«و حرصا في علم»
واژهها
حرص: آز، آزوري، آزمند شدن، زيادتجويي، خراشيدن، پوست کندن، شره، شح و طمع که با حرص مترادفند و نزد سالکان، ضد قناعت است و آن خواستار شدن نعمت غير باشد. ارباب رياضت گفتهاند: حرص تغيير ناپسندي است در ذات انساني.
الحرص: «الشق و قيل للشره حريص، لانه يقشر بحرصه وجوه الناس... و قيل هو ماخوذ، من السحابه الحارصه الي تقشر وجه الارض»
حرص، شکافتن است و به آزمند، شره گويند، زيرا پوست (پرده) از صورت مردم برميدارد و آبروي ديگران را ميبرد، کنايه از اينکه، شرافت و فضيلت انساني نزد او، کمتر ارزشي را ندارد و يا مانند ابري است که بر اثر تند باريدن و سيلاب به راه انداختن
[ صفحه 306]
زمين را ميخراشد.
ترجمه: با توجه به معناي حرص، مفهوم عبارت و فرمودهي مولا اين است که: پرواپيشگان حريصوار، در پي علم ميدوند و نارسيده به مطلوب از جديت بازنميايستند.
شرح: با توجه به اينکه حرص، يکي از صفات ناپسند آدمي است و در روايات از نکوهش آن سخنها رسيده است.
اولا بايد ديد که نکوهش به کجا متوجه است؟ آيا به واژه حرص نظر دارد، يعني مذمت مستقيما به اين صفت متوجه است در هر جا و هر مورد که باشد؟ يا اينکه مفهوم حرص جز ارادهي شديد و تمايل به مطلوب، چيز ديگري نيست «الحرص: شده الاراده و الشره الي المطلوب.»، اگر منظور شق اول و مفهوم نخست باشد تصوري دور از حقيقت است، چرا که اين واژه، در وزن فعيل (صفت مشبهه در قرآن) به پيامبر نسبت داده شده است:
«لقد جائکم رسول من انفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمومنين روف رحيم.» قطعا، براي شما پيامبري از خودتان آمد که بر او دشوار است، شما در رنج بيفتيد، به (هدايت) شما حريص و نسبت به مومنان، دلسوز مهربان است.
پس اگر نکوهشي وجود دارد که هست، در متعلق اين کلمه بايد جستجو نمود، زيرا حرص فعلي است که مفعول به واسطه دارد، گاهي به باء متعدي ميشود و به معناي فهميدن است و همت گماشتن، «حرصت به»: يعني فهميدم و به گفتهي او همت گماشتم، قال ابوذئيب:
و لقد حرصت بان ادافع عنهم
فاذا المنيه اقبلت لا تدفع
و اگر به «علي» متعدي شود براي نفع خواهد: «حريص عليکم»: يعني به نفع شما
[ صفحه 307]
حريص است.
و ثانيا با اينکه مذمت در متعلق کلمه است، باز در مطلوب و عدم مطلوب بودن آن شيء، بايد تحقيق کرد و انگيزهي ناپسندي را در آن شيء ديد بنابراين اگر مورد حرص شيء مطلوب في ذاته باشد، حرص مذمت ندارد و اگر غير مطلوب باشد، مذمت متوجه عدم مرغوبيت آن چيز ميباشد، مثلا حرص به دنيا مذموم است، اگر دنيا مرغوب باشد، حرص در آن نيز، مرغوب ميباشد، اما از آنجايي که اين آزمندي به دنيا، ريشهاي دارد و آن ريشه، محبت به دنياست و چون محبت به دنيا در حد وابسته بودن مورد مذمت است، حرص به دنيا نيز، نکوهش شده است.
در کافي بابي تحت عنوان (حب الدنيا و الحرص عليها) گشوده و رواياتي در آن باب که همگي در محبت دنياست گرد آورده و يکي از آن روايات، اين روايت است:
تشبيه حريص به کرم ابريشم.
«عن ابيعبدالله عليهالسلام قال: ابوجعفر عليهالسلام: مثل الحريص علي الدنيا مثل دوده القز، کلما از دادت من القز علي نفسها لفا، کان ابعد لها من الخروج، حتي تموت غما و قال ابوعبدالله عليهالسلام: اغني الغني من لم يکن للحرص اسيرا و قال: لا تشعروا قلوبکم الاشتغال بما قدفات، فتشغلوا اذهانکم عن الاستعداد لما لم يات.» از امام صادق عليهالسلام روايت است که ابوجعفر عليهالسلام فرمود: حريص به دنيا، به مانند کرم ابريشم است! هر چه بيشتر به خود بپيچد، راه فرار و خروج از مهلکه را کمتر مييابد تا به اين حال مرگ او فرارسد. (وجه مشابهت اين است که طالب دنيا از زندان شقاوت بيرون نرفته به بهشت سعادت نخواهد رسيد، او همچنان بر اثر جهالتي که دارد از آخرت غافل و به دنيا روميآورد در نتيجه از آخرت محروم و از دنيا نيز بهرهاي نميگيرد).
آنگاه امام صادق عليهالسلام فرمود: «غنيترين بينيازي اين است که انسان در اسارت حرص قرار نگيرد.» زيرا اسير حرص، هرگز روي بينيازي، نخواهد ديد و از
[ صفحه 308]
قيد بندگي، آزاد نخواهد شد فيالمثل کسي که به دنيا آزمند است و تمام همت خود را صرف در امور دنيوي ميکند، بندهاي است که دربست در اختيار دنياست. گاهي براي به دست آوردن کالاي مورد نظر، آنقدر خود را به زحمت مياندازد که گويا راحتي در اين بين وجود ندارد و بر فقدان آن چيز چنان متالم ميشود که گويا خوشحالي براي وي مقرر نبوده و نيست و هميشه در اندوه، حزن و درد، به سر ميبرد و هيچگاه فارغالبال و آسودهخاطر نخواهد بود.
سپس فرمود: «به چيزهاي از دست رفته، دلهايتان را مشغول نکنيد و اندوه آن را در دل نگذاريد، زيرا که اگر دل به چيزي مشغول شد از آمادگي و استعداد نسبت به آينده بازميماند.» يعني دنيا و آنچه در آن هست ناپايدار و از بين رفتني است و اشتغال دل، به آن وي را نابود ميکند و آمادگي و استعداد، براي آنچه که پايدار و جاويد است (آخرت) از بين ميرود.
بنابراين اگر حرص، به امر مرغوب، تعلق يابد نه تنها مذموم نيست، بلکه ممدوح است و از اينکه مولا در برشمردن خصال پرواپيشگان حرص را به علم تعلق داده و فرموده، آنها در پژوهش علم، آزمندند دليل بر ممدوحيت حرص، در مورد علم خواهد بود در دنيا به هر چيز آزمند بودن، غير ممدوح است، مگر در علم که پسنديده و ممدوح ميباشد.
[ صفحه 309]
|