«فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون» واژه‏ها اتهام: تهمت نهادن بر کسي، افتراء، کسي را به چيزي تهمت کردن است. اشفاق: ترسيدن از کسي و بر کسي بيم داشتن، مهرباني کردن و مهر ورزيدن است. تفاوت فهم اين معاني، از اين کلمه اين است که اگر به «من» متعدي شود، براي ترسيدن و بيم داشتن است و اگر به «علي» متعدي گردد، مهرباني از آن فهميده مي‏شود، اشفق منه و اشفق عليه. الاشفاق، عنايه مختلطه بخوف لان المشفق يحب المشفق عليه و يخاف ما يلحقه و هم من الساعه مشفقون. [ صفحه 278] راغب مي‏گويد: اشفاق عنايت خاص است که از خوف جدا نيست، چرا که مهرورزنده، دوست مورد مهرش را، دوست دارد و از نارسائي دوستي، بيمناک مي‏باشد. ترجمه: پرواپيشگان خود را در انجام وظايف، متهم مي‏کنند و از اعمال خود بيم و هراس دارند. شرح: اين عبادت، در ارتباط با جمله‏ي سابق «لا يرضون بالقليل و لا يستکثرون الکثير» مي‏باشد، به اين معنا که با عدم رضا به اعمال اندک و توصيف کثرت به کثير، در اوهام آنها، اين تصور پديد آيد که اعمال، يا مقبول است و يا با فرمان خداوند موافق و در هر دو صورت، نگراني وجود نخواهد داشت، زيرا که اين توهم مبداء عجب به عبادت، خواهد بود که دست کم انسان را، از ازدياد عمل بازمي‏دارد. در چنين حالي فورا در قبول عمل ترديد نموده و منشاء اين توهم را نفس اماره مي‏دانند، از اينرو خوف بر عدل قبول، جان آنها را در بر گرفته، نفس را به کم کاري متهم مي‏کنند و بر اعمال انجام شده که ممکن است، حائز شرايط صحت يا قبول نبوده باشد، خائف‏اند. اينجاست که نه بر عمل خشنود مي‏شوند و نه ازدياد آن را بسيار مي‏شمارند. جديت در عمل در ادامه حيات معنوي ضرورت دارد «عن ابي‏الحسن موسي عليه‏السلام قال: لبعض ولده «يا بني عليک بالجد لا تخرجن نفسک من حد التقصير في عباده الله عز و جل و طاعته، فان الله لا يعبد حق عبادته.» موسي ابي‏جعفر عليهماالسلام به بعضي فرزندانش خطاب نموده، فرمود: فرزندم بر تو باد کوشش و جديت در عبادت! هيچگاه شانه را از بار مسئوليت الهي تهي مکن و اين وظيفه را از ياد مبر و خود را بي‏تقصير مپندار، چرا که هرگز خداوند آنچنان که بايد عبادت نمي‏شود و حق ستايش او ادا نمي‏گردد. مرحوم ملاصالح مازندراني در شرح اصول کافي، در شرح «فان الله لا يعبد حق [ صفحه 279] عبادته» مي‏گويد: «لا يعبد حق عبادته کما و کيفا و قد اعترف خاتم‏الانبياء و سيدالاوصياء بالتقصير و فيه تنبيه علي حقاره عباده الخلق في جنب عظمته و احسانه و استحقاقه لما هو اهله، ليدوم شکرهم و جدهم في عباداتهم و لا يستکثروا شيئا من طاعتهم». خداي متعال آنچنان که بايد و شايد، عبادت نمي‏شود، نه در کميت و عدد و نه در کيفيت و چگونگي. چگونه مي‏توان اين را تصور نمود، با اينکه خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله و سلم و سيد اوصياء، به تقصير خود در عبادت اعتراف نموده‏اند. اين اعتراف بجا و به مورد، گوياي اين است که عبادت بندگان، در مقايسه با عظمت پروردگار و نعمتهاي او بر بندگان و استحقاق پرستش، کوتاه و در جهت دوام شکر و جديت در عبادت و عدم استکثار آن، بسي حقير و ناچيز خواهد بود. موسي بن جعفر عليه‏السلام به فضل بن يونس فرمود: اين دعا را بخوان و تکرار کن. «اللهم لا تجعلني من المعارين و لا تخرجني من التقصير» قال: قلت له: اما المعارون فقد عرفت، ان الرجل يعار الدين ثم يخرج منه، فما معني لا تخرجني من التقصير؟ فقال: «کل عمل تريد به وجه الله فکن فيه مقصرا عند نفسک، فان الناس کلهم في اعمالهم فيما بينهم و بين الله مقصرون الا من عصمه الله.» فضل بن يونس گويد: آن دعاء اين است: خدايا! مرا از معارين (ايمان‏داران عاريه‏اي و ناپايدار) قرار مده و مرا از حد تقصير بيرون مکن! عرض کردم معناي معارين را دانستم، معناي جمله‏ي دوم چيست؟ فرمود: در هر عملي که براي رضاي خدا انجام دهي (يعني جامع شرائط صحت و قبول باشد) خود را مقصر بدان، زيرا همه‏ي مردم بين خود و خدا نسبت به اعمالشان مقصرند، به اين معنا که در وظايف بندگي، خود را بي‏نياز نبينند، چرا که تصور عدم تقصير، علاوه بر اينکه عجب‏آور است، پيامد ديگري دارد و آن جهت احراز مقبول بودن است و اين امر براي هيچکس محرز نخواهد بود، مگر کساني که در عصمت الهي قرار گرفته [ صفحه 280] باشند که با نور عصمت از اين تصور (عدم تقصير) برکنار بمانند. و گويا اين معناي همان فرموده‏ي پيامبر است که: «ما عبدناک حق عبادتک.»: به آن عبادتي که شايسته‏ي مقام توست قيام نکرده‏ايم. بدين جهت، دلهاي پرواپيشگان از خوف عدم قبول، لبريز و هيچگاه از حد تقصير در عمل، خواه عبادي و خواه غير آن، خارج نمي‏شوند. [ صفحه 281]