موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه351
مدت زمان: 38:14 اندازه نسخه كم حجم: 3.46 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.84 MB3 دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
فصل سيزدهم از فصول پانزدهگانه كه ذيل اين كريمه مطرح است اين است كه بعد از اثبات نظام اسلامي و پذيرش جامعه اسلامي بحث در اين است كه مرز كشور اسلامي تا كجا است؟ كشور اسلامي براي اداره چه محدودهاي پيام دارد اگر يك مرز مشخصي دارد چرا؟ و اگر مرزش نامشخص است آنهم چرا؟
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) بحث را از اينجا شروع كردند كه اسلام مكتب است نه يك دولت تا جاي اين سؤال مطرح ميشود كه جايگاه اين دولت در جغرافياي دنياي كنوني كجا است چون هر دولتي در جغرافياي جهان يكجايي دارد آيا اسلام هم يك دولتي است كه در جغرافياي جهان يك جاي مخصوص دارد؟ يعني بايد در شرق حكومت كند يا در غرب در شمال حكومت كند يا در جنوب يا در منطقه استوايي اينچنين است آيا نظام اسلامي مربوط به بعضي از نژادها و اقوام و ملل است يا اينكه نه نظام اسلامي دولتي در مقابل دول نيست و نژادي را در مقابل نژادهاي ديگر زير پوشش نميگيرد مرز دولت اسلامي عقيده است نه آب و خاك است نه نژاد است نه زبان و قوميت اگر مرز دولت اسلامي همان عقيده است پس هيچ اختصاصي به جاي معين يا زمان معين يا مكان معين ندارد بشرهاي اولي روي احتياجهاي طبيعي ناچار ميشدند كه كنار هم جمع بشوند آنها كه داراي يك زبان مشتركاند با هم زندگي كنند آنها كه داراي خلق و خوي و عادات و آداب و رسوم مخصوصاند با هم به سر ببرند آنها كه در يك منطقه خاصي مثل استوايي يا قطبي يا معتدل كنار هم زندگي ميكنند با هم باشند و مانند آن از همين جا مسئله شهر و روستا و شهرستان و استان و فلاتهاي وسيع به يك گروههاي خاصي اختصاص پيدا كرد افرادي رفتند جمع شدند و يك منطقهاي را بنام خود اختصاص دادند شد سرزمين اينها اين كار براساس يك نياز بود و كار خوبي هم بود اما اين كار كافي نيست گر چه لازم هست زيرا گر چه احتياجهاي طبيعي را اينگونه از امتيازها تأمين ميكند ولي آن نيازهاي فطري را تأمين نميكند و اگر تأمين حاجتهاي طبيعي بر تأمين نيازهاي فطري مقدم بشود بشريت به آن هدف اصيلاش راه پيدا نميكند بشر وقتي ميتواند موفق باشد كه يكديگر را درك كند وقتي يكديگر را درك كرد به سود يكديگر قيام ميكنند ديگر سخن از تهاجم و تكاله و امثالذلك نيست وقتي يكديگر را درك نكردند هر كدام عليه ديگري قيام و اقدام دارند و اگر يكديگر را درك كردند هر كدام به سود يكديگر قيام ميكنند و آنچه جامعه بشري را به هدف نهايي ميرساند اين است كه يكديگر را درك بكنند و درك يكديگر به اين است كه آن خصوصيتهاي نژادي را و قومي را و زباني و زماني را و منطقهاي را كنار بگذارند روي اصول انساني فكر بكنند قهراً بايد مرزي براي اينها نباشد چون فطرت در همه جا حضور دارد كه ?لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ? چون فطرت در همه جا حضور دارد و مرز نميشناسد اختصاصي به زمان و زمين محدود و معين ندارد و اسلام هم براي شكوفايي فطرت است تأمين نيازهاي فطرت است قهراً مرز نميشناسد از اين جهت در همان بدع پيدايشاش داعيه جهان شمولي را داشت اين جهان شمولي بعدها پيدا نشد از همان اول بود منتها بعداً اجرا شده است نه بعداً پديد آمد پس همان اول كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سمت رسالت يافت اين رسول للعالمين بود نه اينكه اول رسول بود براي مردم حجاز بعد رسالتاش توسعه پيدا كرد اينچنين نبود از همان اول رسول للعالمين نذير للعالمين و امثالذلك بود چه اينكه آياتي كه در اوائل بعثت حضرت نازل شد هم مسئله جهاني بودن رسالتاش را دارد منتها از باب ?قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّارِ? آنهايي كه در كنار شما هستند اول با آنها مذاكره كنيد و مانند آن مأموريت يكي پس از ديگري اجرا ميشد وگرنه اصل رسالت جهاني بود ديني ميتواند جهاني باشد كه مكتباش جهانپذير باشد و مكتبي جهانپذير است كه مايه پذيرشاش در همگان باشد تنها چيزي كه مايه پذيرش همگاني است فطرت است در طبيعت بشرها با هم اختلافات فراواني دارند آنچه در منطقه قطبي زندگي ميكند با اينكه در منطقه استوايي به سر ميبرد يكسان نيستند آنكه در مناطق معتدل زندگي ميكند با آنكه در منطقه گرمسير و سردسير به سر ميبرد يكسان نيستند عادات و رسومشان هم گوناگون است اما فطرت همه يكي است ?لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ? ممكن است اين اختلاف طبيعت در فطرت اثر بگذارد اما نه چندان كه اينها را از لحاظ فطرت پراكنده بكند پس مبدأ پذيرش يك امر واحد است آن مكتب الهي هم كه براي پرورش انسانها است جهانشمول است سبقه طبيعي ندارد نژادي و قومي ندارد قهراً مرزي هم نميشناسد مسئله ?إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ? از همين قبيل است مسئله ?إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ? كه در سوره? مباركه? «آل عمران» بحث شد از همين قبيل است در سوره? «آل عمران» دو تا آيه بحث شده بود يكي ?إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ? بود كه در همين سوره? «آل عمران» آيه? 19 ?إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ? يكي هم باز در همين سوره? «آل عمران» آيه? 85 است كه ?وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ? بر همين مبنا دين مسئله نژادي و قومي را به عنوان يك شناسنامه طبيعي ميشناسد همين براساس آيه? سوره? «حجرات» كه ?إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا? يعني براي اينكه يكديگر را بشناسيد افراد يكسان نشدند رنگشان فرق كرد لهجه شان فرق كرد اختلاف السنه و الوان براي شناسنامه طبيعي داشتن است يك شناسنامه طبيعي است به همراه هر كسي اگر يكسان بودند بشر خب زندگي ممكن نبود يكرنگ بودند زندگي ممكن نبود اين تشابه الوان و تشابه چهرهها زندگي را مختل ميكرد اصلاً لذا در قرآن كريم اين را به عنوان آيه? الهي ميشمارد ?وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ? اگر انسانها هم مثل مصنوعات يك كارخانه شبيه هم بودند خب اصلاً سنگي روي سنگ بند نميآمد هيچ ممكن نبود بشر بتواند يك روز با هم زندگي كند براي اينكه داد و ستدها اشتباه ميشد خريد و فروش اشتباه ميشد موجر و مستأجر اشتباه ميشدند چون همه همرنگ بودند هيچ ممكن نبود يك روز بشر بتواند زندگي كند مسائل خانوادگي اشتباه ميشد اين را ذات اقدس الهي به عنوان آيت ميشمارد كه ما طوري خلق كرديم كه شما بتوانيد درست زندگي كنيد ?وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ? اين اختلاف السنه و الوان و نژاد و قوم و امثالذلك اين يك شناسنامه طبيعي است به همراه هر كسي هست تا نه گم ميشود و نه گماش ميكنند فقط در همين حد فرمود اين براي آن است كه شما خوب زندگي بكنيد و يكديگر ا بشناسيد و اشتباه نكنيد ?لِتَعارَفُوا? همين بيش از اين نقشي براي اين اختلاف زبان و نژاد و رنگ و امثالذلك نيست.
پرسش:...
پاسخ: اگر همه زبانشان يكي بود اين وحدت زبان براساس آن است كه رنگشان هم يكي است قوميت و نژادشان هم يكي است قهراً ديگر آن وقت كسي كسي را نميشناخت كه
پرسش:...
