موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه339

مدت زمان: 38:44 اندازه نسخه كم حجم: 4.65 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.06 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
هشتمين فصل از فصولي كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ذيل اين آيه كريمه در الميزان ارائه كردند همان تفسير معناي ابتغاي اجر عند الله است چون تاكنون ثابت شد كه تشكيل جامعه انساني از نظر اسلام خيلي محترم است و اسلام در اين زمينه حرف تازه‌اي دارد و بهترين جامعه جامعه انساني اسلامي است شبهه‌اي كه در اين زمينه مطرح است اين است كه سير اجمالي در مسائل دين نشان مي‌دهد كه دين كاري به مسائل اجتماعي و مسائل دنيايي ندارد چون همه كارها را دين براي اجر عند الله تنظيم مي‌كند و اجر عند الله هم يعني بهشت و پرهيز از جهنم و مانند آن چون نوع كارها را دين براي تحصيل اجر مقرر كرده است و اجر هم عبارت از نجات از جهنم و ورود در بهشت است پس دين كاري به مسائل اجتماعي و تأمين نيازهاي جامعه ندارد چگونه دين انسانها را به زندگي جمعي فرا مي‌خواند اگر معناي تحصيل اجر درست روشن نشود اين شبهه ممكن است دين را يك عمل فردي و يك اعتقاد و روش فردي معرفي كند جوابي كه ايشان از اين شبهه مي‌دهند مي‌فرمايند به اينكه سه نظر درباره دستورات ديني هست يكي افراط است و ديگري تفريط و وسطي همان هسته مركزي صراط مستقيم است آنكه افراط است اين است كه دنيا را يك سر پل موقت و زود گذر مي‌داند و زندگي در دنيا را در حد اسارت و ضرورت تلقي مي‌كند و اساس كار را براي بعد از مرگ مي‌پندارد و تمام اجرها را هم به لحاظ نجات بعد از مرگ از آتش و ورود بعد از مرگ در بهشت مي‌داند اين يك ديد افراطي است او از تأمين نيازهاي فردي خود هم باز مي‌ماند چه رسد به اينكه مي‌تواند نيازهاي جمعي جامعه را برطرف كند ديد ديگر ديد روشنفكرانه و تفريطي است و آن اين است كه اساس دين براي اقامه عدالت اجتماعي است هر كس كه عدل اجتماعي را تأمين كرده است او متدين است عبادات جزء امور فرعي است جزء امور شخصي است نقشي در اقامه عدل اجتماعي ندارد اگر كسي داراي عبادات فردي بود يك كمال زائدي دارد ولي اصل همان اقامه عدل اجتماعي است اين‌هم ديد روشنفكرانه تفريطي قبل از بيان راه وسط كه صراط مستقيم است خطر ديد اول و ديد دوم را بايد تذكر داد ناهماهنگي اين بينش را با خطوط كلي دين تشريح كرد بعد به آن اهل سوم كه مصون از افراط متحجرانه و تفريط روشنفكرانه است بپردازد آنكه زاهدانه به دنيا نگاه مي‌كند و دين را با ديد زاهدانه درباره دنيا مي‌نگرد او بين تعلق به دنيا كه يك امر مذموم است با بهره برداري صحيح از مواهب خداداد كه يك امر ممدوح است خلط كرد دستورات فراواني است كه شما به دنيا آلوده نشويد كمتر آيه يا روايتي است كه مسائل حيات دنيا را تشريح كند و پرهيز از دنيا را دستور ندهد پرهيز از دنيا يعني به علاقه به دنيا كسي آلوده نشود ترك دنيا غير از ترك مردم دنياست غير از ترك كارهاي دنياست اگر كسي خود را به علاقه به دنيا آلوده نكرد اين زاهد است زهد به معناي بيكاري يا انزواي از جامعه و مانند آن نيست زهد انزواي از تعلق به دنياست انعزال از محبت دنياست كه «رأس كل خطيئه» است زهد نه يعني تنبلي و بيكاري و انزوا و مانند آن پس بين انزواي از دنيا يعني از علاقه به دنيا كه چيز بسيار خوبي است با انزواي از كارهاي دنيا كه چيز بسيار بدي است نبايد