موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه304
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور?185?
در نوبت قبل اشاره شد كه اين آيه به چهار قسمت تقسيم ميشود و عصاره? اقسام چهارگانه هم گذشت اما مطالب به جا ماندهاي كه در بحث قبل به عرض نرسيد بايد بازگو بشود در مسئله? ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? گاهي گفته ميشود نفس به معني ذات است نفس الشيء ذات الشيء به اين معنا هر موجودي بايد ذائق موت باشد اين معنا منظور نيست چون نفس در اينجا يعني شيء ذي روح نه نفس يعني ذات قهراً اين شامل جماد و امثال جماد نخواهد شد.
مطلب ديگر آن است كه موجودات بهشت و جهنم هم انسانهايي هستند داراي نفساند آنها مصون از مرگند اين ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? آنها را شامل نميشود نه براي اينكه عامي است كه تخصيص خورده بلكه براي قرينهاي كه همراهي ميكند اين عام را و آن قرينه اين است كه هر كسي ميميرد يا به بهشت ميرود يا به جهنم معلوم ميشود اين مال اين دنياست نه مال مطلق نشئات چه دنيا چه آخرت چون بعد ميفرمايد ?إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ? معلوم ميشود كساني را اين عام شامل ميشود كه در نشئه تكليف به سر ميبرند.
مطلب ديگر آن است كه ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان? لسانش وسيعتر از ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ? است حالا ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها? اگر ضمير به ارض برگردد موجودات سمائي را شامل نميشود ولي به هر تقدير اگر هم اين ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? يا ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان? و مانند آن فرشتگان را هم شامل بشود اين ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? خوب تشريح ميكند كه هيچ روحي و هيچ ذي روحي نميميرد بلكه مرگ را ميميراند چون موت را ميچشد نه اينكه موت او را بچشد پس هر انساني با مرگ از نشئهاي به نشئه ديگر منتقل ميشود نابود نخواهد شد و اگر چنانچه درباره? آن نفخ صور سخني آمد كه وقتي نفخ صور شد ?فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ? اين ناظر به آن نيست كه يك عدهاي از فنا مصونند يا يك عدهاي نميميرند چون اين ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? اصلاً راجع به آن مسئله نفخ صور و مانند آن نيست در سوره? «زمر» آيه? 67 و 68 اين است كه ?وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمّا يُشْرِكُونَ ? وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ? آن در نفخه? صور سخن صعق است حالا من شاء الله چه كساني هستند كه آن نفخه? اول نميتواند اينها را محو كند آن صعقه عمومي نميتواند اينها را محو كند به اذن الله گفتند اولياي خاصاند و مانند آن كه بحثش جداست اين ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? ناظر به آن نفخ صور و امثال ذلك نيست براي اينكه همه اين بحثها در ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? ناظر به انسانهايي است كه در دار تكليف به سر ميبرند يعني در دنيا قهراً با ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ? وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ اْلإِكْرام? معارض نيست و كاري هم با او ندارد با ?نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْض? معارض نيست كاري هم به او ندارد آنها يك فناي عمومي را خبر ميدهند اين يك مرگ خاصي كه مال انسانهاست در دار تكليف به سر ميبرند و قبل از جريان بهشت و جهنم هم هستند.
