«و تحرجا عن طمع» واژه‏ها تحرج: پرهيز کردن از گناه، گناه کار شدن، بر آمدن از تنگي، جاي تنگ بسيار پردرخت که ماشيه بدان رسيدن نتواند فرق بين حرج وضيق، در اين است که حرج، تنگنايي است که راه خروج ندارد، اما ضيق چنين نيست. طمع: آزمند گرديدن، چشم‏داشت و توقع، مرسوم لشکر، اشتها و ميل بي‏حدي را گويند که در شخص يافت شود، اگر چه آن ميل نسبت به اشياء جايز بوده باشد و در فارسي، بالفظ بستن، کردن، داشتن، گسستن و بريدن استعمال مي‏شود «الطمع: هو التوقع من الناس في اموالهم و هو من شعب حب الدنيا و من انواعه و من [ صفحه 349] الرذائل المهلکه.» طمع: چشم داشت از مردم در اموال آنها و اين از شاخه‏هاي دوستي دنيا و از انواع محبت به آن و از رذائل مهلکه است. ترجمه: با جمع‏بندي لغات و معاني آنها، مفهوم عبارت مولا چنين است: پرواپيشگان خود را در تنگناي گنه خيز طمع و چشم‏داشت قرار نداده و ديده‏ي طمع در اموال مردم بربسته‏اند، زيرا اين توقع نابجا از شاخه‏هاي: «حب الدنيا» است و محبت دنيا ريشه و اساس برخي از گناهان و بلکه همه‏ي گناهان است. از اينرو پرواپيشگان خود را از حرج و ضيق طمع نجات داده‏اند. شرح: ديده بر اموال و دارايي مردم دوختن، علاوه بر ذلت و دنائت طبع خصومت و دشمني نيز، در پي دارد و گناهاني مانند رشک بردن، کينه‏توزي، غيبت، تملق، مداهنه با گنهکاران که هر يک به تنهايي مهلک و نابودکننده است، از عواقب و پيامدهاي طمع است. انسان طمع‏کار است که با توقع بيجا عزيزترين دوست و نزديکترين فرد را از دست مي‏دهد، به اين علت که خواسته‏ي او را برآورده نکرده است و اين آتش طمع است که وقتي در نهاد انسان آزمند زبانه کشيد، خودي و غير را نمي‏شناسد و اگر به خواسته‏ي خويش نرسد همه را در کام خود کشيده و نابود مي‏کند. در حديث آمده است که: «رايت الخير کله قد اجتمع في قطع الطمع عما في ايدي الناس.»: نيکيها و خوبيها را همه در طمع بريدن از اموال و دارايي مردم، ديدم (به اين علت که طمع‏کار جز به خود و کار خود نمي‏انديشد. از اينرو، نيکي و نيکوکاري نزد او مفهوم محترمي نخواهد داشت). فردي که به شخصيت خود اتکا ندارد هرگز بر مشکلات پيروز نخواهد شد و با [ صفحه 350] افراد جامعه، برخورد مهرانگيز و شايسته‏اي نداشته و مورد احترام جامعه نخواهد بود. امام باقر عليه‏السلام فرمود: «بئس العبد عبد يقوده و بئس العبد عبد له رغبه تذله.»: بد بنده‏اي است آنکه طمع او را به هر سو بکشاند و بدبنده‏اي است آنکه رغبت نابجا او را به ذلت اندازد. چنين فردي نه دوستيش اعتبار دارد و نه در مجالست و همنشيني او خيري وجود خواهد داشت. در حديث ديگري آمده است: «اياک و الطمع فانه الفقر الحاضر.» از طمع بپرهيز، زيرا آن فقر و کمبودي است که در حال حاضر در تو وجود دارد (و به همين علت است که به دارايي مردم چشم دوخته‏اي). از اشعب بن جبير، معروف به اشعب طماع که در طمع‏کاري ضرب‏المثل است و گويند: « فلان اطمع من اشعب.»: فلاني آزمنديش از اشعب بيشتر است. پرسيدند، طمع و چشم‏داشت تو در چه حد است؟ گفت: هيچگاه عروسي را به خانه داماد نبردند، مگر اينکه جلو خانه‏ام را آب پاشيدم، به اين اميد که مي‏خواهند آن عروس را به خانه‏ي من بياورند و هرگاه فردي با فرد ديگري سخن مي‏گفت، گمان من اين بود که گوينده، به شنونده سفارش مي‏کند که پولي به من بدهد. گفته‏اند او ديوار خانه‏ي خود را سوراخ کرده بود و دست خود را در آن فروبرده بود به طمع اينکه، عابرين وجهي را در دستش بگذارند! از او پرسيدند آيا در مدت عمرت، حديثي را به ياد داري، گفت: آري احاديث زيادي از عکرمه شنيده و از حفظ دارم گفتم: يکي از آنها را براي ما بازگو کن، گفت: شنيدم از عکرمه و او از ابن‏عباس و او از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود: دو خصلت است که به مومن اختصاص دارد، عکرمه يکي از آن دو را از ياد برد و من دومي را فراموش نمودم. [ صفحه 351]