پاسخ: كه اختلاف السنه دارند لهجهها كاملاً فرق ميكنند اختلاف لون هم دارند يعني خطوط چهرهها هم فرق ميكند تنها رنگ به آن معناي جامع نيست كه يكي سفيد پوست باشد يكي رنگين پوست كاملاً چهرهها فرق ميكند اين اختلاف السنه اين اختلاف الون مايه شناسايي است لذا كسي كسي را گم نميكند عوضي نميگيرد.
پرسش:...
پاسخ: نه اين زمينه پيدايش علوم را فراهم ميكند انسان بله اين كه.. مترجم پيدا ميكند اين ديگر مشكلي ندارد كه و اما اگر همه يكسان حرف ميزنند شبيه هم بودند اگر شبيه هم زبانها يكي بود چهرهها هم يكي بود بايد يكي باشد ديگر قهراً هيچ كسي نميتوانست داد و ستد بكند چون همه شبيه هم بودند نه مسائل خانوادگي مستقر بود نه مسائل تجاري مستقر بود و مانند آن خب فرمود اين اختلاف السنه و الوان و امثالذلك فقط در حد شناسايي است بيش از اين نقشي ندارد.
پرسش:...
پاسخ: چون بايد يك نژاد باشد يك قوم باشد يك ساختار بدني خاص باشد تا لهجه يكي باشد ديگر اگر لهجه يكي شد معلوم ميشود همه آن جهات يكي است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: و هم معناي عاماش هم زبانها و هم نحوه ادا و لهجهها خب.
پس اينها در حد شناسايي است هيچ نقشي ندارد آنچه كه ميتواند اين بشر را جمع بكند عقيده است لذا مرز نظام اسلامي ميشود عقيده نه مسئله نژاد و قوميت و امثالذلك مطرح است نه مسئله وطن و منطقه زيست و مانند آن مطرح است و اصل ميشود عقيده لذا هر وقت عقيده در خطر شد انسان دست از قوميت و نژاد و وطن و همه آب و خاك برميدارد مسئله هجرت هم از همين راه است ديگر چند بخش قبل آيات هجرت هم خوانده شد كه ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ? وطن و آب و خاك و قوميت در عين حال كه محترم است به عنوان ابزار زندگي است نه به عنوان اساس زندگي اساس زندگي عقيده است كه اگر يكي از اين امور ياد شده مزاحم با عقيده شدند انسان دست از آنها برميدارد و عقيده را حفظ ميكند پس نظام اسلامي كه تشكيل شد و حدودش مشخص شد و زمامدارش هم معين شد مرز كشور اسلامي ميشود عقيده و اين عقيده هم اختصاصي به يك زماني ندارد و اختصاصي به يك حالت خاصي هم ندارد لذا قرآن كريم در عين حالي كه فرمود دين پيش خدا اسلام است و كسي از غير از اسلام را به عنوان مكتب بپذيرد خدا قبول نميكند ميفرمايد اين در همه حالات بايد اجرا بشود چه در حال تمكن و چه در حال عجز اينچنين نيست كه در يك زماني اجرا بشود در زمان ديگر لازم الاجرا نباشد آياتي كه ميگويد اگر متمكن شديد همين مسائل را اجرا كنيد و اگر هم عاجز بوديد به مقدار توانتان اجرا كنيد نشان ميدهد كه اين مخصوص به يك حالت خاص نيست نظير آنچه كه در سوره? مباركه? «نور» آمده و آنچه كه در سوره? مباركه? «حج» در سوره? «نور» آيه? 55 اين است كه ?وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئًا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ? فرمود خداوند مؤمنان صالح را وعده داد كه اينها خليفه بشوند در زمين و اينها را متمكن بكند در اجراي ديني كه مورد پسند خدا است ?دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ? يعني دين خداپسند دين خدا پسند را هم در سوره? «مائده» مشخص كرد كه فرمود: ?وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا?ْ يعني ديني كه خداپسند است مرضي خدا است همان اسلام است خداوند به مؤمنين صالح وعده داد كه شما را متمكن ميكنيم خلافت در زمين را به شما واگذار ميكنيم كه دين خداپسند را اجرا كنيد در سوره? مباركه? «حج» وصف اينها را ذكر ميكند در آيه? 41 سوره? «حج» اين است كه ?الَّذينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ? پس اينها كسانياند كه اگر وعده خدا انجاز بشود اينها به مقصد برسند آن دين را اقامه ميكنند كه اين را در بخشهاي ديگر نظير سوره? «فصلت» حم آنجا فرمود: ?أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَي الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ? خب.
