موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه341
مدت زمان: 38:39 اندازه نسخه كم حجم: 4.33 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.18 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
فصل نهم از فصول پانزدهگانهاي كه در تفسير قيم الميزان ذيل اين كريمه مطرح شد همان معناي حريت در اسلام بود تا حدودي اين بحث هم در ذيل آيه? ?لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ? روشن شد هم در نوبت قبل خلاصه اينكه نبايد بين آزادي تكويني و آزادي تشريعي خلط كرد مطلب اول اين است كه قرآن كريم انسانها را مكرم و آزاد آفريد اين يك مطلبي است قرآني و در كتابهاي عقلي هم ثابت شده است كه نه جبر است نه تفويض بلكه امري است بين الامرين هم عقل ثابت كرده است كه انسانها در انتخاب راه مجبور نيستند چه اينكه مفوض هم نيستند و هم آيات قرآني جبر را ابطال كرد چه اينكه تفويض را هم باطل كرد و امر بين الامرين را اثبات كرد و هم روايات كه به اين امر تصريح دارند اين يك مطلب كه تكويناً انسان آزاد خلق شده است در انتخاب راه آزاد است ولي تشريعاً بنده است چون سود و زيان خود را آن طوري كه بايد نميداند شرعاً آزاد نيست كه هر راهي را طي كند گرچه تكويناً آزاد است شرعاً مؤظف است راهي را كه عقل و فطرت به او ارائه دادهاند طي كند لذا آيات قرآني اين دو مطلب را از هم جدا فرمود و جداي از هم ذكر كرد يك طايفه از آيات دليل مختار بودن انسان است كه انسان در انتخاب راه آزاد است نظير ?إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمّا شاكِرًا وَ إِمّا كَفُورًا? نظير ?قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ? و مانند آن طايفه ديگر آياتي است كه ناظر به حيث تشريعي است و اختيار و آزادي را از انسان سلب ميكند ميفرمايد: ?وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ? هيچ مؤمني حق ندارد در مقابل امر خدا و پيغمبر صاحب اختيار باشد اينكه اختيار را نفي ميكند يعني تشريعاً آنكه اختيار را اثبات ميكند يعني تكويناً انسان در انتخاب راه آزاد است ولي شرعاً مؤظف است كه راه معيني را طي كند مثل اينكه تكويناً در انتخاب راه نسبت به خوردن چيزي كه براي او ضرر دارد يا سودمند است آزاد است ولي براساس راهنمايي طبيب مؤظف است كه چيزهاي زيانبار را نخورد چيزهاي سودمند را مصرف كند پس آيات دو طايفه است طايفه اولي كه اختيار را اثبات ميكند ناظر به تكوين است طايفه ثانيه كه اختيار را سلب ميكند و انسان را مكلف ميداند ناظر به تشريع است اين يك بخش از آيات و يك بحث.