مطلب ديگر آن است كه مرگ به هر سببي حاصل بشود بالأخره مرگ است خواه اصطلاحاً با موت ... عنف باشد يا قتل و مانند آن ولي روي اصطلاح فقهي در حيوانات بين مقتول و ميت فرق ميگذارند اگر مقتول باشد با شرايط خاص ميگويند اين حيوان مزكي است اگر مقتول نباشد يا مقتول باشد فاقد شرايط خاصه فقهي باشد ميگويند اين ميته است بين ميته و مزكي يك فرق فقهي است وگرنه در هر دو حال اين حيوان مرده است آن فرق تفسيري و كلامي بين مزكي و ميته نيست ولي يك فرق فقهي هست البته چه اينكه فرق فقهي بين ميت و مقتول في سبيل الله هست اگر كسي قتل في سبيل الله مقتول في سبيل الله باشد غسل ندارد لباس او كفن اوست و مانند آن حكم فقهي خاص دارد و اگر كسي .. عنف خود مرد غسل دارد و كفن دارد و مانند آن ولي در بحثهاي تفسيري و كلامي از اين جهت فرقي ندارند هر كسي كه روحش .. كرد .. روح و .. روح دامنگيرش شد اين ميت است پس ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ? اين خلاصه سخن در مقطع اول.
پرسش:...
پاسخ: عيب ندارد دوباره وقتي زنده شدند دوباره ميميرند وقتي دوباره زنده شدند مشمول كل نفس هستند كه در دنيا هستند آن وقت ذائقة الموت هم نصيبشان ميشود.
پرسش:...
پاسخ: نه، اصولاً كساني كه شهيد ميشوند مزه شهادت دارند نه اينكه مرگ، مرگ كه مزه ندارد مرگ عصاره? زندگي است محصول زندگي است اگر كسي در دوران زندگي مشغول پرورش يك ميوه شاداب و پر ثمر باشد و آن ميوه برسد شاداب بشود آبش را بگيرند به او بچشانند اين لذت ميبرد و اگر مرتب در ايام عمر مشغول حنظل كاري بود بوته حنظل را دارد آبياري ميكند وقتي آن حنظل ميرسد پرآب ميشود تلختر ميشود عصارهاش را ميگيرند به او ميچشانند «كما تعيشون تموتون» مرگ يا بسيار بسيار لذيذ است چه اينكه براي مؤمن اينچنين است «الموت تحفة المومن» يا بسيار تلخ است كه تامه كبري است «و بعد الموت اطحم» مال منافق و غير مؤمن هست و هيچ رنجي براي مؤمن از لحظه? مرگ به بعد نيست ممكن است «الدنيا سجن المومن» در زمان حيات مشكلاتي داشته باشد امتحانهايي داشته باشد و يا به بيماريهايي مبتلا بشود درد بكشد اما همين كه لحظه? احتضار فرا ميرسد چون روح علاقهاش را دارد از آن بدن كم ميكند قهراً احساس دنيايي هم ندارد آن وقت هيچ درد احساس نميكند نشاط از همان لحظه شروع ميشود و واقعاً تحفهاي است براي مؤمن. مسئله فشار قبر و فشار برزخ و اينها هيچ براي مؤمن نيست اينچنين نيست كه فشار قبر يك اصل كلي باشد هر كس بايد در قبر فشار ببيند اين طور نيست اگر بد بود فشار ببيند و اگر مؤمن بود خوب بود هيچ رنجي ندارد نشاط مؤمن از لحظه? مرگ شروع ميشود آنها كه مقتول في سبيل اللهاند البته ?فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيم? هم نصيب آنها ميشود.
پرسش:...
پاسخ: نه، دوران برزخ هم او داراي «روضة من رياض الجنه» هست البته درجاتشان فرق ميكند اما نوسان به معناي اضطراب و نگراني و دلهره و اينها هيچ هيچ نيست مؤمن همين كه لحظه مرگش فرا ميرسد جاي خودش را ميبيند و راحت راحت است.
پرسش:...
پاسخ: اما نوسان به معناي اضطراب، دلهره، ترس امثال ذلك براي مؤمن اصلاً نيست چون اين جاي خودش را هم ديده «روضة من رياض الجنه» دري از بهشت اكبر باز ميشود به همين روضة من رياض الجنه او او راحت است چه اينكه براي كافر به عكس است.
مطلب بعد راجع به بخش دوم اين كريمه است اين آيه? كريمه دارد كه ?وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَة?.
پرسش:...
پاسخ: ?إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَة?.