پس وقتي جامعه شكل گرفت قدرت پيدا كرد مأمور اجراي حدود دين و حفظ و حراست محدوده دين است و اگر تواني نداشت به ضعف مبتلا شد باز در آن حالت هم در محدوده توان خود موظف است اين اصول را اجرا كند.
پرسش:...
پاسخ: چون قبلاش دارد ?فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها? ?فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها? يعني «خلق الناس عليها» فطرت يك نوع خاص از خلقت است فطرت فعل است مثل جلسه كه جلسه يك نوع خاصي از جلس است بر خلاف جَلسه كه اين نوع را نميرساند فطر فطرتاً يعني يك نوع خاصي از خلقت آن همان نوع بينش توحيدي و الهي است فرمود خداوند انسان را با اين فطرت يعني با اين نحوه از خلقت آفريده است كه ?فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها? آن وقت ?لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ? اين ?لا تَبْديلَ? هم نفي جنس است جا براي تبديل نيست خدا نه خود خدا عوض ميكند نه ديگران عوض ميكنند اما ديگران عوض نميكنند چون قدرت ندارند خدا عوض نميكند چون به احسن تقويم آفريد.
پرسش:...
پاسخ: كدام؟ نه بحث كلامي را هم به همراه دارد ديگر بحث عقلي را هم به همراه دارد ديگر بحث فقهي هم تابع آن بحث كلامي است ديگر چون فطرت فطرت توحيدي است توجه به فطرت هم كه يك وظيفه واجب هست تحميل بر بشر نيست خب برابر سوره? «نور» خدا وعده داد كه مؤمنان صالح را خليفة الله در زمين بكند مثلاً يا خليفه گذشتگان بكند در زمين برابر سوره? «حج» برنامههاي حكومتي اينها را ذكر ميكند در سوره? «نحل» آيه? 106 ميفرمايد حالا اگر كسي قدرت اجراي حدود لهي را نداشت و توان آن را نداشت كه احكام الهي را احيا كند در حال تقيه بود از نظر قلب بايد موحد و مسلم باشد آيه? 106 سوره? »نحل» اين است كه ?مَنْ كَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِاْلإيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ? پس اين دين در حال ضعف هم بايد احيا بشود منتها به مقدار خودش از اينجا آن رواياتي كه مسئله «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم» آنها هم روشن ميشود كه محدوده اسلام ضمير مخصوص و مانند آن نيست و نشانه اين وسعت محدوده مسئله حج است و در آنجا فرمود: ?وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجِّ عَميقٍ? كه همه به يك منطقه خاص رو ميآورند نتيجه اينكه اسلام به عنوان يك دولت در برابر دولتهاي ديگر جاي خاصي در جغرافياي جهان ندارد اسلام يك مكتب است و جاي او عقيده است و عقيده برابر فطرت است و فطرت جهاني است لذا ظرفيت آن را دارد كه همه جهان را دعوت كند اما اگر دعوتاش اجرا نميشود يا اقدام نميكند اين تدريج در اجرا است نه تهديد در اصل مكتب اين دو تا مطلب كاملاً از هم جدا است فرق اين دو مطلب اين است كه الآن هر كشوري و هر دولتي محدوده قانون اساسي او همان آن مرز زميني مبسوط است كه اصلاً قانون اساسي او محدود است در اسلام كه قانون اساسياش قرآن و عترت است هيچ محدوديتي براي هيچ شيئي قائل نيست فقط اگر محدوديتي هست در تدريج در اجرا است مثل خود رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسالت رسول اكرم اين طور نبود كه مخصوص مكه يا مدينه بود و بعدها توسعه پيدا كرد از همان اول اين «نذيرا للعالمين» بود آياتي هم كه در مكه نازل شده است سخن از ناس است سخن از عرب نيست و دستوراتي هم كه ذات اقدس الهي به پيامبرش ميداد سخن از« ما هو الا ذكر للبشر» است ?تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرًا? و امثالذلك.