مطلب ديگر آن است كه اسلام در عين حال كه به انسانها كرامت داد و آزادي عطا كرد راههاي حسن انتخاب را هم به انسانها آموخت در طايفهاي از آيات فرمود كه ?فَبَشِّرْ عِباد ِ? الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? اين در سوره? مباركه? «زمر» هست يعني به بندگان من بشارت بدهيد آن گروهي كه مكتبهاي گوناگون، آراء مختلف را مطالعه ميكنند و حسن انتخاب دارند و احسن آن را برميگزينند و ?فَبَشِّرْ عِبادِ? كدام عباد؟ ?الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? با اين آيه انتخاب را به عهده بشر گذاشت خداوند آزادي بيان را آزادي قلم را آزادي بحث و مناظره را آزادي جدال احسن و مانند آن را تأمين كرد براي اينكه اگر ديگران در ارائه آرائشان آزاد نباشند چگونه اين بندگاني كه مورد بشارتند آراء گوناگون را ميشنوند تا يكي را كه احسن است انتخاب كنند پس ضمن اينكه آزادي استماع را اين آيه تبيين ميكند آزادي قلم و بيان را هم به همراه دارد اگر فرمود به آن بندگاني بشارت بدهيد كه كتابهاي مختلف را ميخوانند سخنرانيهاي مختلف را گوش ميدهند آراء متنوع را بررسي ميكنند بهترين آن را برميگزينند اگر اين آيه آزادي استماع را و آزادي حسن انتخاب را ميفهماند پس آزادي قلم و بيان را هم به همراه دارد تا يك عده در نوشتن مطالبشان آزاد نباشند و يك عده در گفتن آرائشان آزاد نباشند چگونه استماع آراء گوناگون آزاد است چگونه انتخاب احسن رواست و مانند آن پس اين آيه هم مسئله آزادي در استماع و مطالعه كردن آراء را به همراه دارد هم مسئله آزادي در نوشتن و آزادي در گفتن را به همراه دارد پس آزادي مطبوعات و آزادي بيان از اين آيه به خوبي استفاده ميشود چه اينكه آزادي در مطالعه هم از اين آيه به خوبي استفاده ميشود اين يك مطلب اما وقتي كتاب، كتاب هدايت شد اينچنين نيست كه مسئله ?نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ? باشد از همين آيه چند نكته ديگر بر ميآيد و آن اين است كه كسي حق مطالعه كتابهاي گوناگون و آراء گوناگون و حق شنيدن سخنان گوناگون را دارد كه در فن انتخاب مجتهد و صاحبنظر باشد قدرت تشخيص داشته باشد كه چه چيزي احسن است و چه چيزي احسن نيست چه چيزي قبيح است و چه چيزي حسن و آنها كه حسن هستند كدام حسن هستند و كدام احسن پس اگر كسي قدرت تشخيص نداشت و صاحبنظر نبود و قدرت استنباط نداشت هر چه به او گفتند او ميپذيرد اين كريمه? سوره? «زمر» به او آزادي نميدهد كه انسان هر مكتبي را هر كتابي را هر مجله و مطبوع و نشريهاي را بخواند به كسي آزادي استماع ميدهد كه اين آراء گوناگون را بتواند خوب و عميقاً بررسي كند و زشت و زيباي اينها را تشخيص بدهد و قبيح را از حسن و حسن را از قبيح جدا كند اولاً در آن حسنها احسن را برگزيند ثانياً پس كسي كه يك چنين قدرتي را ندارد آزادي در مطالعه كتابها هم براي او نيست قهراً آن مطلبي هم كه از باب ملازمه اثبات شده است به عنوان آزادي قلم و آزادي بيان آن هم محورش محدود خواهد بود يعني يك نويسنده يا يك گوينده در محيطي آزادانه ميتواند بگويد و بنويسد كه مخاطبانش و مستمعيناش صاحبنظراني باشند كه قدرت استنباط دارند كه بتوانند حسن را از قبيح جدا كنند اولاً در حسنها احسن را برگزينند ثانياً آن آيه كريمه دو پيام داشت يكي آزادي در مطالعه و استماع لازمهاش آزادي در بيان و قلم بود اما در محدودهاي كه مستمعين و مخاطبين بتوانند احسنشناس باشند و احسنپذير پس چند مطلب از كريمه? سوره? «زمر» استفاده ميشود يكي آزادي مطالعه آزادي گوش دادن و خواندن مطبوعات نوارها و امثالذلك براي كسي كه قدرت تحقيق و استنباط دارد لازمه اين آزادي قلم و آزادي بيان و آزادي نوار و آزادي مطبوعات در فضايي كه مردم آن فضا قدرت استنباط دارند اين دو مطلب دو مطلب منفي هم در