موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه353
مدت زمان: 42:54 اندازه نسخه كم حجم: 5.18 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.06 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
فصل چهارده از فصول پانزدهگانهاي كه ذيل اين آيه مطرح بود مقداري از آن مسائلاش گذشت سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در اين فصل چهارده بيان ميكنند كه اسلام با همه شئوناش اجتماعي است و اجتماعي بودن شئون اسلام را در سه محور تبيين ميكند محور اول همان برنامههاي رسمي اسلام است كه بدون تشكيل جامعه و حضور مردم در جمع ميسر نيست نظير نماز جمعه نظير نماز عيد فطر نظير نماز عيد قربان نظير نماز جماعت نظير جهاد نظير حج اينگونه از مسائل محور دوم آن است كه دستورات اسلامي دستورات اجتماعي است كه به فكر همسايههايتان همكارانتان كساني كه در محل كسب مجاور شما هستند يا در محل زيست مجاور شما هستند عيادت بيماران كردن تشييع جنائز كردن تعاون به قسط و عدل كردن از تعاون اسم و عدوان پرهيز داشتن و ايثار كردن و قرض الحسنه دادن و مشكل ديگران را به عنوان قضاي حاجت مؤمن برآورده كردن و دهها حكم اخلاقي ديگر كه اينها بدون جامعه و تشكيل اجتماع اين احكام ظهوري نخواهد داشت اين محور دوم.
محور سوم كه در روي محور سوم ايشان بحث تا يك حدودي مبسوطي دارند اين است كه اسلام گذشته از آن دو محور خطوط كلي او اجتماعي است يعني منطقاش طوري است كه جامعه را شكوفا ميكند قبلاً اين دو تا مسئله را ايشان بيان فرمودند مسئله اول اين بود كه گرچه جامعهها به هر سبكي كه بود زندگي ميكردند ولي انبيا(عليهم السلام) وقتي آمدند جامعه را شكوفا كردند مسئله دوم اين است كه جامعه شناسي را انبيا ترغيب و تشويق كردند چون در قرآن كريم سخن از امم و ملل و اقوام زياد است سخن از سقوط امتها و صعود امتها زياد است سخن از مرگ و زندگي امتها زياد است جامعه شناسي و امت شناسي را اديان الهي دين اسلام كه يكي بيش نيست و هم چنين قرآن كريم شكوفا كرده است يكي اصل جامعه شناسي يكي اصل شكوفائي جامعه آنچه كه ايشان در آن بحث دارند اين است كه ميفرمايند خطوط كلي دين در محور اجتماع است يعني به صورت جامعه قابل تبيين است حرفهاي او حرفي است كه توده مردم ميپذيرند دلپذير است براي نوع مردم زيرا اساس دعوت دين و فطرت و پيروي حق است كه اين يك چيزي است كه نوعاً قبول ميكند ?مَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي? دعوت به حق را يك اصل و زيربنا قرار داده است گر چه ممكن است در خلال جامعه افرادي پيدا بشوند كه داعيه باطل داشته باشند ولي كماند اصل پذيرش حق يك امري است فطري و جامعه پسند به استناد اين اصل دو تا مطلب ديگر كه نصاب است براي دو چيز آن را هم مشخص كرد فرمود حق طوري كه مردم در محور حق بايد زندگي كنند حقمحوري اصل است اگر كسي حق براي او روشن شد معذلك به سوء اختيار خود راه باطل را طي كرده است اين محكوم به هلاك است و اگر كسي حق براي او روشن نشد بيّن نشد هنوز فكر باطل دارد حرف باطل دارد و مانند آن اين محكوم به هلاكت نيست اين دو تا مطلب كه دو تا نصاب ذكر شده است هر دو زير مجموعه آن اصل اولي است كه حق محوري بودن است يعني چون به فطرت به حق دعوت ميكند اگر حق براي كسي بين يا مبين نشد اين معذور است و اگر حق براي كسي بين يا مبين شد و او معذلك بيراهه ميرود اين معذور نيست آيه? سوره? مباركه? «انفال» كه ميفرمايد: ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ? اين يك نصاب است يعني اگر كسي حق براي او بين و روشن شد از آن به بعد بيراهه ميرود اين محكوم به هلاك است ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ? طوري كه ?قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ? براي او تبيين شده باشد و گروهي هم كه حق براي آنها روشن شد و به حسن اختيار خود راه حق را طي كردند اينها به حيات انساني بار مييابند كه ?وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ? اين آيه? سوره «انفال» نصاب هلاكت را مشخص ميكند كه چه فرد يا گروهي محكوم به هلاك هستند آيه? 40 سوره? مباركه? «نساء» زير اين نصاب را مشخص ميكند يعني كساني كه حق براي آنها بين نشد ?قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ? نشد اينها معذورند و آن اين است ?وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ..??إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً? اينگونه از افراد معذورند و خداوند عذر اينها را پذيرفته است آيه? 97 و 98 سوره? «نساء» اين است ?إِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ? فرشتگان در حال مرگ به يك عدهاي كه به خود ستم كردهاند به آنها ميگويند ?فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِي اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها? آن گاه در آيه? بعد استثنا ميفرمايد فرمود: ?إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً? بعضيها اهل تفكر نيستند مثل خردسالان بعضي اهل تفكر هستند ولي مسئله براي آنها روشن نشد نظير بزرگسالان از مرد و زن يك عدهاي هم در اثر فرتوتي اهل تفكر نيستند نظير سالمندان از زن و مرد سالمندان فرتوت زن و مرد مثل نوسالان اين سه گروه اينها كساني هستند كه اهل تفكر نيستند اما ميانسالان از زن و مرد كه اهل تفكراند ولي مسئله براي آنها روشن نشد اينها معذورند پس اگر كسي اهل تفكر بود ولي اين مسئله براي او روشن نشد اين محكوم به هلاكت و عذاب نيست نه عذاب دنيا نه عذاب آخرت اينكه فرمود: ?إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً? اختصاص به آن حيلههاي نظامي ندارد حيله يعني يك امري كه حائل بشود بين انسان و بين خطر حيلههاي علمي حائل است بين انسان و جهل حيلههاي اخلاقي حائل است بين انسان و بي تقوايي حيلههاي نظامي حائل است بين انسان و تهاجم دشمن و مانند آن اين را ميگويند حيله آنهايي كه حيله ندارند يعني نميتوانند بين خود و بين جهل يا بين خود و بين حل شبهه و مانند آن حائل برقرار كنند اينها معذورند خب اين آيه كه معذوريت زير نصاب را بيان ميكند با آن آيه كه عدم معذوريت فوق نصاب را بيان ميكند هر دو زير مجموعه دعوت به حقاند آن اصل و اين دو تا نصاب يك امري است جامعه پسند يعني يك فكري نيست كه كسي بتواند با او مخالفت كند مگر كسي داعيه ?قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي? داشته باشد پس خطوط اولي دين طوري است كه عامل تشكيل جامعه است برويم به سراغ چيزي كه مانع تشكيل جامعه و زندگي جمعي است اينهم دو قسم است يا دافع است يا رافع يا براي دفع است يا براي رفع يا نميگذارد كه جامعه تشكيل بشود يا جامعه تشكيل شده را به هم ميزند يا جنبه دفع دارد يا جنبه رفع اينها را اسلام شناسائي كرده و براي اينها راه حل ذكر كرده البته براي استنباط اينها از مسائل يك تتبع كامل لازم است ولي تا حدودي ميتوان آن شاخصههاي اصلي موانع تشكيل جامعه را شناسائي كرد و داروهاي اين موانع و بيماريها را هم از كتاب و سنت استنباط كرد نميشود گفت همه موانع اجتماع همين اين سه مسئله است كه الآن ايشان ذكر ميفرمايد چون ايشان با برهان عقلي و حصر عقلي مسئله را ذكر نكرده است اين به استقراء شبيهتر است تا برهان عقلي ولي خطوط كلي را مشخص ميكند ميفرمايد بنابراين اسلام گذشته از اينكه در آن دو محور اجتماعي است خطوط كلي او هم اجتماعي است و زيربناي او هم سازنده جامعه سالم خواهد بود چيزهايي كه موجب اختلاف است و نميگذارد جامعه شكل بگيرد يا جامعه متشكل را به تفرقه مبتلا بكند سه امر است يك امر به مسائل رواني برميگردد كه به علم و نفس و روانشناسي و فن نفس برميگردد بخشي به اخلاق و اعمال برميگردد بخشي هم به علل و عوامل محيط زيست برميگردد كه جامع اين سه قسمت دو قسمت است يعني يا مانع به شخص انسان است كه مشكل اخلاقي يا عملي دارد يا مانع به آن محيط زندگي او است و اسلام نوع اين موانع سهگانه را شناسائي كرد و براي حل اينها هم راه حل نشان داد تا اين مشكلات نه مانع تشكيل جامعه باشد نه رافع جامعه متشكل.