پرسش:...
پاسخ: آنها عام و خاصاند احياناً قابل تقييداند.
پرسش:...
پاسخ: و بالاتر از او خود موت را ميميرانند بالأخره يك وجه اللهي در تمام حالات مستثنا است برابر همان سوره? «الرحمن» ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ? وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ اْلإِكْرام? وجه الله اجل از آن است كه بميرد اين ذو الجلال صفت وجه است نه نعت مقتوع باشد يا ضمير به جاي ديگر برگردد ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ? وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ? كه آن وجه ?ذُو الْجَلالِ وَ اْلإِكْرامِ? است نه ذي الجلال و الاكرام كه صفت رب باشد وجه الله ذو الجلال و الاكرام است اجل از آن است كه بميرد زيرا حتي در آن لحظهاي كه عزرائيل (سلام الله عليه) را ميميرانند باز فرمان الهي است كه عزرائيل را قبض روح ميكند و بالاتر از او حتي آن مرحلهاي كه مرگ را ميميرانند اصل الموت مرده ميشود يعني اصل الانتقال رخت بر بسته ميشود آن هم باز به فرمان الهي است كه وجهي از وجه الله به شمار ميآيد وجه الله در تمام حالات حضور و ظهور دارد آن ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ? يا ?وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْض? كه در سوره? «الرحمن» و در سوره? «زمر» آمده هيچ .. به آيه سوره? «آل عمران» كه ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? است ندارند نه موضوعاً و نه حكماً.
پرسش:...
پاسخ: چرا فرق دارد لذا موت را انسان ميميراند و آن فنا انسان را ميميراند ?كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ? ديگر از خودش خبري ندارد.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر ميشود وجه الله.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره روح انسان هست فرشتگان هستند هر چيزي كه بگويد ?إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ? يا انما «نعمل لوجه الله» يا «انما نعلم و نتعلم لوجه الله» «انما نقوم و نقعد لوجه الله» «انما نطعم لوجه الله انما نحارب في سبيل الله لوجه الله انما نذير امور الناس لوجه الله» هر كس اين مقام را داشته باشد براي هميشه زنده است اختصاصي به اطعام كه ندارد كه هر كسي هر كاري را خالصاً و مخلصاً لوجه الله بكند چون وجه الله دائمي است اين شخص مصون از مرگ است فصل دوم اين كريمه مسئله? ?إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ? بود كه در چهار بخش تقسيم شده بود وفاي به اجر را در ذات اقدس الهي چه براي كافر چه براي مؤمن در چهار قسمت خلاصه كردند در دنيا و برزخ و قيامت و مافوق قيامت درباره? كافران اين چهار قسمت اينچنين بود كه در دنيا گرفتاري دارند خزي و رسوايي دارند كه آيه سوره? مباركه? «بقره» خوانده شد كه ?لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا? در برزخ هم گرفتاري دارند كه خوانده شد ?النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب? كه اين مربوط به برزخ است در قيامت گرفتاري دارند كه همين آيهاي كه الآن خوانده شد دو قسم بود يكي اينكه ?النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا? كه بامداد و شامگاه در برزخ است چون در غير برزخ صبح و شامي نيست بعد فرمود: ?وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب? معلوم ميشود يك يوم القيامهاي هست يك ظرفي هم هست كه بامداد و شامگاه دارد كه اين مال يكي برزخ است يكي قيامت كبري بخش چهارم اين است كه حالا اينها كه در قيامت گرفتار عذابند به جهنم رفتند دارند ميسوزند يك عذاب مافوقي هم به نام عذاب روحي هست كه فرمود: ?لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة? خدا با يك عده اصلاً حرف نميزند اينها را اصلاً نگاه نميكند كه اين عذاب روحي است در مقابلش چهار اجر براي مردان باايمان هست يك اجري در دنيا كه همان كه يوسف (سلام الله عليه) فرمود و در سوره? «يوسف» بود خوانده شد وقتي برادرش به او رسيد و او از رنجها رهايي پيدا كرد فرمود: ?هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنا? نسبت به من اظهار ?قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين? خب اين يك اجر دنيايي است اينگونه از اجرهايي را كه ذات اقدس الهي مرحمت ميكند جزء حسنات دنياست وگرنه دنيا بدون اين فضايل حسنهاي ندارد اينكه ميگوييم ?رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً? بايد اين حسنه را شناخت و قدرش را هم دانست داشتن رفيق خوب، معلم خوب، هم بحث خوب، همسايه خوب، ارحام خوب، فرزندان خوب، محيط زندگي خوب، صله رحم خوب، ديد و بازديد خوب، محفلهاي خوب اين جزء حسنات دنيايي است وگرنه دنيا كه ديگر چيزي ندارد از او به عنوان حسنه ياد بشود حسنه آخرت هم مشخص است خب يك عدهاي برادري به برادر ميرسد از غم و اندوه ميرهد ميفرمايد كه اين اجر خداست كه به ما داد درباره? برزخ هم كه قبر «رَوْضَةً مِنْ رِياضِ الْجَنَّة» اين هم كه مشخص است كه مال برزخ است در قيامت كبري كه همان جا فرمود: ?مَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ? اين هم مرحله قيامت است يعني مرحله بهشت و جهنم است مافوق اينها هم ?وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ? است كه در سوره? مباركه? «توبه» بود كه در نوبت قبل خوانده شد آيه 72 سوره? «توبه» اين بود كه ?وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ? اين مقام رضا اين مقام لقاء الله اين ديگر فوق مسئله ?جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار? است اين هم بخش چهارم در نمونههاي مختلفي از اين بخشهاي چهارگانه چه از طرف ايمان چه از طرف كفر گذشته شد بنابراين چون هم در دنيا مسئله اجر هست هم در برزخ مسئله اجر است و اجر تام در قيامت است لذا فرمود: ?وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ? كه اجر تام در قيامت كبري است لذا از جريان قيامت به عنوان ?ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفي? در سوره? «والنجم» ياد شده است در سوره? «والنجم» آيه? 39 به بعد اين است كه ?وَ أَنْ لَيْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعي ? وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري ? ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفي? و اين جزاي توفيه جزا اختصاصي به احد الطرفين ندارد يعني اختصاصي به مؤمن يا كافر ندارد هر كسي جزاي خود را توفيه ميكند ?ثُمَّ تُوَفّي كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون? اين در چند جاي قرآن آمده خواه درباره? مؤمنين خواه درباره? كافرين منتها درباره? كافران وعيد است درباره? مؤمنان وعده است ممكن است ذات اقدس الهي به وعيدش عمل نكند ولي ممكن نيست به وعده عمل نكند آيه? هيجده و نوزده سوره? «احقاف» اين است كه ?