كنار اين استفاده ميشود و آن اين است كه اگر كسي قدرت تحقيق و تحليل نداشت هر نوشتهاي در او اثر گذاشت هر نواري در او مؤثر واقع شد انساني كه از نظر استنباط ضعيف است او حق مطالعه? هر كتابي را ندارد حق گوش دادن هر سخنراني و نواري را ندارد حق خواندن هر مطبوع و هر منشوري را ندارد به پاي صحبت هر كسي هم آزادانه نميتواند شركت كند اين يك اثر منفي اثر منفي ديگر هم كه ملازمه اين است آن است كه اگر كسي در يك فضايي خواست چيزي بنويسد يا سخنراني كند يا نواري پر كند كه مخاطبينش و مستمعيناش صاحبنظر نيستند و قدرت تشخيص قبيح از حسن و حسن از قبيح را ندارند چه رسد به تشخيص حسن از احسن در آن فضا هم نه قلم آزاد است و نه بيان پس چهار مطلب است كه دو تا مثبت و دو تا هم منفي مطلب ديگري را كه
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب حالا آن را هم اولاً آيه براي عباد است عباد چه جمع چه فرد هر دو را شامل ميشود قرآن كريم در ضمن اينكه انسان را آزاد آفريد همه? راههاي سود و زيان او را هم به او فهماند پس طايفهاي از آيات كه وارد بخش دوم مطلب شديم يك طايفه آزادي در استماع و مطالعه را تفهيم ميكند كه همان آيه? سوره? «زمر» است كه چهار مطلب رسمي از اين كريمه استفاده شد دو مطلب به عنوان مثبت دو مطلب به عنوان منفي ولي قرآن كريم چون يك كتاب تئوري محض نيست كه كليگويي كند به دنباله اين بخش به دنباله اين طايفه از آيات دو طايفه ديگر هست كه مطلب را كاملاً ريز ميكند و انگشت روي شخص معين نشان ميدهد روي مكتب معين ميگذارد كه احسن اين است بعد از اينكه اصل كلي را تبيين كرد ميفرمايد كه پس وظيفه براساس آيه? سوره? «زمر» اين است كه مردمي كه اهل تحقيقاند فرد يا جامعهاي كه محقق است كتابهاي گوناگون نوارهاي گوناگون سخنرانيها و بيانها و بنانهاي گوناگون را بررسي كنند و احسن را برگزينند خب ?فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? طايفه بعدي آياتي است كه آن احسن را مشخص ميكند كه احسن المكاتب، احسن الآراء، احسن الاقوال چيست و حرف كيست فرمود: ?وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ? چه كسي از اين گوينده بهتر سخن ميگويد كه مردم را به توحيد دعوت كند خود هم موحد باشد علماً و عملاً هادي و داعي مردم باشد ?وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَي اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ? ?قال? نه يعني «تلفّظ» يعني منطق آن اين باشد من مسلم هستم پس رأي او احسن الآراست قول او احسن الاقوال است وقتي اين طايفه ثانيه را كنار طايفه اولا قرار داديم از مجموع اين دو طايفه چنين نتيجه ميگيريم ?فَبَشِّرْ عِبادِ ? الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? «و احسنه هو قول الذي دعي الي الله» ?وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ? اي «فبشر المستمعين الذين يتبعون قول من يدعوا الي الله و يعمل صالحا و يقول انني من المسلمين» اين جمعبندي اين دو طايفه قرآن كريم با اين مقدار هم اكتفا نميكند با افاده طايفه ثالثه مسئله را خيلي ريز ميكند و انگشت روي آن شخص ميگذارد و آن وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه فرمود: ?أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني? پس «فرسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كانك علي هدي مستقيم و هو من المسلمين» است «يدعوا الي الله علي بصيرة» پس «رسول الله ممن يدعوا الي الله» است «و كل من يدعوا الي الله فقوله احسن الاقوال» است «فبشر عباد الذين يستمعون قول رسول الله و يتبعون قوله(عليه آلاف التحية و الثناء)» اين سه طايفه از آيات راه را هم مشخص ميكند خطوط كلي را و خط مشي جزئي را و شخص معين را هم مشخص ميكند اين هم دو بخش.