خلط كرد سيره ائمه و انبياء(عليهم السّلام) را هم كه مي‌بينيد همان بياني كه مرحوم كليني از امام باقر(عليه السّلام) نقل كرد كه يك زاهدي يا صوفي منشي در نيم روز گرمي ديد امام باقر(سلام الله عليه) در باغش مشغول دستورات كشاورزي است فرمود من مي‌روم و او را نصيحت مي‌كنم و آمد به حضرت عرض كرد كه اگر در اين حال بميري چه مي‌كني چه مي‌گويي و خدا را چگونه ملاقات مي‌كني فرمود اگر در اين حال بميرم علي طاعة الله مرده‌ام چون مشغول طاعت خدا هستم روايات فراواني به عنوان قناعت انسان را تعليم مي‌دهد اما قناعت يعني در مصرف كردن نه قناعت يعني در توليد نگفتند در كار قانع باشيد گفتند در مصرف قانع باشيد اينكه مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل كرد كه رهگذري از حضرت امير(عليه السلام) سوال كرد بار شتر چيست فرمود مثلاً سيصد درخت خرما يا بيشتر عرض كرد به حضرت كه اين رقم سنگيني كه شما نام برديد كه روي يك شتر جا نمي‌گيرد فرمود اينها هسته‌هاي خرما است كه مي‌روم بكارم و نخلستان به بار بياورم اين تلاش در توليد است و آن همان است كه در نهج البلاغه هم هست فرمود به اينكه غذاي من اين است كه گويا سائلي به من مي‌گويد ان كان هذا قوت ابيطالب اگر غذاي ابيطالب(عليه السلام) همين نان ساده است كه او در صحنه‌هاي سلحشوري از پا درمي‌آيد آن جمله معروف را كه «لو تظاهرت العرب علي قتالي لما قليت عنهم» در كنار همين نان ساده گفته است فرمود اين غذاي من است و اگر همه عرب جمع بشوند من رو بر نمي‌گردانم آن جمله معروف را در كنار همين سفره ساده گفته است اين همت در توليد قناعت در مصرف اگر امام باقر(سلام الله عليه) است راهش آن و اگر حضرت امير(سلام الله عليه) است راهش اين پس اينكه گفتند پرهيز از دنيا كنيد زاهد باشيد نه يعني تنبل و بيكار باشيد اينها لسان سلبي ادله ديني است لسان اثبات هم اين است كه در بسياري از موارد روايات فراواني به عنوان فضيلت دامداري فضيلت كشاورزي فضيلت باغداري فضيلت كشتيراني فضيلت صيد ماهي و شيلات و مانند آن آمده كه اگر يك انسان متخصصي يك فراغتي پيدا كند نظير همان كاري كه مرحوم محدث قمي(رضوان الله عليه) كرده‌ است يك بزرگوار حديث شناسي در همان حد كار انجام بدهد اين جلد دوم مفاتيح الجنان را تكميل كرده است اين مفاتيح الجنان فعلاً يك جلد است كه در بخش عبادات روزه گرفتنها نماز خواندنها زيارت كردنها نوشته شده اگر يك متخصص حديث شناسي دلباخته اين كارها باشد مخصوصاً در حكومت اسلامي مي‌بينيد به اندازه يك جلد شريف مفاتيح‌الجنان كارهايي است در فضيلت مسائل دامداري كشاورزي روايات فراواني است كه اگر كسي درخت كاري كرد چند درخت در بهشت براي او است «‌اي ما رجل سقا صدرةً فكانما سقا مومناً من .. » اگر كسي يك ظرف آبي پاي نهالي بريزيد گويا مؤمني را از عطش نجات داده است اگر روايات فراواني در فضيلت درخت كاري در فضيلت كشاورزي در فضيلت دامداري در فضيلت كشتيراني در فضيلت توليد صنعت و تجارت و كار و كسب وارد شده است كه چقدر فضيلت دارد انسان صبح زود به دنبال كار برود چه قدر فضيلت دارد كشتي بسازد دريا را رام بكند اگر اين روايات جمع بندي بشود و جمع آوري بشود در حد يك مفاتيح‌الجنان خواهد شد آن‌گاه معلوم مي‌شود كه همه فضايل مال كارهاي فردي نيست بسياري از فضايل است كه مال كارهاي فردي است بسياري از فضايل است كه مال كارهاي جمعي است همان طوري كه در كارهاي فردي مي‌گويند شما بپرهيزيد كه زاهد