پرسش:...
پاسخ: و من حولها يعني در اجرا تدريجي است در اوائل فرمود به اينكه شما ?وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ اْلأَقْرَبينَ? بعدها فرمود: ?فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ? اين تدريج در اجراست نه تدريج در اصل رسالت كه مثلاً اول رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نظير رسالت بعضي از انبيا منطقهاي بود بعد توسعه پيدا كرد نظير جريان يونس(سلام الله عليه) كه دارد كه ?وَ أَرْسَلْناهُ إِلي مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزيدُونَ? كه يك مقدار محدود است اينچنين نيست بلكه تدريج در اجراي او است نه در اصل مكتب درباره نظام اسلامي هم اينچنين است چون همان نظام است چيز ديگر كه نيست اگر تدريج است تدريج در اجرا است نه در اصل مكتب وقتي هم كه وليعصر(ارواحناه فداه) ظهور ميكند برابر همان اصل رسالت عمل ميكند كه اگر تدريجي هست در اجرا تدريج است نه در اصل مكتب يا اصل امامت كه او اول امام باشد براي منطقه خاص بعد امامتاش توسعه پيدا كند اينچنين نيست نتيجه آنكه.
پرسش:...
پاسخ: يعني در مقام اجرا توسعه پيدا ميكند وگرنه او سمتاش هست مردم به تدريج ميفهمند و مؤمن ميشوند نه اينكه به تدريج امامت او توسعه پيدا كند.
پرسش:...
پاسخ: جنبه ظاهري و اعتبارياش هم او هم همين طور است يعني اين سمت را خدا به او داده است حالا اگر تفاوتي هست در فهم مردم و گرايش مردم است نه اينكه او مأموريتاش توسعه پيدا كند مثلاً يك وقت حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بعضي از كارگزاراناش را براي آزمايش والي يك منطقه خاص كرده است چون همه اين ولات مرز ولايتشان مشخص بود بعد وقتي ديد اين كارگزار كار آزموده شد و پخته از كار درآمد او را به يك منطقه وسيعتري اعزام كرد كه بار اول اين سمت اعتباري محدودتر بود بار دوم همين ابلاغ كه يك امر اعتباري است اين مقداري وسعت پيدا كرده است ولي امامت امام معصوم(عليه السلام) كه اينچنين نيست از همان اول اين مقام مقامي است عالمي اين مقام البته اعتباري است امامت رهبري هدايت جامعه مفترض الطاعه بودن اينها همه عناوين اعتباري است كه اين به وسيله غدير عيد غدير و مانند آن جعل ميشود اما آن ولايت تكويني كه اهلبيت(عليهم السلام) دارند آن نه در غدير نصب شد و نه در سقيفه غصب شد آنكه دادني نيست او موهبت الهي است آنكه قرارداد نيست كه كسي بگويد خليفه بعد از من فلان شخص است اينها عناوين رهبري و اينها يك امر اعتباري است و جزء شريعت به حساب ميآيد اما آن قداست روح داشتن و ولايت تكويني داشتن آن در بحثهاي اعتقادي هست و فوق مسائل اعتباري است او يك موهبت خاص الهي است كه ذات اقدس الهي به انبيا و مرسلين به چهره ولايت آنها ارجاع ميكند او را كسي نصب نميكند كسي غصب نميكند و مانند آن خب امامت امامان معصوم(عليهم السلام) هم مثل رسالت رسول اكرم(صلي الله عليه و سلم) موضعي و مقطعي نبود كه بعد توسعه پيدا كند البته در تدريج اجرايي است زمامداري رهبران اسلامي هم اينچنين است حالا يك وقتي مانعي سر راه است نميگذارند براساس جهان شمولي جهان اسلامي بشود يك مكتب آن مطلب ديگري است وگرنه چه دليل كلامي چه دليل نقلي كه ميگويد او حاكم بر مردم است رد حكم او نقض حكم او به منزله نقض حكم امام معصوم(عليهم السلام) است همه اينها اطلاق دارد هيچ مسلماني در هيچ منطقهاي حق ندارد حكم والي مسلمين را نقض بكند همان