اما مسائلي كه خصوصيات نفساني برميگردد
پرسش:...
پاسخ: اينكه ?لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً? اين مطلق است ديگر اين نكره در سياق نفي است اين ?لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً? اين است كه حق براي او روشن نشده باشد وقتي حق براي او روشن نشد معذور هست
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر حق بله براي او روشن نشد ولو خودش متخصص و صاحب نظر در فن است اما بالأخره مسئله براي او روشن نشد وقتي مسئله براي او روشن نشد ميشود قاصر يك وقت است كه جاهل قاصر تطبيق ميشود بر كسي كه دسترسي ندارد آن را الآن به عنوان مانع سوم ايشان ذكر ميفرمايد كسانياند كه در منطقههاي دوردست هستند يا كساني كه كشش فكري ندارند اصلاً اينها همانهايي هستند كه در بخش سوم مقداري از آنها مشمول بحث سوم ايشان است يعني كسانياند كه درمحيط زيستي در محيطي زندگي ميكنند كه آنجا تبليغ نرفته كتاب نرفته عالم و روحاني پا نگذاشته و مانند آن اينها ميشوند قاصر يك وقت است نه يك صاحبنظري است در متن حوزه يا دانشگاه زندگي ميكند در متن مراكز علمي به سر ميبرد ولي شبههاي در ذهن او حل نشده براي او و براي ما روشن است كه براي او حل نشد
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر آن آيه قبل كه اين اطلاق را تخصيص نميزند كه
پرسش:...
پاسخ: بله يا هجرت مكاني است يا به هجرت مكانت است و هجرت هم شامل مكان ميشود يعني?أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً? هم شامل مكانت ميشود كه در ذيل ?هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ? آنجا هر دو قسم هجرت بيان شد و يك قسم مهم هجرت هم همين است كه فرمود: ?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? اين?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? يعني از پليدي هجرت بكن جهل پليدي است ظلم پليدي است اخلاق رذيله پليدي است جهالات چه در مقابل عقل چه در مقابل علم پليدي است
پرسش:...
پاسخ: بله اين هجرت هم هجرت مكاني را شامل ميشود كه فرمود: ?وأَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً? هم هجرت مكانت را شامل ميشود هجرت مكانت اين است كه فرمود: ?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? اين لازم نيست كه از اينجا مهاجرت بكند چون همه حرفها در اينجا هست لازم نيست كه از اين شهر به شهر ديگر مهاجرت بكند اين بايد از پليدي مهاجرت بكند ?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? اين مصداق كامل براي هجرت است هجرت دو قسم است يا انسان در يك سرزميني است كه در آن سرزمين نميتواند احكاماش را ياد بگيرد و عمل كند اين بايد مهاجرت كند به يك سرزمين علم و عمل يا نه در يك سرزميني هست كه در آنجا عالم شدن و عمل كردن آسان است ولي او از پليدي بيرون نميآيد اينجا است كه ميفرمايد: ?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? اين ?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? هجرت از سيئات است اين است كه در روايات ما آمده «المهاجر من هجر السيئات» مهاجر كسي است كه از گناهان هجرت كند اين هجرت هر دو قسم است يكي از بارزترين مصاديق هجرتهاي معنوي هجرت از جهل به علم است از جهالت به عقل است و مانند آن حالا اگر كسي مسئله براي او واقعاً روشن نشد اين ?لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً? است اينكه ?قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ? براي او به نصاب نرسيد اين به جايي نرسيد كه ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ? كه فوق نصاب است دامنگير او بشود اين زير نصاب قرار گرفته.