باشيد در كارهاي جمعي هم دستور زهد مي‌دهد منتها زهد در مصرف نه زهد در توليد اين همه دستور كه اگر كسي صدقه جاريه گذاشت باغي گذاشت وقفي كرد فضيلت فراواني دارد خب گذاشتن باغ صدقه جاريه و وقف بدون كار فراوان و توليد فراوان كه ميسور نيست كسي بخواهد يك مزرعه‌اي را وقف كند كسي بخواهد يك مرتعي را وقف كند يك بوستاني را وقف كند اين بدون كار سنگين كه مقدورش نيست خب كه حالا بخشي از روايات تبركاً خوانده مي‌شود مسئله تجارت وقتي كه امام(عليه السّلام) يك تاجر و كاسبي را مي‌بيند كه دير سر كار رفت فرمود: «عقد الي عزك» عدوه يعني بامداد تغدي يعني در بامداد در اول وقت انسان به سراغ كار رفتن فرمود زود اول صبح برو به سراغ عزتت نفرمود عقد الي كسبك فرمود تجارت عزت است بابي هم كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در من لايحضره الشريف عنوان كرده است فهرستش را كه ملاحظه مي‌فرماييد اين است كه «التجارة تزيد في العقد التجارة توجب العزه» و مانند آن از همين متن گرفته شد كه حضرت فرمود: «عقد الي عزك» چون دست پايين را خدا دوست ندارد «ان الله يحب يد العليا يحب معالي الامور و يكره سفسافها» دست پايين مذموم است پيش خدا يعني دست بگير اين كسي كه اهل كار نيست بالأخره چشمش يا به دست زيد است يا به كيف عمرو خواه و ناخواه ذليلانه زندگي مي‌كند حالا ولو به رخ نكشد اينكه گيرنده است ذليل است بالأخره آنكه يد عليا دارد عزيز است در روايت دستور داده شد كه «فان استطعت ان تكون يدك العليا ففعل» اگر توانستي كاري بكني كه دست تو بالا باشد دست بده داشته باشي نه دست بگير همان كار را بكن «فان استطعت ان تكون يدك العليا ففعل» خب عليا كه به معناي برتري طلبي دنيايي و مانند آن كه نيست در ذيل آيه? كريمه ?تِلْكَ الدّارُ اْلآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي اْلأَرْضِ وَ لا فَسادًا? آمده است كه اگر كسي برتري طلب بود ولو بشفع نعل ولو بگويد به اينكه بند نعل من از بند نعل ديگري زيباتر و گرانتر است اين سهمي از آخرت ندارد ?تِلْكَ الدّارُ اْلآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي اْلأَرْضِ وَ لا فَسادًا? آن وقت آن حديث شريف ذيل اين كريمه است كه اراده علو في الارض اين است كه كسي بگويد اين بند نعل من اين نعلهاي عربي كه بندش لاي انگشت مي‌رود نه بندي كه دو طرف يك پا را ببندند آن بند نيست آن نخ منظور نيست همين نعلهايي كه بندش در لاي انگشت گير مي‌كند و به وسيله همين بند انگشتان مي‌ماند اين را مي‌گويند شفع شفع نعل همان آن است نه نخي كه كفشهاي بند‌دار را با او مي‌بندند علي ‌اي حال فرمود اگر كس به اين فكر باشد كه شفع نعل او از شفع نعل ديگري زيباتر است اين برتري طلب است پس دين هرگز نمي‌گويد «فان استطعت ان تكون يدك العليا ففعل» يعني برتري طلب باش يعني بخشنده باش يعني تو زندگي ديگران را تأمين كن نه ديگران بكوشند كه حيات تو را تأمين كنند خب پس روايات فراواني در فضيلت تك تك اين عناوين ياد شده است كه بعضيها ممكن است نمونه‌اش خوانده بشود قهراً انسان يك ديد وسيعي نسبت به دين پيدا مي‌كند دين را در محدوده كارهاي فردي خلاصه نمي‌كند همان طوري كه نافله و نماز اول وقت و ماهي سه روز روزه گرفتن فضيلتهاي فراواني دارد احياي ارض و نبأ ماء و آبياري قرس و شيلات راه ‌اندازي و تسخير دريا هم فضيلت دارد اما زهد در مصرف و تلاش در توليد اين يك بيان اجمالي درباره كسي كه ديد مفرطانه نسبت