طوري كه مسئله مرجعيت مرز نميشناسد منتها چون مرجعيت يك عمل فتوائي است و عبادي محض است و نگذاشتند در مسائل سياسي راه پيدا كند بيگانگان جلوي اين مرجعيت را نگرفتند گفتند عيب ندارد كه كسي در يك كشوري زندگي كند و اتباع و مقلديناش در كشور ديگر از او تقليد كنند ولي هيچ فرقي بين مرجعيت و ولايت نيست چون هر دو از يك مكتب سخن ميگويند همان طوري كه مرجعيت ممكن است از نظر اجرا تدريجي باشد ولي اصل مرجعيت مرز ندارد ولايت هم ما فوق همه اين مسائل است اينچنين است اصل ولايت مرز ندارد چرا؟ براي اينكه ولي مسلمين متولي حدود اسلامي است اسلام يك سلسله عقايد دارد بنام اصول يك سلسله احكام دارد بنام فروع آن ولي مسلمين موظف است اصول و فروع را بشناسد اولاً عمل كند و معتقد باشد ثانياً عمل كند ثالثاً جلوي تحريف را تغيير را تضييع را اقدام سوء را چه در مسائل اصول چه در مسائل فروع بگيرد رابعاً و هكذا اين ديني كه از مسائل توحيدي و توحيد و نبوت و معاد و ساير مسائل اعتقادي و كلامياش و مسائل فروع ديناش از طهارت تا ديات پيام دارد يك متولي اجرا ميخواهد و آن متولي اجرا و مسئول ميشود ولي مسلمين كه اين مجموعه دين را من الاصول و الفروع بايد بشناسد اولاً معتقد باشد ثانياً عمل كند ثالثاً حمايت كند رابعاً و امثالذلك اين مجموعه مرز نميشناسد قهراً كسي كه مسئول اجرا و حفظ و حراست اين مجموعه هست ولايت او هم مرز نميشناسد همان طوري كه مرجعيت مرز نميشناسد لذا مسئله فصل سيزدهم عصارهاش اين ميشود كه مرز كشورهاي اسلامي همان خود مكتب است و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي هم كه در فتح مكه آن سخنراني را كرد فرمود من براي ابيض و اسود مبعوث شدم يعني براي انسانها در هر شرايط مخصوصي رنگهاي خاص وقتي هم كه مسئله حجاز سامان گرفت ?يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا? نامه نگاري حضرت براي امپراطورهاي معاصر خود شروع شد و اين نامه نگاري يك مقدار در زمان خود حضرت اثر كرد يك مقداري هم بعد از رحلت آن حضرت اثر كرد از آن به بعد ديگر آيهاي نيامد كه در امپراطورهاي معاصرت را دعوت كن كه.
پرسش:...
پاسخ: اين مرزها مثل اينكه دو برادر مسلمان دو تا خانه دارند دو تا باغ دارند در همين حد نه بيش از اين در يك شهر دو تا برادر دو تا باغ دارند دو تا خانه دارند و دو تا واحد تجاري و مسكوني دارند در همين حد است اينچنين نيست كه اگر كسي به ديگري به عنوان نهي از منكر خطاب بكند او بگويد شما حق نداريد در شئون داخلي من دخالت كنيد اين طور نيست به عنوان امر به يك معروف او را به يك واجبي فرمان بدهد او نميتواند بگويد چرا در مرز من وارد شدي اين طور نيست وقتي هم كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مكه را فتح كرد و كريمه ?يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا? آمده است از آن به بعد ديگر آيهاي نيامده كه تو سران كشورهاي عصرت را دعوت بكن اين معلوم ميشود كه رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك رسالت جهاني بود منتها اجرايش تدريجاً صورت پذيرفت كه به استناد همان رسالت عالمي و جهاني براي امپراطورهاي معاصرش نامه نوشتند و آنها را هم دعوت كردند و يك مقدار اثر كرد و يك مقدار هم بعد اثر كرد حالا شايد در اين زمينه يعني در فصل سيزدهم بحثي نباشد اگر خدا توفيق دارد وارد بحث فصل چهاردهم ميشويم كه يك بحث مبسوطي است.
«و الحمد لله رب العالمين»
|