«و خشوعا في عباده» واژه‏ها «الخشوع: تاثر خاص من المقهور قبال القاهر، بحيث ينقطع عن غيره بالتوجه اليه و الظاهر انه من صفات القلب ثم ينسب الي الجوارح او غيرها بنوع من العنايه.» خشوع: آن حالت و تاثر ويژه از مقهور در قبال قاهر است به طوري که با توجه به مقام قاهر، از غير او جدا و منقطع گرديده و تمام توجه را به سوي او معطوف نموده است، اين معنا بحق از صفات قلب است و مجازا به جوارح ديگر منتسب مي‏شود. العباده: هي غايه الخضوع و التذلل و لذلک لا تحسن الا لله تعالي الذي هو مولي اعظم النعم فهو حقيق بغايه الشکر.»: عبادت نهايت خضوع و تذلل و فرمانبري است و اين جز براي خداوند متعال که ولي نعمت است نيکو نيست، پس اوست که سزاوار بي‏نهايت خضوع و تذلل است، به خاطر شکرانه‏ي نعمتهايي که بر بندگانش کرامت [ صفحه 321] نموده است. ترجمه: پرواپيشگان در عبادت خاشع هستند. شرح: شيخ‏مصلح‏الدين سعدي شيرازي در آغاز کتاب گلستان گويد: منت خداي را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش، مزيد نعمت. هر نفسي که فرومي‏رود ممد حيات است و چون برمي‏آيد مفرح ذات. پس در هر نفسي دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شکري واجب. از دست و زبان که برآيد کز عهده‏ي شکرش به درآيد بنده همان به که ز تقصير خويش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداونديش کس نتواند که به جا آورد «و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها.»: و اگر نعمت (هاي) خدا را شماره کنيد، آن را نمي‏توانيد بشماريد. زيرا در کثرت به حدي است که در طور احصاء و شمارش نيايد با توجه به اينکه در هر نعمتي شکري لازم است، بنابراين شکر نعم الهي از توان بنده، بيرون است زيرا نعمتهاي الهي لايتناهي است، اما شکرگزاري در حدود شمارش، قرار گرفته و متناهي است و هرگز متناهي را با غير متناهي، نتوان قياس نمود، تا در برابر يکديگر قرار گيرند. و با هم مقايسه شوند در مورد تقسيم‏بندي عبادت و تنويع آن، محقق طوسي، در اخلاق ناصريه گويد: حکماي الهي عبادت را سه نوع دانسته‏اند: 1. عبادات بدني، مانند نماز و روزه و حج و دعاها در موارد خاص و غيرها. 2. عبادات روحي و اعتقادات صحيحه و علم به وحدانيت خداوند و تفکر در افاضات خداوند، بر جهانيان و در استحقاق ستايش و تمجيد مقام ربوبي. 3. عبادت در تعاون اجتماعي و اين عبارت است از رعايت مقررات الهي و قوانين آسماني در امور اجتماعي، مانند: داد و ستد، کشاورزي، امانت‏داري، ازدواج، مودت و [ صفحه 322] دوستي، کمک به نيازمندان، ياري ستمديدگان، نصيحت به مسلمين، جنگ با دشمنان خدا، دفاع از حريم مقدس ديانت و نظاير ديگر. بنابراين نبايد تصور نمود که عبادت، فقط در نماز، روزه، حج، زکوه و غيره انحصار يافته و از مسائل اجتماعي، در روابط مردمي، به دور ماندن و در گوشه‏اي خزيدن است. در روايات، عبادت طوري معرفي شده است که بيشتر حرکات و سکنات آدمي را شامل مي‏شود و به حرکت و تلاش گسترده، تشويق نموده است و تقريبا مي‏توان گفت: عملي از انسان صادر نمي‏شود، مگر آنکه تقرب به خدا در کنار آن وجود دارد: «العباده سبعون جزءا افضلها طلب الحلال.»: عبادت، هفتاد جزء دارد که از همه برترطلب حلال است (و نمونه‏اي از آن عبادات است). اما اينکه خشوع واقعي، جايگاه آن قلب آدمي است، به اين علت که دل در آن وقت تاثر خاص، در برابر قاهر پيدا مي‏کند و مفهوم زنده نگه داشتن نماز، از طريق حضور قلب تحقق مي‏يابد، تا به نعمي مانند: تفهم، تعظيم، رجاء و حياء متوجه شود، به اين معنا که در جهت رسيدن به خشوع، نخست، به تفهم به مقام رب سپس عظمت پروردگار و پس از آن هيبت الهي و اميد به رحمت واسعه‏ي خداوند و به حيا در غيبت و شهود در نهان و آشکار، خاتمه يافته و راه يابد. طبيعي است اينچنين عبادتي که در مقدمه‏ي آن، اين امور مهم قرار گيرد، آنچنان تذلل و فرمانبري بر جان و روان او راه يافته و در پي خواهد داشت که شايان توجه خواهد بود. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم شخصي را ديد که در حال نماز خواندن، ريش خود را به بازي گرفته بود، فرمود «لو خشع قلبه لخشعت جوارحه.»: اگر به دل فرمانبردار و مطيع بود، جوارحش، نيز فرمانبردار و خاضع بودند. بنابراين، خشوع قلبي، راهنماي خشوع ساير اعضا خواهد بود. [ صفحه 323]