فتحصل كه شخص يا قاصر است در اثر علل و عوامل خارجي مثل كساني كه در منطقههاي دوردست به سر ميبرند يا نه قصورش براي آن است كه فكرش كشش اين مسائل را ندارد يا نه مسئله خيلي عميق است كه براي او به آساني حل نميشود به هر جهت از جهاتي شخص مسئله براي او حل نشده باشد به بينه نرسد محكوم به هلاكت نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله اين آيه مطلق است در شأن نزولها هرگز مخصص يا مقيد نيست اين در اصول هم مشخص شد كه خصوصيت مورد يا مقيد بودن مورد عامل تخصيص براي وارد يا تقيد براي وارد نيست اين ديگر در اصول الحمدلله روشن شد كه خصوصيت مورد يا مقيد بودن مورد مايه خصوصيت وارد يا تقيد وارد نخواهد شد علي اي حال اين آيه براي هميشه در تمام سرزمينها هست هم شامل هجرتهاي معنوي است هم شامل هجرتهاي مادي حالا اگر كسي مسئله براي او روشن شد فوق نصاب است ليهلك ميگيرد اگر مسئله براي او روشن نشد ما دون حساب است كه ?لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً? هست اگر ما بررسي كرديم ديديم به اينكه موانع پيدايش اجتماع يا موجبات انحلال جامعههاي متشكل از اين سه قسمت بيرون نيست داروهاي درمان بخش اين سه مانع را هم بايد جستجو كرد مانع اول.
پرسش:...
پاسخ: نه حالا اگر كسي در حوزه است ولي مسئله مسئله خيلي عميقي است او به آنجا نرسيده است نه اينكه دسترسي ندارد ولي واقعاً براي او حل نشد اين بايد صبر كرد تا مسئله براي او حل بشود ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب دو تا مطلب است كه الآن هم به خواست خدا خواهد آمد يكي اينكه وظيفه? آنها كه مسائل برايشان حل شد تفسير و تبيين و تحليل مسائل اسلامي و يكي اينكه وظيفه اينها مراجعه كردن و سؤال كردن و حل كردن است حالا تا حل نشده اين آزادانه مجاز است اعتراضاش را بگويد يك وقت است كه مسئله براي او حل نشد اين سعي ميكند كه عوام را توده مردم را اغوا كند آن يك حكم ديگري است كه از آن جهت ممنوع است كه قبلاً هم بحثاش گذشت بعداً هم ميآيد اما يك وقتي است كه او را وادار بكنيم كه نه تو بايد اين طور بفهمي يا حق حرف نداري اينها نيست ولي در متن حوزه است اين مجاز است آزادانه اعتراض بكند آزادانه اشكال بكند تا مسئله برايش حل بشود البته مجاز نيست چيزي كه براي او حل نشده ديگران را اغوا كند اين دو تا وظيفه است يك وظيفه كسي است كه در شك و شبهه به سر ميبرد يك وظيفه كسي است كه مسائل براي او حل شده هر دو در سوره? مباركه? «نحل» كنار هم ذكر شده هم وظيفه كسي كه آگاه نيست هم وظيفه كسي كه آگاه است خب پس مانع اول برميگردد به مسائل نفساني و خلاصهاش اين است كه همه افراد يكسان نيستند همان طوري كه ?وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوارًا? هر فردي تطوراتي دارد افراد جامعه هم هر كدام يك طورياند بعضي از افرادند كه سليم النفساند معتدلاند خوش استعدادند خوش فهماند در برابر حق نميايستند بعضي از افرادند كه طبعاً لجوجاند اينها يكسان نيستند كه خصوصيتهاي نفساني يكسان نيست حالا چطور شد كه اين شخص منصف معتدل درآمد آن يكي متعصب لجوج درآمد آنهم يك علل و عوامل ديگري دارد ولي بالأخره اين دو نفر اين طورند يكي از اين دو نفر منصف است و ديگري متعصب و لجوج اينها قهراً در فهم و در برداشت يكسان نيست خصوصياتهاي نفساني در درك معارف يكسان نيست كسي در اثر خودخواهي سعي ميكند كه آنچه را كه به ذائقهاش گوارا است همان را از روايات برداشت كند يا اگر يك مطلبي را به طور ناخودآگاه برداشت كرد ميكوشد همان را تثبيت كند و اصرار دارد بر تثبيت همان مطلب بعضيها نه اين چنين نيستند در برابر حق نرماند براي آنها روشن شده است كه «من صارع مع الحق صرعه» هر كس رو در روي حق قرار گرفت به حق به مصاف و به مسارعه پرداخت شكست ميخورد پس بخش اول از آن منشأ اختلاف اختلافات نفساني است يعني خصوصيتهاي اخلاقي و نفساني مايه دوگونه برداشت كردن است مايه تعدد سليقه و نظر هست و مانند آن
پرسش:...
