از آنچه دربارهي لغت تقوا گفته شد، تا اندازهاي ميتوان معنا و حقيقت تقوا را از نظر اسلام دانست، ولي لازم است به موارد استعمال اين کلمه، در آثار ديني و اسلامي، بيشتر توجه شود تا روشن گردد که تقوا يعني چه؟ بدين منظور، مقدمهاي ذکر ميشود:
انسان اگر بخواهد در زندگي اصولي داشته باشد و از آن اصول پيروي کند، خواه آنکه آن اصول از دين و مذهب گرفته شده باشد، يا از منبع ديگري، ناچار بايد خط مشي معيني داشته باشد و هرج و مرج، بر کارهايش حکمفرما نباشد. لازمهي خط مشي معين داشتن و اهل مسلک و مرام و عقيده بودن، اين است که به سوي يک هدف و يک جهت، حرکت کند و از اموري که هوا و هوسهاي آني او موافق است، اما با هدف او و اصولي که اتخاذ کرده، منافات دارد خود را «نگهداري» کند.
بنابراين تقوا به معناي عام کلمه، لازمهي زندگي هر فردي است که ميخواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل، زندگي کند و از اصول معيني پيروي نمايد.
تقواي ديني و الهي، يعني اينکه انسان خود را از آنچه دين، خطا، گناه، پليدي و زشتي شناخته شده، حفظ و صيانت کند و مرتکب آنها نشود.
چيزي که هست حفظ و صيانت خود از گناه که نامش تقواست به دو شکل ممکن است صورت بگيرد و به تعبير ديگر، ما دو نوع تقوا ميتوانيم داشته باشيم: تقواي ضعف و تقواي قوت.
نوع اول، اين است که انسان براي اينکه خود را از آلودگيهاي معاصي حفظ کند، از موجبات آنها فرار نمايد و خود را هميشه از محيط گناه دور نگهدارد. مانند کسي که براي رعايت سلامتي و حفظ بهداشت، کوشش کند، خود را از محيط بيماريزا و
[ صفحه 46]
ميکروبزا و از موجبات انتقال بيماري دور نگهدارد. به محيط مالارياخيز نزديک نشود و با کساني که به بيماريهاي واگيردار، مبتلا هستند معاشرت نکند.
نوع دوم، اين است که در روح خود، حالت و قوتي به وجود ميآورد که به او مصونيت روحي و اخلاقي ميبخشد تا اگر فرضا در محيطي قرار بگيرد که وسايل و موجبات گناه و معصيت فراهم باشد، آن حالت و ملکهي روحي، او را حفظ کند و مانع شود که آلودگي پيدا نمايد، مانند کسي که در بدن خود، مصونيت طبي ايجاد ميکند، تا ميکروب فلان مرض نتواند در بدن او اثر کند.
در زمان ما تصوري که عموم مردم، از تقوا دارند، همان نوع اول است، مثلا اگر گفته ميشود فلاني آدم با تقوايي است يعني مرد محتاطي است که انزوا اختيار کرده و خود را از موجبات گناه دور نگاه ميدارد، اين همان نوع تقوا است که از آن به «تقواي ضعف» تعبير کرديم.
شايد علت پيدايش اين تصور، آن است که از اول، تقوا را براي ما «پرهيزکاري» و «اجتناب» ترجمه کردهاند، و پرهيز از گناه، به معناي پرهيز از محيط و موجبات گناه تلقي شده و کمکم به اينجا رسيده که کلمهي تقوا در نظر عامهي مردم، معناي انزوا و دوري از اجتماع پيدا کرده است.
در محاورات عمومي، وقتي که اين کلمه، به گوش ميرسد، يک حالت انقباض پا پس کشيدن و عقبنشيني، در نظرها مجسم ميشود.
پيش از اين گفتيم که لازمهي اينکه انسان، حيات عقلي و انساني داشته باشد، اين است که تابع اصول معيني باشد و لازمهي اينکه انسان از اصول معيني پيروي کند، اين است که از اموري که با هوا و هوس او موافق است، ولي با هدف او و اصول زندگاني او، منافات دارد پرهيز کند، ولي لازمهي همهي اينها اين است که انسان، اجتناب از محيط و اجتماع را پيشه سازد! اما راه بهتر و درست، اين است که انسان، در روح خود، ملکه و
[ صفحه 47]
حالت مصونيتي ايجاد کند که آن حالت، حافظ و نگهدار او باشد.
|