وَ لِكُلِّ دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون? اينكه فرمود: ?وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون? نسبت به مؤمنين اين طور است وعده است وعده ميدهد و خلف وعده هم قبيح عن الله است هرگز صادر نخواهد شد يقيناً ذات اقدس الهي وعدهاي كه درباره? مؤمنين داد عمل ميكند و جزاي اوفي دارد و اما وعيدي كه نسبت به كافران داده است ممكن است عمل نكند و اين به عفو الهي وابسته است اگر فرمود من به فلان درجه شديد عذاب ميكنم ممكن است نكند اما اصل عذاب قطعي و يقيني است جهنم يقيني است حالا چه كسي مشمول عفو الهي ميشود آن ديگر مربوط به عنايت ذات اقدس الهي است.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ?وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ? چيزي كم نميشود باز برابر با همان مطلبي است كه توفيه غير از جزاي وفاق است جزاي وفاق را ملاحظه فرموديد كه در قرآن نسبت به مؤمنين يك چنين فرمايشي نفرمود اين فقط جزائاً وفاقا نسبت به كافران و بدان است كه جزا وفق عمل است موافق عمل هست بيشتر نيست چون جزائاً وفاقا درباره? عذاب جهنميها است و اما درباره? بهشت بهشتيان لازم نيست جزا وفاق عمل باشد ممكن است از يد از عمل باشد لذا در همين بخشهايي كه فرمود مؤمنين را ما به بهشت ميبريم در كنارش هم فرمود: ?وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِه? پس معلوم ميشود در طرف ايمان جزائاً وفاقا نيست گاهي جزا وفاق است گاهي جزا زائد است اما علياي حال هر كسي هر اندازه كار كرد اجرش توفيه ميشود كم نميماند اما اين نظير اين تعبيراتي است كه ميگويند در تهديد گاهي لسان تهديد ناظر به نفي طرفين است گاهي ناظر به يك طرف از اين باب است مثلاً در باب نصاب زكات در «انعام» ميگويند كه اگر شترها كمتر از اين مقدار بود اين حكم را ندارد بيشتر از اين مقدار بود اين حكم را ندارد اگر در خصوص اين مقدار بود زكاتش اين است اين نصاب براي نفي طرفين است گاهي ميگويند نه نصاب و حد براي نفي يك طرف است نه دو طرف مثلاً حد كل اين است كه كمتر از اين نباشد حالا بيشتر هر چه شد يا حد مسافت ميگويند كمتر از هشت فرسخ نبايد باشد حالا بيشتر از هشت فرسخ هر چه شد اين حد ناظر به اوست وگرنه ناظر به نفي اقل است نه ناظر به نفي اكثر اين تهديدهايي كه درباره? وعده بهشتيان آمده براي نفي اقل است يعني اينكه فرمود توفيه ميشود وفا ميشود يعني كمتر از آن مقداري كه عمل كردند به اينها داده نميشود اما نه اينكه بيشتر داده نميشود بيشتر را فرمود: ?وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ?.
مطلب ديگر آن است كه در بخش سوم اين كريمه فرمود اگر كسي از عذاب برهد به بهشت برسد فائز شد اين فوز هم باز درجاتي دارد گرچه در برزخ فوز هست «عند الموت فوز» هست ولي در دنيا هم انسان فائز ميشود فوز تنها به اين نيست كه انسان وارد بهشت بشود و متنعم بشود از همين دنيا نشانههاي فوز ظهور ميكند و انسان فائز ميشود هر كسي كه مطيع خدا و پيامبر باشد فائز است همين خودش رستگاري است لازم نيست وارد بهشت بشود از ميوههاي بهشت بهرهبرداري كند از لذتهاي بهشت طرفي ببندد كه ما بگوييم اين فائز شده در سوره? مباركه? «احزاب» آيه? 71 اينچنين است كه ?وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزًا عَظيمًا? چه فوزي بهتر از اينكه انسان جانش را از آن سم نجات بدهد حالا لازم نيست كه به آن عالم برسد هنوز به آن عالم نرسيده در مرحله? فوز است اما در مسئلهاي كه فرمود: ?فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ? قبلاً در سوره? مباركه? «بقره» مسئله? زحزح تبيين شد آيه? 96 سوره? «بقره» كه قبلاً بحثاش گذشت اين بود كه ?يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ? ?وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ? اگر هم هزار سال «ان يعمر» بعضيها دوست دارند كه هزار سال زندگي كنند در ذيل اين دو آيه هم بحث بود كه قبلاً اينگونه از تعارفها ظاهراً در بين ايرانيها و عجمها بود كه ايام نوروز ميگفتند هزار سال و ماه بمانيد هزار سال و ماه بمانيد اين هزار سال بماني از عجم به عرب رفت آنها هم در تعارفات نوروزي و غير نوروزي ميگفتند «عش الف نيروز» كه معرب نوروز است يعني انشاءالله هزار نيروز را درك بكني يعني هزار سال بماني در جاهليت اين هم يك تعارف رسمي شد و عدهاي هم باورشان شد علاقمند بودند كه هزار سال عمر بكنند مثلاً در اين كريمه آيه نازل شد كه بعضيها مايلند كه هزار سال بمانند بر فرض هم بمانند مزحزح «من العذاب» نيستند يعني نميتوانند عذاب را از خودشان زحزحه كنند و با فشار طرد كنند زحزح يعني با فشار طرد شد او آدم را رها نميكند يك وقت است كه ميفرمايد اگر كسي وارد جهنم نشد به طرف جهنم نرفت و وارد بهشت شد به طرف بهشت رفت رستگار ميشود يك وقت تعبير اين است كه ?مَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ? اين ?زُحْزِحَ عَنِ النّارِ? چون اين زحزح كه فعل مجهول باب فَعْلَلَ است اصلش زَحْزَحَ است معلومش زَحْزَحَ است اين زَحْزَحَ من الزح زح وقتي تكرار ميشود آن ماده را به همراه دارد نظير زلزله و دهرج و امثال ذلك ديگر اصل زلَّ يعني لرزيد اين لرزش مكرر را ميگويند زلزله دهرج هم مشابه همين است منتها دهرج نظير زلزله تكرار ندارد اين كارهاي مكرر را وقتي تكرار بشود به باب فَعْلَلَ ميرود زلزله اين طور است زَحْزَحَ هم همين طور است چند بار آدم بايد تكان بدهد دامنش را تا يك وقت است كه انسان از جاي امني رد ميشود خب اين حالا درگيري لازم نيست حالا تا دامن تكان بدهد يك وقت است نه دارند يك جايي را ويران ميكنند تخريب ميكنند بازسازي است نوسازي است گرد و خاك زياد است خب اين چند بار بايد لباسش را تكان بدهد تا غبار روبي كند اگر يك كسي از جاي امن بگذرد ميگويند گرد و خاك ندارد خب ديگر تكان دادن ندارد كه گرد و خاك نگرفته اما حالا اگر كسي دارد از جايي دارد رد ميشود كه مرتب گرد و غبار است اين مرتب بايد دامن تكان بدهد كه نگيرد اين را لذا فرمود: ?فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ? يعني انسان بالأخره از اين كانال آتش دارد عبور ميكند دنيا اين طور است خلاصه اين مكرر بايد دامن تكان بدهد كه اين دامنش را نگيرد مدام دائماً بايد خودش را جمع بكند مدام دائماً بايد زَحْزَحَ داشته باشد با فشار خودش را مواظبت كند تا به سعادت ابد برسد ?فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ? آن وقت ?فَقَدْ فازَ? رستگار شده است اين هم يك بخش.
پرسش:...