پاسخ: گاهي هم حق را درك نميكند يعني طوري اين هوس و هوا جلوي درك او را بسته است كه او از درك حق عاجز است يعني وقتي قلب را بست چشم دل را بست مثل انساني كه چشم بسته است در برابر حق قرار ميگيرد ولي نميبيند نظير آنچه كه در اواخر سوره? «اعراف» ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه عدهاي ميآيند در حضور تو تو را نگاه ميكنند ولي تو را نميبينند ?وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ? تو را به عنوان يك عرب به عنوان اينكه مكي هستي به عنوان اينكه از بستگان اينها هستي با همه خصوصيات نظر ميكنند اما رسالتت را نميبينند تو مرتب معجزه داري آنها اهل نظرند نه اهل بصر ?وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ? خب اين خصوصيتها را قرآن شناسايي كرده فرمود هرگونه كج فهميها كه در اثر اختلافات نفساني باشد رذايل نفساني باشد و تعصبات دروني باشد با مجاهده و تزكيه و تربيت و تهذيب قابل حل است در پايان سوره? «عنكبوت» فرمود: ?وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا? خب همان طوري كه انسان بيماريهاي بدني را با پرهيز حل ميكند بيماريهاي نفساني را هم با پرهيز حل ميكند قابل حل است البته حالا از هر راهي اين خصوصيت نفساني دامنگير او شد مثل اينكه از هر راهي اين بيماري دامنگير بدن او شد بالأخره با طب معنوي بايد اين مشكل روحي را حل كرد و قرآن هم كه شفاء هرگونه درد است ?وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ? خب اين مال بخشهاي اخلاقي در سوره? مباركه? «مائده» و امثال «مائده» هم فرمود: ?يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ? بعد فرمود: ?وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ? يعني گر چه خداوند انسانها را از ظلمتها به نور خارج ميكند ولي شرط اولش آن است كه انسان در معرض اين نور قرار بگيرد در مسير قرار بگيرد لذا در آية الكرسي نفرمود الله ولي الناس فرمود: ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا? قدم اولش ايمان است در اين آيه? سوره? «مائده» هم فرمود: ?يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ? راههاي سلامت را نشان او ميدهد?وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ? نظير آنچه كه در سوره? مباركه? «انفال» فرمود: ?إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا? هم مانع را ذكر كرد هم حل مانع را هم مانع را ذكر كرد فرمود: ?كَلاّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ? اين ?كَلاّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ? هم مال مانع اول است و هم در بخش مانع دوم بي ارتباط با او هم نيست يعني اين اخلاق بد اعمال بد و كردارهاي زشت اين به منزله رين و غبار و چرك است و جلوي آينه ديد را ميگيرد و نميگذارد انسان حق را بفهمد اگر شستشو كرد با مجاهدت اينها برطرف ميشود پس مانع اول همان اختلافات نفساني و اخلاقي است كه راه درماناش همين تهذيب و تربيت و تزكيه و امثالذلك است جامعهاي كه مهذب باشد نه مانع تشكيل دارد نه رافع تشكيل جامعه اين مال اين.