بخش سوم اين است كه تا كجا بيان آزاد است و قلم آزاد است آزادي مطبوعات تا كجاست آزادي آراء تا كجاست تشكيل ميزگرد تا كجاست در اينكه سيره ائمه(عليه السّلام) بحث آزاد را امضا ميكرد و خودشان هم جزء زمامداران مناظره و جدال احسن بودند سخني نيست و اين احتجاجاتي كه در جوامع روايي ما سند گوياي اين مسئله است اما قرآن كريم مرز اين آزاديها را هم كاملاً مشخص كرد آزادي بيان در جايي است كه انسان احساس نظر خاص بكند وگرنه يك مطلبي را كه همه ميگويند همه مينويسند كه انسان داعي ندارد بگويد و بنويسد چيزي است كه همه بر آنند جملگي برآنند اگر فرد يا گروهي احساس كردند چيزي ارائه بدهند در جايي است كه با ديگران اختلاف دارند پس آزادي بيان و آزادي قلم و مطبوعات و ميزگرد و امثالذلك در جايي است كه افراد با هم از نظر نظر اختلاف دارند هر جا اختلاف هست سخن از حق آزادي است هر جا اختلاف نيست همه يك دست فكر ميكنند كسي جلوي كسي را نميگيرد چون همه يك حرف را ميزنند اگر هم بخواهند بنويسند آنچه را مينويسند كه ديگران نوشتند اگر بخواهند سخن بگويند همان را ميگويند كه ديگران ميگويند اينجا جاي آزادي يا سلب آزادي نيست همه احساس آزادي ميكنند جايي كه سخن از آزادي و سلب آزادي است آنجاست كه اختلافنظر باشد اختلاف را هم قرآن كريم مشخص كرد فرمود تا آنجا كه اختلاف قبل العلم است مطبوعات آزاد است ميزگرد آزاد است بحثها آزاد است سخنرانيها آزاد است يعني هنوز روشن نيست كه حق با كيست و حق چيست اختلاف قبل العلم نظير اين بحثهايي كه در حوزهها هست خب طرفين گاهي دو نفر با هم مباحثه ميكنند گاهي مباحثه لجوهاي و گروهي است چند نفر بحث ميكنند گاهي نوبت ميگيرند و حرف ميزنند ده نفر، بيست نفر با هم مينشينند و با يكديگر اختلافنظر دارند و طبق بيان حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «اضرب بعض رأي علي بعض فانه يتولد منه الصواب» همين است تضارب آراء از همين حديث و امثال اين حديث است «اضرب بعض رأي علي بعض يا اضربوا بعض الرأي علي بعض فانه يتولد منه الصواب» اين تضارب آراء اين حديث در غرر و درر حضرت امير(سلام الله عليه) است منشأ پيدايش بسياري از بركات است خب اين فرق نميكند چه دو نفر چه دو هزار نفر چون همه دوستانه اظهارنظر ميكنند اختلافشان قبل العلم است حق هنوز معلوم نيست اين اختلاف مقدس است مناظره خوبي است و همگي دارند تلاش ميكنند كه حق را بفهمند تا آرام بشوند اينجا جاي آزادي مطبوعات است جاي آزادي قلم و كتاب و سخنراني است اما وقتي كه معيار را كه وحي و قرآن و عترت است مشخص شد از باب ?فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ? ?فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ? اين تنازع بود اختلاف بيان بود اختلاف سليقه بود هر چه هست بود اين را عرضه كردند بر يك ميزاني بعد برابر آن ميزان مشخص شد كه حق با كيست از آن به بعد ديگر جا براي آزادي قلم و مطبوعات و بيان نيست از آن به بعد فتنه است از آن به بعد ديگر كسي نميتواند بگويد قلم آزاد است چون آزادي به سود آزادي است نه به زيان آزادي آزادي و حريت كه مطلوب بالذات نيست حريت و آزادي براي حفظ كرامت است و ظهور حق حالا كه «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الحق» باز هم انساني كه مخالف .. است حق بيان دارند حق گفتن دارد حق نوشتن دارد؟ از آن بعد معلوم ميشود فتنه است نه آزادي از آن به بعد رهايي است نه آزادي اينها در داخله حوزه اسلامي است البته در جهان غير اسلام به بهانه آزادي آنچه را هم كه يكي از مواد حقوقي اعلاميه حقوق بشر بود همين بود كه محصولش جريان سلمان رشدي پليد و مرتد ملعون بود آن يك حساب ديگري دارد او را به عنوان آزادي قلم از آن حمايت كردند ديگر او يك حساب ديگري دارد كه بين الغي است در داخله حوزه اسلامي هرگونه اختلافي زمينه پيدايش آراء گوناگون خواهد بود و انسان در بيان رأي خود آزاد است اين اختلاف قبل العلم حالا اگر اختلاف به يك محكمهاي رسيد و پايان پذيرفت و حل شد بالأخره اتفاق الكل كه ميسر نيست و جامعه هم جامعه معصوم نيست آن مرجع قضايي هم كه معصوم نيست بالأخره يك مرجعي بايد باشد كه به اختلافات پاسخ مثبت بدهد و حرف آخر را او بزند تا جامعه شكل بگيرد اگر اين بيان حضرت امير كه فرمود جامعه نيازمند به يك زمامدار است براي اين است كه سنگي روي سنگ بند نميشود اگر رهبري در جامعه نباشد فرمود براي هر جامعهاي «لابد من امير برّ او فاجر» حالا آن زمامدار چه فاسق چه عادل بالأخره يك نفر بايد باشد كه حرف آخر را او بزند در قبال شعار خوارج كه ميگفتند «ان الحكم الا لله لا حكم لك» فرمود شما داريد مغالطه ميكنيد حكم براي خداست حكم براي من نيست ولي امير مؤمنانم شما ميگوييد «لا امارة» در حقيقت يعني شما امير نيستيد شما رهبر نيستيد اين را با شعار «لا حكم الا لله» داريد القاء ميكنيد بالأخره در هر نظامي كسي بايد باشد كه حرف آخر را بزند يا نه لابد براي جامعه «من امير برّ او فاجر» اگر مسئله علمي بود و انسان به قرآن و عترت مراجعه كرد حق براي او روشن شد از آن به بعد ديگر نبايد بگويد قلم آزاد است و ميزگرد آزاد اين اختلاف بعدالعلم است اگر حل نشد تا مرحله نهايي تحقيق طرفين آزادند چون آن وقت صادقانه هم هستند چون صادقانه هم بحث ميكنند هر چه اين تلاش و كوشش ادامه داشته باشد پربارتر ميشود ولي بعد از اينكه ?قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ? به نصاب خود رسيد از آن به بعد ديگر آزاد نيست اين هم بخش سوم مطلب
پرسش:...