به دين دارد اما ديد مفرطانه كه يك روشنفكري آميخته با تفريط است كه اساس دين براي اقامه عدل اجتماعي است بقيه جزء فروع است بقيه نقش سازنده ندارد اين حق منتهي مي‌شود به همان جهان‌بيني غير توحيدي اولاً كه در فصل پنج گذشت بعد منتهي مي‌شود به منطق احساس و وهن كه در فصل شش گذشت زيرا اساس همه كارها همان عبادات است اگر كسي در مسائل عبادي يك امر فرعي دانست قهراً مسائل اجتماعي او صبغه ديني نمي‌گيرد يعني اينكه دارد توليد مي‌كند ديگر براي رفع نياز جامعه نيست بلكه براي آن است كه ?أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ? بشود اگر دارد كشتيراني مي‌كند و اگر دارد باغداري مي‌كند و اگر دارد صنايعي را توليد مي‌كند اين براي ?أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبي مِنْ أُمَّةٍ? است نه براي تأمين نياز مردم پس نه ديد تفريطانه درست است نه ديد افراطانه آن «و الوسطي هي الجاده» اين است كه اسلام همان شجره توحيدي است كه چه در مسائل فردي چه در مسائل جمعي توحيد را اصل مي‌داند اخلاق را به دنبال توحيد ساقه و تنه درخت مي‌داند عبادات را شاخه‌هاي اين اخلاق و آن عقايد مي‌داند رشد جامعه را ميوه و مانند آن براي اين شجره طوبي ترسيم مي‌كند در هر كاري اين‌چنين خواهد بود حالا چند آيه درباره تسخير بعضي از اين مسائل مي‌خوانيم و يك دو سه تا روايت را تبركاً مي‌خوانيم تا معلوم بشود كه ساختار جامعه اسلامي هم منزه از آن افراط است هم مبراي از اين تفريط و هم دين براي كارهاي فردي فضايل فراواني ذكر كرد هم براي كارهاي جمعي فضايل بي‌شماري ذكر كرد درباره دريانوردي و ساختن كشتي و راه‌اندازي شيلات و مانند آن آياتي كه تسخير دريا را گوشزد مي‌كند سند خوبي است نظير آيه? 12 و 13 سوره? «جاثيه» كه فرمود: ?اللّهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فيهِ بِأَمْرِهِ? اين ?بِأَمْرِهِ? همان طوري كه در مسئله ?وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ? هست در مسئله كشتيراني و شيلات هم هست اين همان روح توحيد است كه خواه در مسائل فردي خواه در مسائل جمعي حضور و ظهور دارد و معناي اينكه كشتي در دريا جريان پيدا بكند اين نيست كه مردم صبر بكنند همان طوري كه خداوند به نوح دستور داد از راه معجزه كشتي فراهم بكند براي اينها هم از راه ?وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا? كشتي معجزه‌آسا فراهم بكند اين طور كه نيست كشتي سازي راه‌اندازي كشتي و بهره‌برداري از دريا به وسيله كشتي با اين آيات تشويق مي‌شود ?اللّهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فيهِ? اما ?بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ? اين ?وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ? ?وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ? نظير ?لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? ?لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ? است كه در ذيل آيات نماز و روزه است آن اساس كه توحيد است هم در كشتي‌راني دريا‌ها است هم در نماز روزه كارهاي فردي است ?وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا مِنْهُ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ? پس مسائل صنعتي هم كه زير پوشش ?ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ? هست از آيات تسخير به خوبي بر مي‌آيد در سوره? مباركه? «نحل»
پرسش:...