مانع دوم مسئله آلودگيهاي عملي است يعني شخص طوري نيست كه طبعاً لجوج و متعصب و ديرباور و ناباور و امثالذلك باشد او با ديگران فرقي نميكند از نظر پذيرش فرقي نميكند ولي در اثر داشتن رفيق بد يا علل و عوامل ديگر به گناه آلوده شد اين گناه هم واقعاً نميگذارد انسان مطلب را خوب درك بكند اين طور نيست كه حالا غذاي حرام يا گناه هيچ نقشي نداشته باشد در درك معارف اين طور كه نيست چون بالأخره همين غذا است كه به صورت انديشه درميآيد به صورت فكر درميآيد هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه غذاي حرام بخورد آن وقت فكر حلال در سرش پيدا بشود اين اصلاً شدني نيست يا مال مردم را بخورد آن وقت توفيقات رباني نصيباش بشود مرحوم ابنطاووس(رضوان الله عليه) در كتاب شريف اقبالاش هست ظاهراً ايشان آنجا نقل ميكند به اينكه ماه مبارك رمضان حالا اين ماهي كه بالأخره مرتب فرشتگان دارند عطاياي الهي را نازل ميكنند اين كه خيليها كم بهرهاند براي اينكه مرتب دستشان در كنار سفره اين زيد و عمرو دراز است آن وقت غذاها را ديگران زحمت ميكشند و فراهم ميكنند و اين شخص ميخورد آن وقت دلاش هم ميخواهد عالم رباني بشود و آن نميشود بالأخره بالأخره اين اگر كسي بخواهد به يكجايي برسد اين طور نيست كه هر چه آوردند او هم بخورد و هر چه هم به او دادند بپذيرد و فكرش هم اين باشد كه بالأخره از مردم دربياورد اين دعاهاي نهجالبلاغه را شما ملاحظه بفرمائيد اصلاً كريم دعاهاي كريمانه دارد و بزرگوارانه دارد يك بخش از دعاها اين است كه خدايا ما را در قيامت نسوزان يا بهشت بده و يا جنت القاء بده و امثالذلك اين يك سلسله از دعاهاست يك سلسله از دعاها نشانه كرامت روح است در همان بيان حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه «اللهم صن وجهي باليسار، ولاتبذل جاهي بالاقتار، فاسترزق طالبي رزقک، واستعطف شرار خلقک» خدايا آبروي مرا با داشتن وسائل مالي حفظ بكن طوري نباشد كه من نيازمند اين و آن بشوم كه اگر كسي چيزي به من داد حق شناس او باشم كسي چيزي به من نداد گله بكنم با اينكه «وانت من وراء ذلک کله ولي الاعطاء والمنع» كارها هم به دست تو است آنهم كه ميدهد از تو ميدهد ولي ما را غير مستقيم روزي نده ما را روزيهاي مستقيم بده كسي به كسي رزق نميدهد ?إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ? اما يك انسان كريم ميكوشد كه روزي بي واسطه از خدا دريافت بكند يعني كم واسطه بالأخره «اللهم صن وجهي باليسار، ولاتبذل جاهي بالاقتار، فاسترزق طالبي رزقک، واستعطف شرار خلقک» و كريم كسي است كه تو او را بلاواسطه روزي داده باشي «وانت من وراء ذلک کله ولي الاعطاء والمنع» علي اي حال انسان هر حرفي را بزند هر غذايي را بخورد آن وقت توفيق اين را داشته باشد كه خوب مسائل را بفهمد اين حرف اصلاً قابل قبول نيست اين
پرسش:...