پاسخ: خود همان آيه مشخص كرد بحث فضاي اسلامي از فضاي غير اسلامي جداست غير اسلامي همين بهانههايي كه به دست سلمان رشديها ميدهند اين حسابشان جداست در فضاي اسلامي با اين سه بخش كه از چند طايفه آيات استمداد شد مطلب روشني است و اگر كسي در اولواالامر اختلاف كرد خود همان آيه پيشبيني كرد چون آيه اولش مثلث است تثليث است وسط آن تثنيه است آخرش توحيد اول آيه سه ضلعي است ?فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَ الرَّسُولِ? ?وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ? اگر در يك مطلبي اختلاف داريد سه مرجع قضايي داريد اين براي اول آيه حالا اگر كسي درباره خود اولواالامر اختلاف كرد اين وسط آيه ديگر دو ضلعي است فرمود: ?فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَ الرَّسُولِ? ?وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ? اين براي كيست اضافه كرد اگر كسي كه يؤمن بالله و رسوله در وسط آيه ديگر سخن از اولوا الامر نيست فرمود به خدا و پيامبر ارجاع داده يك قدم جلوتر اگر درباره خود پيامبر اختلاف شد كه آيا پيغمبر هست يا نه معجزه آورد يا نه آدم بايد به چه كسي مراجعه كند چون پايگاه اصلي توحيد است انسان به توحيد و به حكمت خدا استدلال بكند كه اگر خدا حكيم است چه اينكه هست و هادي انسانهاست چه اينكه هست بايد كسي را با نشانهاي بفرستد لذا ذيل آيه اصلاً سخن از پيغمبر نيست چه اينكه وسط آيه اصلاً سخن از اولواالامر نيست فقط سخن از خداست فرمود: ?مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ? خود آيه كريمه هم اين مسئله اختلاف در اولواالامر را پيشبيني كرده حالا تبركاً چند حديث درباره حريت بخوانيم تا معلوم بشود كه حريتهايي كه در كتاب و سنت هست اقسام گوناگوني دارد و اينها با هم نبايد خلط بشود يك بخش حريت براي حريت تكويني است كه فلسفه و كلام او را اثبات ميكند و قرآن او را تأييد ميكند و روايات نفي جبر و تفويض او را اثبات ميكند اين با كرامت تكويني انسان هماهنگ است.
پرسش:...
پاسخ: اختلاف را دارند ولي مشخص كرده دين مرجع حل اختلاف را فرمود اگر اختلاف كرديد مرجع حل اختلافتان خدا هست و پيامبر و اولواالامر اگر درباره خود اولواالامر اختلاف كرديد مرجعتان خداست و پيامبر براي اينكه پيامبر به وسيله حديث غدير و ساير احاديث فراوان و حديث ثقلين مشخص كرده مسئله رهبري را اگر درباره خود پيامبر اختلاف داريد كه به توحيد مراجعه ميكنيد با براهين عقليتان كه ذات اقدس الهي معجزه را به دست پيغمبر فرستاده اول آيه سه ضلعي است وسط آيه دو ضلعي است آخر آيه همان توحيد است كه يك ضلعي است در غرر و درر مسئله حريت را به خوبي مشخص كرده است كه فرمود: «الحر حرٌ» اين حريت اخلاقي است البته حريت اخلاقي و حريت عرفاني در قبال آن دو حريت ديگر مجموعاً چهار آزادي است كه اينها بحثشان كاملاً از هم جداست يعني آزادي عقلي چيزي است كه كلام و فلسفه او را اثبات ميكنند در مورد جبر و تفويض است آزادي اخلاقي همان نزاهت اخلاقي از رذائل اخلاقي است كه انسان گرفتار آز و طمع تكبر و رذائل ديگر نشود آزادي عرفاني كه از اين بالاتر است آن است كه به غير حق دل نبندند آزادي حقوقي همين است كه در كارهاي خود تا اندازهاي آزاد است كه ضرر و زياني به ديگري و ديگران نرساند و مانند آن اما بخشي از اين كتاب شريف غرر و درر آملي كه كلمات حضرت امير(سلام الله عليه) را جمع كرده است به عنوان فضيلت حريت چند تا روايتي را تبركاً بخوانيم روايت اولا اين است كه «الحر حرٌ و ان مسه الضر» انسان