پاسخ: اين سخّر كه تكويني است اما بامره يعني باذنه و عنايته تكويناً كه اذن داد تكويناً براي مؤمن و كافر يكسان است اينكه مي‌فرمايد: ?وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ? ناظر به مسائل تشريعي است ديگر يعني توحيدتان اخلاقتان و عباداتتان در اين امر ظهور كند آيه 14 و 15 سوره? «نحل» اين است ?وَ هُوَ الَّذي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَي الْفُلْكَ مَواخِرَ فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ? به عمق دريا رفتن از گوهرهاي دل دريا استفاده كردن و همچنين در وسط دريا و در سطح دريا از ماهيهاي دريا استفاده كردن و سفرهاي دريايي را با كشتي پشت سر گذاشتن براي اين است كه ?لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ? ?وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ? هماهنگ باشد پس تسخير دريا براي اينگونه از مسائل هست و شكر هم در كنار او تعبيه شده است ?وَ أَلْقي فِي اْلأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ أَنْهارًا وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ? ?وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ? ?أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ? ?وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ? در سوره? مباركه? «ابراهيم» آيه 32 و 33 اين است ?اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ? او كشتي را به امر تكويني خود در دريا جاري مي‌كند و كشتي به امر تكويني حق در دريا جاري مي‌شود اما آن مسئله ?وَ سَخَّرَ لَكُمُ اْلأَنْهارَ? ?وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ? ?وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اْلإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ? ناظر به آن مصالح تشريعي است يعني اگر كسي حق‌شناس نبود موحد نبود متخلق نبود متعبد نبود مي‌شود ظلوم كفار پس آن سلسله از مسائل تكويني را در كنار اين مسائل تشريعي هماهنگ كرده است اينها آياتي است كه انسان را وادار مي‌كند به بهره‌برداري از مواهب طبيعي در كنارش هم شكر و ثنا را از انسان طلب مي‌كند در مقابل رواياتي است كه كسب و كار را به عنوان يك فضيلت معرفي مي‌كند كتاب المعيشه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در من لا يحضره الفقيه باب المعايش و المكاسب و الفوائد و الصنايع روايات فراواني است كه تشويق مي‌كند به كار اولين روايتش اين است از امام صادق(عليه السّلام) سؤال شده است كه ?رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي اْلآخِرَةِ حَسَنَةً? چيست «قال(عليه السّلام) رضوان الله و الجنه في الاخره و السعة في الرزق و المعايش و الحسن الخلق في الدنيا» روايت دوم كه باز از امام صادق(عليه السّلام) است فرمود: «نعم العون الدنيا علي الاخره» و اگر كسي بخواهد خوب زندگي كند همه ما اين خواسته را داريم مي‌خواهيم خوب زندگي كنيم و آسوده باشيم اينها يعني معصومين(عليهم السّلام) به ما آموختند كه اگر كسي بخواهد خوب زندگي كند زندگي خوب در ساده زيستن است يك وقت است كه كسي زاهد است يك وقت يك كسي عاقل است زاهد را يك سوداگر مي‌دانند كه اين از لذتهاي دنيا مي‌گذرد براي لذتهاي بهتر كه در بهشت به لذتهاي بهتر برسد اين در حقيقت تاجر است عاقل خود را سبك‌بار مي‌كند اين مي‌خواهد راحت زندگي كند چون در زندگي تجمل آسايش نيست به مقدار معقول كه حيثيت و آبرو محفوظ باشد آدم راحت است در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «استغناءك عن الشي خير من استغناك به» شما به جاي اينكه خود را با يك چيزي بي‌نياز كنيد اگر از آن چيز بي‌نياز كرديد راحت‌تريد اينها دستور رفاه را به انسان مي‌دهند كه ساده زيستن اما پيچيده توليد كردن فرمود: «نعم العون» روايت دوم «نعم العون الدنيا علي الاخره» روايت سوم اين است كه «ليس منا من ترك دنياه لاخرته و لا اخرته لدنياء» روايت چهارم اين است كه «اعمل لدنياك كانك تعيش ابداً و اعمل لاخرتك كانك تموت غدا» گرچه اين روايت را به اين معنا كردند كه كارهاي دنيا را تأخير بيانداز بگو فرصت داري مثل اينكه دائماً هستي «اعمل لدنياك كانك تعيش ابدا» يعني كارهاي دنيا را تأخير بيانداز گو اينكه هميشه هستي حالا امروز نشد فردا فردا نشد پس فردا ولي كارهاي آخرتت را تقديم بيانداز گويا فردا مي‌ميري اما خب اين يك توجيهي است كه شايد روايت تحمل آن را نكند ظاهرش اين است كه براي دنيا شما كه نمي‌دانيد كه چه وقت مي‌ميريد شايد يك مدتي هم عمر كرديد در تمام اين مدت محتاج به زيد و عمرو باشيد چه سودي دارد طرزي زندگي بكن كه گويا يك مدت قابل توجهي مي‌ماني.
پرسش:...
پاسخ: نه زاهدي كه ميوه‌هاي دنيا را مصرف نمي‌كند براي اينكه ميوه‌هاي بهتري در بهشت به او بدهند اين تاجر است اين همان است كه حضرت(سلام الله عليه) فرمود يك عده‌ عبادت مي‌كنند كه «تلك عبيد التجار» ديگر تاجرانه عبادت مي‌كنند يعني اين مقدار از دنيا را ترك مي‌كنند براي يك نفع بيشتري يك عده‌اي روي بردگي و ترس عبادت مي‌كنند كه «تلك عبادة العبيد» يك عده‌اي براي سودجويي عبادت مي‌كنند كه ‌«تلك عبادة التجار» اما آنهايي كه برتر از اين دو گروهند عاقلانند و احرارند
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب اگر براي آن است كه به ميوه‌هاي شيرين‌تر بهشت برسد ديگر مبناي او با مبناي حضرت امير فرق مي‌كند حضرت فرمود به اينكه من نه براي خوف جهنم است نه براي رسيدن به ميوه‌ها و لذتهاي بهشت بلكه «وجدتك اهل العباده يا ابدناك للمحبه و تلك عبادة الاحرار» با او فرق مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر يكي از معناي محتمل اول همين است روايت بعدي «نعم العون علي تقوا الله الغناء» روايت بعدي «عن الصادق(عليه السّلام) ان الله تبارك و تعالي ليحب الاغتراب في طلب الرزق» خدا دوست دارد كه اگر در شهر كسي نتوانست رزق تأمين كند رنج غربت را تحمل بكند هجرت بكند براي تحصيل