پاسخ: بله؟ بله اين مال كسي است كه اين كار را بكند حالا اگر كسي توفيقي پيدا كرد كه به وسيله آنها دامنتكاني شد اين «طوبي له و حسن مآب» اين بايد يك توفيقي داشته باشد كه يك عدهاي نسبت به او دامن تكاني بكنند گردگيري بكنند غبارروبي بكنند آنكه ميگويد «فرشتگان گرد فشاند ز ..» از همين باز سخن ميگويد كه باز آنها دارند گردگيري ميكنند خلاصه غبارروبي ميكنند خب آدم چه بكند كه به فوز برسد حالا قبل از اينكه به شواهد روايي برسيم اين مقطع چهارم آيه هم بازگو بشود فرمود: ?مَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ? كه اين بعد ميرسد به ?وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ? كه بخش چهارم است اين فازَ يعني رستگار شد مفازه در قرآن دارد كه ?فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ? مفازه هم همين فوز و رستگاري است ولي اصطلاحاً بيابان پر خطر را ميگويند مفازه، مفازه بيابان پر خطر است از باب تثميه به ضد مثل اينكه لديغ را كسي كه كژدم او را زد مار و عقرب او را لدغ كرد او را گزيد ميگويند سليم «يتململ كتململ السليم» سليم يعني مارگزيده اين تثميه به ضد است يا نظير اينكه نابيناها را ميگويند ابا بصير اين ابا بصير نام گذاشتن اعماها از همين باب است يا عزرائيل (سلام الله عليه) كه عامل موت است كنيه او ابويحيي است اسرافيل ابويحيي است نه عزرائيل و اما از باب تثمية الضد عزرائيل (سلام الله عليه) را گفتند ابويحيي اينكه بيابانهاي پر خطر را ميگويند مفازه از باب تثميه به ضد است وگرنه مفازه به معناي بيابان نيست در بخشي از آيات قرآن آمده است كه ?فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذاب? مفازه از همين فوز و رستگاري و اينها است اين بخش سوم است عمده آن مرحله? چهارم است خب حالا چه بكنيم كه زُحْزِحَ ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? عدهاي اول رفتند به جنگ مرگ ديدند نشد تا امروز هم دارند تلاش ميكنند ولي نااميد شدند كه جلوي مرگ را نميشود گرفت مكرر هم قرآن تحدي كرد فرمود اگر توانستيد جلوي مرگ را بگيريد ?تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقين? فرمود: ?نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقين? ما مرگ را مقدر كرديم و هيچ كس نميتواند جلوي مرگ را بگيرد ?ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُون? و مانند آن براهين عقلي هم تأييد ميكند كه مرگ حقٌ همين تلقيني كه دارند «ان الموت حقٌ» يعني «ان الموت امرٌ حقٌ ضروريٌ ثابتٌ لايتغير» نه اينكه مرگ بالأخره ميميريم في الجمله نه «ان الموت حقٌ» يعني يكي از موجودات جهان حقيقي و واقعي مرگ است مثل «ان الجنة حقٌ ان النار حقٌ» ?إِنَّ السّاعَةَ َلآتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ? يكي از چيزهايي كه در جهان هست و تخلفناپذير است مسئله? مرگ است كه «ان الموت حقٌ» يعني «موجودٌ ثابتٌ لايزول» برهان عقلي هم تأييد ميكند براي اينكه معنا ندارد كه در نشئهاي كه براي امتحان خلق شده است امتحان دائمي باشد آدم دائماً امتحان بدهد بدون هدف اين كه نيست يقيناً بايد اين نشئه برچيده بشود امتحان دادهها به هدف برسد خب حالا ?كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت? قابل توجيه شد ?وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَة? هم ثابت ميكند كه مرگ را كه شما ميبينيد يك هجرت است براي نشئه? سؤال و جواب اين هم درست است ?فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ? اين هم درست اما چه كنيم كه ?زُحْزِحَ عَنِ النّار? حاصل بشود و ?أُدْخِلَ الْجَنَّةَ? هم حاصل بشود چه بكنيم فرمود: ?وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور? خودتان را از دنيا نجات بدهيد دنيا حالا مكرر بحثش شد اما از بحثهايي است كه هر چه تكرار بشود هو المثل چون ما هر چه ميكشيم از همين «حب الدنيا رأس كل خطيئه» است اين تكرارش ثمره? علمي ندارد اما بار عملي دارد كه خيلي به مراتب بهتر از بار علمي است اين است كه در اين زمينه چه آنچه كه در نهجالبلاغه آمده و چه آنچه كه در غرر و درر حضرت امير (سلام الله عليه) آمده مشخص كند ملاحظه بفرماييد تا بعضي از رواياتش خوانده بشود در آنجا آمده كه «طلاق الدنيا مهر الجنه» انسان تا دنيا را طلاق ندهد هرگز نميتواند با بهشت ارتباط برقرار كند.
«و الحمد لله رب العالمين»
|