پاسخ: نه اكثراً كه آدم نميداند ولي خب وقتي كه دعوت كرده است اينهم به عنوان كار محسوب ميشود اگر انسان ماه مبارك رمضان اگر جايي مسافرت كرده يك روحاني رباني باشد و به اين خدمت برود عالماً عامداً خدمت بكند آن مقداري كه به عنوان حق الزحمه به او ميدهند اعم از پذيرايي و غير پذيرايي براي او حلال است چون در واجبات اينچنين نيست كه اخذ اجرت حرام باشد كه اگر اين كار خودش را درست انجام بدهد آنها ميشود حلال و اما اگر نه خوشش بيايد كه اينجا سورچراني كرده آنجا مهماني رفته آنجا پرخوري كرده آنجا اين با عالم رباني شدن جور در نميآيد بالأخره علياي حال فرمود مانع دوم همين اعمال است اعمال بد رفتار بد غذاهاي آلوده اين جلوي درك صحيح را ميگيرد وقتي جلوي درك صحيح را گرفت اختلاف نظر پيش ميآيد اين اختلاف نظر اختلاف سليقه و اختلاف نظر و اختلاف خط و امثالذلك را به همراه دارد اين را هم قرآن كريم پيش بيني كرده فرمود راهش اين است اولاً دعوت به خير در سطح جامعه بايد گسترش پيدا كند ?وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ? اين مرحله اول ?يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ? طوري است كه افراد ميشوند خيّر حالا اگر اين دعوت اثر نكرد بعضي تن به آلودگي دادند آن وقت نوبت به مسئله امر به معروف و نهي از منكر ميرسد اول ?وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْر? اگر اين دعوت به خير اثر كرد كه ديگر نيازي به آن جمله بعدي امر به معروف و نهي از منكر نيست اگر اين دعوت به خير اثر نكرد و عدهاي واجب را ترك كردند يا تن به تباهي دادهاند آن جمله بعد شروع ميشود كه ?وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ? خب با اين كار چون وظيفه همه مردم بود نه وظيفه گروه خاص قهراً آن مشكل عملي هم اگر برطرف نشد كم ميشود اين مال اين دستورات فراواني هم در اين زمينه دادند كه اگر شما در يك جلسهاي نشستهايد ديديد كه آنجا احكام الهي نظام الهي زير سؤال رفته دارند مسخره ميكنند دارند ميگويند دارند ميخندند اگر ديديد ماندن شما در آن جلسه سودمند است ميتوانيد به عنوان نهي از منكر هدايت كنيد خب بمانيد وگرنه از آنجا برخيز دستوراتي كه ذات اقدس الهي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دادند كه با تبهكاران يكجا ننشين اگر ديدي آنها جلسات آلودهاي دارند مجلس آنها را ترك كن در همين زمينه است در سوره? مباركه? «انعام» آيه? 68 به بعد اين است به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ?وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّي يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ? اگر ديدي يك عدهاي دارند درباره آيات الهي به باطل فرو ميروند اهانت ميكنند تحقير ميكنند شبهه بيجا اقامه ميكنند نقد بيجايي دارند تو در جمع اينها ننشين و اگر يادت رفته نشستي وقتي يادت آمد فوراً برخيز تا اينها حرفهاي ديگر را شروع بكنند در بحثهاي قبل اين آيه مطرح شد و روشن شد به اينكه اين آيه گر چه خطاب به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ولي منظور مردماند نه پيغمبر براي اينكه معقول نيست براي جايي كه دارند دين را مسخره ميكنند قرآن را مسخره ميكنند وجود مبارك پيغمبر در جمع آنها بنشيند و يكي عضو آن انجمن باشد اينكه نيست و در بخش ديگر قرآن كريم به مؤمنين خطاب ميفرمايد ميفرمايد قبلاً ما به شما تذكر داديم گفتيم كه اگر در جلسهاي معارف اسلامي را زير سؤال بردند براي اهانت ميكنند در جمع آنها ننشين و آن اينكه اصلاً در قرآن غير از اين سوره? «انعام» آيه? ديگر نيست كه اين آيه? سوره? «انعام» خطاب به پيغمبر است پس اينكه در آن آيه به مؤمنين خطاب ميكند به مردم خطاب ميكند ميفرمايد مردم من قبلاً به شماها گفتهام معلوم ميشود همين آيه است وگرنه ما در جاي ديگر ما آيهاي نداريم خدا به مردم گفته باشد كه شما در جمع خائضين في الآيات ننشينيد كه
پرسش:...