روزي روايت بعدي «اشخص يشخص له الرزق» يعني تو شخوص و ذهاب سفر داشته باش روزي هم براي تو هم مقرر مي‌شود «اني لاحب ان اري الرجل متحرفاً في طلب رزق ان الرسول الله(عليه آلاف تحية و الثناء) قال اللهم بارك لامتي في وفورها» روايت بعدي«اذا اراد احدكم الحاجه فليتوكل اليها فاني سئلت ربي عزوجل عن يبارك لامتي في بكورها» صبح زود به دنبال كار رفتن «اذا اراد احدكم الحاجه فليوكل اليها و اليستع العش اليها لا تكسل في طلب معاشكم فان ابائنا كانوا يركزون فيها و يطلبون فيها» اين را امام صادق(عليه السّلام) مي‌فرمايد مي‌فرمايد در تحصيل روزي كسالت نورزيد براي اينكه گذشتگان ما با تلاش و سرعت به دنبال كار مي‌رفتند خب اينگونه از روايات فراوان است حالا ملاحظه مي‌فرماييد آن بينش روشنفكرانه را چگونه همين روايات رد مي‌كند روايت بعدي «قال الصادق(عليه السّلام) من ذهب في حاجة علي غير وضو و لم تقض حاجته فلا يلومن نفسه» اين دنيا و دين را به هم دوخت فرمود اگر مي‌خواهي دريا را تسخير كني معادن را تسخير كني دامداري و كشاورزي راه اندازي كني با وضو باش براي اينكه آن روح توحيد در همه اين كارها هست آن‌گاه انسان مواظب حرام و حلال است در توحيد مواظب زهد و قناعت هست در مصرف فرمود اگر دنبال كاري رفتي بي‌وضو و حاجتت برآورده نشد فقط خودت را ملامت بكن معلوم مي‌شود كار به دست يك نفر است و آن رب العالمين است ديگران موظفند علل و اسباب صوري و ظاهري را كه مجاري فيض حق‌اند بجنبانند روايت بعدي آن است كه ‌«اني اجدوني ان قد الرجل يتعذر عليه المكاسب فيستلقي علي قفاه فيقول اللهم ارزقني و يده ان ينتشر في الارض و يلتمس من فضل الله و الذرة تخرج من جوفها فالتمس رزقها» من خوشم نمي‌آيد كسي تنبل باشد به پشت بخوابد بگويد خدايا به من روزي بده خب اين بايد به دنبال كار برود مگر نمي‌بينيد كه يك مورچه از جهرش از سوراخش بيرون مي‌آيد به دنبال كار روايت بعدي «ان الله تبارك و تعالي يحب مغترف الامين» حرفه پيشه‌ور با امانت را خدا دوست دارد در اين باب روايات فراواني هست كه به عنوان نمونه اينها خوانده شد در همين باب باز روايت بعدي است كه .. از پدرش نقل مي‌كند كه امام(سلام الله عليه) به من هفتصد دينار داد و ما در آنجا «فربحت فيها مأته دينار» صد دينار سود برديم «و قلت له في الطواف جعلت فداك قد رزق الله عزوجل فيها مئة دينار» من در طواف امام صادق را ديدم عرض كردم ما صد دينار استفاده كرديم «قال اثبتها في رأس ماله» اين صد دينار را كه ما استفاده كرديم اين را روي سرمايه اضافه بكن خب اين تلاش در توليد است و شما مي‌بينيد زهد در مصرف كردن خب چه كسي در مدينه سفره‌اش رنگين‌تر از امام مجتبي(سلام الله عليه) بود و چه كسي هم در مدينه ساده‌تر از خود امام مجتبي زندگي مي‌كرد سفره رنگين داشت اما اين‌چنين نبود كه رنگين خور باشد كه اين‌هم مثل حضرت امير زندگي ساده داشت تلاش در توليد و ايثار و احسان يك مسئله است زهد در مصرف و قناعت در صرف مسئله ديگر است
پرسش:...