آزاده هرگز خود را در فراز و نشيب روزگار برده نميكند چه اينكه «العبد عبد و ان ساعده القدر» آن كسي كه برده است برده رذائل اخلاقي است اگر روزگار هم به كام او باشد او دست از بردگي برنميدارد اين حديث اول دومي اينكه «افضل الكنوز حرٌ يدخر» بهترين ذخيره اينكه انسان يك آزادي را براي خود ذخيره كند يك دوست آزادي را براي خود انتخاب كند اگر انسان بتواند آزاد مردي را به خود علاقهمند كند اين بهترين ذخيره است در يكي از روايات ديگري كه در غرر و درر شايد باشد ولي اين بخش نيست و مرحوم محدث قمي او را در سفينه نقل كردند اين است كه حضرت امير(عليه السّلام) دارد كه «عجبت لاقوام يشترون الممالك باموالهم و لا يشترون الاحرار باخلاقهم» فرمود من در تعجبم كه مردم سعي ميكنند پول بدهند برده بخرند ولي سعي نميكنند اخلاق خوب داشته باشند تا آزادگان را بخرند يعني اگر كسي متخلق به اخلاق الهي بود دلهاي مردم آزاده به او گرايش پيدا ميكند حديث بعد اين است كه «ليس للاحرار جزاء الا الاكرام» يك وقت است كسي به كسي اطعام ميكند كسي را اطعام ميكند اطعام غير از اكرام است يك وقت كسي كسي را كسوت و لباس ميدهد كسوت دادن غير از اكرام كردن است آزاده را انسان اكرام ميكند خواه با كمكهاي مادي خواه با كمكهاي معنوي همراه با كريمت و كريمانه با او برخورد ميكند «ليس للاحرار جزاء الا الاكرام من استنع حراً استفاد اجرا» اين «استنع» نظير اينكه ذات اقدس الهي به موساي كليم فرمود: ?و استنعتك لنفسي? يعني تو را براي خود پروراندم مصنوع خود كردم انتخاب كردم مثل ?وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى? من تو را انتخاب كردم اگر كسي يك انسان آزادي را آزاد مردي را براي خود انتخاب بكند اجري را كسب كرده است عمده اين حديث بعدي است كه فرمود: «من قصر من احكام الحريه اعيد الي الرق» فرمود اگر كسي در احكام آزاد بودن و آزادگي كوتاهي كرده است به بردگي كشيده ميشود بعضي از شارحان سعي ميكردند كه اينها را به رقيت در قيامت و به رقيت در جهنم بكشانند البته رقيت در قيامت و جهنم را هم شامل ميشود اما اينچنين نيست كه مخصوص قيامت باشد گرچه در پايان همان بعضي از شروع مسئله مطلق ذكر شده است ولي حقش اين است كه از اول تا آخر اين روايت را به اطلاق گذاشت و به اطلاق معنا كرد چه فرد چه جامعه وقتي در احكام آزادگي و آزاد مردي كوتاهي كردند قهراً برده ميشوند جامعهاي اگر براي حفظ آزادي تلاش و كوشش نكند خواه ناخواه برده ميشود فردي اگر در زندگي فرديش آزاد مرد نباشد برده زيد و عمرو خواهد شد «من قصر في احكام الحريه اعيد الي رق» اگر كسي در رعايت احكام و قوانين و مقررات آزادگي كوتاهي كرده است به بردگي كشانده ميشود احتمال اينكه «من قصر في احكام الحريه اعيد الي رق» هست و اما آن احتمال خيلي قوي نيست كه مرحوم آقاي خوانساري اين احتمال را هم دادند و آن احكام يعني متقن كردن اگر كسي در متقن كردن آزادي كوتاهي كرده است برده ميشود علي اي حال آن معناي اول تام است حديث ديگري كه در غرر هست اين است كه «من قام بشرايط العبوديه احل للعتق» اگر كسي شرايط بندگي ذات اقدس الهي را خوب انجام داده است او شايسته آزاد مردي است پس اين دو تا حديث تقريباً مقابل هم است يك حديث ميگويد هر دو هم يك معنا را كه جامع هر دو است تفهيم ميكنند يك حديث اين است كه اگر كسي در احكام و قوانين آزادي و آزادگي كوتاهي كرد برده خواهد شد يك حديث اين است كه اگر كسي به قوانين بندگي خدا قيام كرده است اين اهليت دارد براي آزادگي.
«و الحمد لله رب العالمين»
|