر غيبت كسانياند كه انگيزه? حفظ قانون و عمل به قانون در آنها هست و آن انگيزه عقيده است و اخلاق است و عبادات البته ما اگر بخواهيم عالمي داشته باشيم ايدهآل كه هيچ گناه در او نباشد همچين عالمي را خدا خلق كرد به نام بهشت كه ?لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيم? همه معصومند در بهشت نه تنها عمداً كسي به حق كسي تعدي نميكند سهواً هم تعدي نميكند همان كاري كه انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) در دنيا داشتند مؤمنين در بهشت دارند با حفظ مراتب همه عالماند همه عادلاند همه معصوماند نه عمداً تعدي نميكنند سهواً هم تجاوز ندارند نه تنها اينها اهل تباهي نيستند در بهشت لغو نيست ?لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ? به نحو نفي جنس نه اينكه اينها بد نميكنند اصلاً بدي در بهشت راه ندارد اگر كسي بگويد خدا چرا همچنين عالمي نيافريد و همچين عالمي آفريد كه ?سابِقُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ اْلأَرْض? اما اين رايگان به كف نميآيد انسان در حيطه تكليف بخواهد زندگي كند بهتر از اين معقول نيست و ميسر نيست يعني قانون را ذات اقدس الهي تدوين كند ولا غير مجريان اوليه انسانهايي باشند خليفة الله و معصوم و لا غير مبينان و مفسران و حافظان حدود الهي در درجه? اول آنها باشند بعد انسانهاي اسلامشناس وارسته باشند كه انگيزه? اعتقادي، اخلاقي، عبادي در آنها هست البته ضايعاتي هم قهراً خواهد داشت اما اين حداقل است و براي اينكه اين نظام از هر گزندي محفوظ بماند مردم را هم به عنوان ناظر ملي موظف كرده است اين نظام اينچنين نيست كه به مردم بگويد شما مشمول قانونيد و هيچ سمتي نداريد به مردم هم فرمود شما ناظر بر حسن جريان قانون هستيد مسئله? امر به معروف و نهي از منكر بر همه واجب است در بحثهاي امر به معروف و نهي از منكر ملاحظه فرموديد عدهاي از فقيهان ما مثل محقق(رضوان الله عليه) اين را واجب عيني دانستند منتها وقتي ديگران قيام كردند موضوع ساقط ميشود عدهاي كه شايد معروف بين فقها هم حرف اين عده باشد او را واجب كفايي دانستند ولي همگان مكلفاند براي نظارت حسن جريان قانون همه مكلفاند اگر همه مكلف شدند پس هم در مسئولين و در كارگزاران انگيزه? حفظ قانون مطرح است هم در توده? مردم نظارت بر حسن جريان قانون مطرح است پس دو جامعه تصوير ميشود ساختار جامعه? غير الهي همان است كه اشاره شد و ساختار جامعه الهي اين است كه اشاره شد خلاصه? سخنان سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در فصل ششم از اصول پانزدهگانهاي كه ذيل اين كريمه مطرح كردند به عنوان «بماذا يتكون معيش الاجتماع الاسلامي» اين است البته اين براي اوساط از مردم است آنها كه جزء اوحدي از مردماند هدفي بالاتر از اين دارند هدفي بهتر از اين دارند كه خوب زندگي كنند و عبادت كنند تا جهنم نروند يا بهشت بروند آنها كه جزء احرارند همه? اين امور و اهداف را دارند منتها به عنوان مرحله? متوسط عمده? هدفي كه اينها تعقيب ميكنند همان «وجدتك اهل العبادة» است و مانند آن اين خلاصه? دو تا بينش در جهان بيني و دو طرز جامعه ساختن.
«و الحمد لله رب العالمين»
|