پاسخ: چرا آخر امين يك امر توسلي است اگر كسي خيانت نكند به او مي‌گويند امين اما با وضو بودن يك جنبه عبادي است ديگر در باب ديگر به عنوان باب التجاره و آدابها و فضلها و فقه‌ها امام صادق(عليه السّلام) فرمود طبق نقل «التجارة تزيد في العقل» روايت دومش كه از حضرت است كه «ترك التجاره من ثبت للعقل» سوم معلب‌ابن‌حنيص مي‌گويد كه «رآني ابو عبدالله(عليه السّلام) و قد اخرت ان السوء» يك روز امام صادق(سلام الله عليه) من را ديد ديد كه من ديرتر از ديگران دارم مي‌روم بازار فرمود: «عقدوا الي عزك» خب زود به طرف بازار برو يعني مركز كسب مركز عزت است مگر نمي‌خواهي از خلق خدا بي‌نياز باشي مگر نمي‌خواهي دست بگير نداشته باشي خب برو به مركز عزتت ديگر «عقدوا الي عزك» اين معلب‌ابن‌حنيص را امام صادق تربيت كرد ديگر
پرسش:...
پاسخ: بعد از آفتاب اول كسب است چون قبل از آفتاب را كه گفتند منهي است كار شيطان است آن وقتي را كه وقت كار هست اين‌چنين است در باب زراعت و دامداري و كشاورزي روايات فراواني است كه بعضي از آنها را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرده كه بعضيها فكر مي‌كردند زراعت مكروه است در آن باب از امام صادق(سلام الله عليه) روايتي است كه كسي به حضرت عرض كرد «جعلت فداك اسمع قوماً يقولون ان زراعة مكروهة فقال(عليه السّلام) ازرعوا» كه كشاورزي است «و غرصوا» كه باغداري است «فلا و الله ما عمل الناس عملاً احل و احب منه» بعد فرمود: «و الله يزرعاً زرع و النخل بعد خروج الدجال» چون بعد از خروج دجال جريان زمان ظهور حضرت و حكومت حضرت(سلام الله عليه)(عجل الله تعالي ‌فرجه‌ الشريف) است فرمود كشاورزي و باغداري آن وقت ظهور مي‌كند چون حضرت كه آمد بالأخره براساس توليد كشور را اداره مي‌كند ديگر بنا بر اين نيست كه براساس معجزه اداره بكند كه اگر براساس معجزه باشد كه سهل است فرمود كشاورزي در زمان حضرت تقويت مي‌شود باغداري كشاورزي و مانند آن خب فتحصل كه معناي اتخاذ و ابتغاي عدل الي الله يك روحي است در تمام كارها يعني همان طوري كه نماز لله است و روزه لله است كشاورزي و دامداري و باغداري و شيلات و كشتيراني هم لله است نه دستور تنبلي و تن پروري متحجرانه مي‌دهد كه افراطي اين‌چنين فكر مي‌كند نه دستور تفريطي روشنفكرانه مي‌دهد كه تفريطي مي‌پندارد كه خيال مي‌كند اساس دين عدالت اجتماعي است نه اساس دين توحيد است اين توحيد همه چيز را دارد يعني همان طوري كه به نمازگزار مي‌گويد وضو بگير «لا صلاة الا بطهور» به كشاورز و دامدار و صنعتگر و شيلات چي و امثال‌ذلك هم مي‌گويد «لا عمل الا بطهور» منتها يكجا به عنوان عمل عبادي شرط صحت است يكجا به عنوان شرط تأثير اين يك اصل كلي است آن بياني كه حضرت فرمود اگر كسي به دنبال كار رفت بي وضو و حاجتش بر آورده نشد «فلا يلومن الا نفسه» حاكم بر همه اين روايات است چون او در باب كشاورزي يا در باب تجارت كه نبود.
«و الحمد لله رب العالمين»