پاسخ: همان ديگر ?وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ? اين ?قَدْ نَزَّلَ? خطاب به مؤمنين است به مردم است به مردم ميفرمايد ما قبلاً به شما گفتيم كجا گفت؟ غير از همين آيه? سوره? «انعام» معلوم ميشود اينكه در سوره? «انعام» خطاب به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است منظور مردماند چون در همان آيه ميفرمايد: ?وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها? او كذا كذا برخيزيد در آن آيه ميفرمايد كه ما قبلاً به شماها گفتيم در حالي كه هيچ آيهاي قبل از آن نيامده است در قرآن آيهاي در اين زمينه نيست مگر همين آيه? سوره? «انعام» كه به پيغمبر خطاب كرده اين نشان ميدهد كه به پيغمبر گفته تا به مردم درك كنند علي اي حال بعد فرمود: ?وَ ما عَلَي الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ لكِنْ ذِكْري لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ? تا پايان آيه خب به كساني كه استطاعت علمي ندارند فرمود هر كتابي را نخوانيد هر مجلهاي را نخوانيد هر جايي نرويد اين نه براي آن است كه جلوي رشد علمي شما را بگيرد بل بخاطر اينكه شما بدون داشتن سرمايه آن وقت خودتان را به زحمت مياندازيد از يك طرف حضور در هر گونه جلسهاي را منع كرده مگر براي صاحبنظراني كه توان اين را دارند در سوره? مباركه? «نحل» آيه? 43 تا 44 اين است كه ?وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ? كه اين دو مطلب كه عرض شد هر دو در اينجا كنار هم آمده يكي اينكه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب ميكند ميفرمايد ما اصلاً قرآن را نازل كرديم كه تو براي مردم تبيين كني تفسير كني تحليل كني از آن طرف به مردم هم ميفرمايد: ?فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ? خب در درجه اول اولين مفسر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است بعد عترت طاهره(عليهم السلام) است بعد علما هستند كه ورثه انبيا هستند و شاگرداني هستند و حرفهاي اينها را ياد گرفتند و براي مردم ميگويند پس وظيفه اينها تبيين است وظيفه كسي كه عالم نيست سؤال كردن است اين يك راه معقولي است حالا اگر كسي مسائل براي او حل نشد در جمع كساني كه اهل شبههاند بنشيند يا سخن كسي را گوش بدهد كه شبهه را در ذهن او القاء ميكند بدون آنكه او توان حلاش را داشته باشد در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد آيه? سوره? «زمر» و امثال «زمر» كه ?فَبَشِّرْ عِبادِالَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? مرزها را مشخص كرده آنكه صاحبنظر است او توان آن را دارد كه زشت و زيبا را ارزيابي كند و حق را از باطل تشخيص بدهد و حق را بپذيرد او آزاد است اما اگر كسي به قدرت استنباط نرسيده آيا به او هم قرآن ميگويد تو هر حرفي را آزادانه گوش بده حالا اگر همه حرفها را گوش داد و تشخيص اينكه كدام أحسن است كدام غير أحسن نداشت آنگاه چه كند آنگاه چه را پيروي كند مرز اين ?فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? جايي است كه كسي بتواند اين حرفها را كه شنيده شناسايي كند حق و باطل را تشخيص بدهد تا به آن مرز نرسيده تحقيق ميكند درس ميخواند سؤال ميكند عالم ميشود و مستنبط ميشود وقتي رسيد آنگاه هر كتابي را ميتواند مطالعه بكند چطور مطالعه كردن بعضي از كتابها براي بعضي از افراد نه تنها ضرر ندارد بلكه لازم است تا شبهات را پاسخ بدهد و مطالعه همان كتاب براي افرادي كه به آن استنباط نرسيدهاند ناروا است كتب ضلال از اين قبيل است ديگر اين طور نيست كه كتب ضلال براي همه جائز باشد يا براي همه حرام باشد كه براي يك عده جائز است بلكه واجب است كه بخواند و جواب بگيرد براي يك عده جائز نيست براي اينكه اين هنوز تشخيص حق و باطل نميدهد قرآن اين بيماريها را كه بخشي به اخلاقيات و نفسانيات برميگردد بخشي هم به اعمال برميگردد مشخص كرده.
و اما آن قسمت سوم از موانع كه افرادي در يك محيط دوردست زندگي ميكنند چون در محيط دوردست زندگي ميكنند اخلاق اسلامي و آيات اسلامي به آنها نرسيده آيا از آنها هم بايد توقعي داشت مانند توقعي كه از افرادي كه در مراكز علمي به سرميبرند يا نه؟ فرمودند نه اينچنين نيست كه توقع از همه علي السواء باشد گر چه همه علي السواء مكلفاند اما درجات تكليف هم فرق ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»
|