«اذا زکي احد منهم خاف مما يقال له: فيقول انا اعلم بنفسي من غيري»
واژهها
زکي: پاکيزه، پاک از فساد، طاهر و طيب، نيکو و خوش عيش.
ترجمه: اگر کسي آنها را تزکيه نمايد (و يا يکي از آنان، به پاکي از فساد، نسبت داده شود).
از اين گفتار، ميترسد و ميگويد: من به خود از ديگران آگاهترم (علت اين خوف و هراس، اين است که مبادا بر اثر خشنودي و رضاي نفس، از تزکيهي ديگران، خودبزرگبيني و نازيدن به خويش در نفس وي به وجود آيد و موجب هلاکت او گردد).
شرح: غريزهي حب ذات و خويشتن خواهي، از غرايز پرجوش انسان و هر موجود زندهاي است که در جهت جلب منافع و دفع ضرر که لازمهي اين غريزه است، در حرکت ميباشد، بازتاب وجود اين غريزه، در مفهوم گستردهاش، از تمجيد خرسند بودن و از مذمت و سرزنش، بد آمدن خواهد بود، چرا که تمجيد و تعريف کردن از
[ صفحه 282]
کسي، با نوعي منفعت براي فرد تمجيد شده همراه است که موجب خرسندي او ميگردد و از کسب شخصيت و مقام، بهرهمند ميگردد و متقابلا از مذمت و بدگويي که با نوعي مضرت همراه و موجب تنقيص شخصيت و انحطاط مقام است زيان ميبيند، گرچه اعمال غريزي، متوجه به هدف نيست و با اعمال اختياري همين فرق را دارند، اما در اينکه اعمال غريزي، همانند اعمال اختياري، بينتيجه نيست يکسان خواهند بود.
بنابراين نتيجهي اعمال غريزي، جلب منفعت و دفع مضرت است که به گونهاي، با حفظ شخصيت و دفع مضرت، از شخصيت در ارتباط است، جلب تزکيه و رفع تنقيص، بدون ترديد، بينتيجه نخواهند بود، اما پرواپيشگان به خاطر زياني که در تزکيه وجود دارد، از جلب چنين منفعتي چشم ميپوشند و زبان حال و مقال آنها، اين است که ما را به تزکيهي ديگران نيازي نيست، زيرا، به خودمان از ديگران آگاهتريم. ناگفته نماند که غرايز با اخلاق، اين تفاوت دارند که در اخلاق اعتياد لازم است، اما در غرايز چنين نيست. از اينکه بگذريم، دربارهي مدح و ستايش و مذمت و سرزنش بحثي است که آيا اساسا نبايد کسي را مدح نمود گرچه استحقاق آن را داشته باشد؟ و نبايد کسي را سرزنش کرد اگر چه او سزاوار توبيخ باشد؟ يا اينکه مدح به مورد و مذمت بجا به موازات يکديگر لازم است؟
بديهي است که ستودن اعمال ديگران، در حد شايستگي و به ويژه اگر موجب تشويق و گستردگي اعمال خوب شود مورد تاييد شرع و عقل خواهد بود.
و همچنين در مورد مذمت از رفتار ناشايست افراد و مخصوصا اگر موجب جلوگيري از چگونگي عمل بد و زشت و از بين بردن آن باشد، باز هم مورد تاييد شرع و عقل ميباشد. اما اگر مذمت، به خاطر عيبجويي و اشاره به نقاط ضعف اشخاص، يا کوبيدن آنها و انتقام باشد، شرعا و عقلا مذموم است.
همچنين در مورد مدح، اگر موجب طغيان ممدوح و يا چاپلوسي و تملق مدحکننده، گردد، حتما پسنديده نيست، اما با يک قدم بالاتر، مدح و مذمت گاهي رنگ
[ صفحه 283]
عبادت به خود ميگيرد و آن در جايي است که با بدگويي، شوکت ظالمان شکسته شود و موجب انزجار عموم جامعه از آنها در رفتارشان باشد و متقابلا ثناگوي افراد، در صورتي که موجب اعلاي کلمهي حق و تشويق به رفتار پسنديده افراد سوق قلوب و توجه عموم به آنها باشد، بدون ترديد اين ثناگويي عبادت و بلکه بزرگترين عبادات، محسوب ميشود.
مداحان پيامبر و اهلبيت عصمت و طهارت عليهمالسلام در بيانات خويش و به ويژه در قالب شعر که اثر ارزندهتري دارد از سويي، زبان به مذمت دشمنان آنها گشوده و موقعيت آنان را تحقير مينمودند و از سويي ديگر، با بيان مقامات و فضايل آلبيت رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم و کشف حقايق پنهان از ديدهها شده و مردم را به در خانهي اهلالبيت: هدايت نموده و موجب تنوير افکار عموم ميگرديدند و مورد تشويق و احترام آلبيت عليهالسلام قرار ميگرفتند و، آنان را دعا ميکردند. سيدحميري، کميت، فرزدق، ابونواس و دعبل بن علي خزاعي، از اين گروه مداحان بودند. آنان به رغم آن همه تهديدها و اذيتهايي که از حکومت امويان و عباسيان ميديدند، لحظهاي از مبارزه، دست نکشيده و ضربات محکم و کوبنده را در قالب شعر، به پيکر حکومت آنها ميزدند و در اين راستا، به رضاي حق و مغفرت الهي (آنهم از لسان اهلبيت عصمت و طهارت) واصل ميشدند.
|