«يبيت حذرا و يصبح فرحا حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه» واژه‏ها بات، يبيت في مکان اقام ليلا فيه نام ام لا و عن الفراء: بات الرجل اذا سهر الليل کله في طاعه الله او معصيته و قال الليث: و من قال: بات فلان اذا نام فقد اخطا الا تري انک تقول: بت اراعي النجوم.»: بات يعني شب در جايي ماندن چه خواب و چه بيدار. فراء گويد: بيدار بودن، خواه در طاعت و خواه در معصيت. ليث گويد: آن کس که گويد: فلاني بيتوته کرد، يعني: خوابيد، اشتباه گفته، چرا که مي‏گويي، شب در حالي که ستارگان را مي‏پاييدم به صبح رساندم (و بيتوته يعني شب ماندن در جايي و شب زنده‏داري کردن است). حذرا: پرهيزکننده، پرهيزنده، ترسنده، احتراز، استعداد، نزع و اضطراب [ صفحه 360] فرح: شادماني، شادي، سرور و آن کيفيت نفساني خاصي است که منشاء وصول به مطلوب لذت‏بخش است. غفلت: بي‏خبري، ناآگاهي، بيخردي، غافل، بي‏خبر، ناآگاه و بي‏خرد فضل: افزوني، برتري، احسان، بخشش، رحمت، مهرباني، شفقت، بخشايش و عفو ترجمه: با توجه به معاني لغات، مفهوم کلام مولا اين است که: يک پرواپيشه، در شب ترسان و بيمناک و بامداد خوشحال و مسرور است. علت ترس او در شب، خوف از ناآگاهي و غفلت‏زدگي است، اما در سپيده‏دم، شادمان و مسرور است به اين معنا که در غفلت‏زدگي قرار نگرفته است و رحمت و بخشايش پروردگار، شامل حال او گرديده است نکته‏ي شايان توجه در اينجا اين است که بيمناکي در شب و شادماني در روز، از باب مثال است، نه اينکه، منظور خوف به شب اختصاص يافته و خوشحالي و شادماني به روز ارتباط دارد، بلکه در مجموع شب و روز، از خوف و خشيت و شادماني و سرور بيرون نيست و اين همان معناي تعديل خوف و رجا، در وجود مومن است که از بيمناکي، به حذر و از رجا، به فرح و شادماني تعبير شده است. به هر حال تناسب دارد به برخي از آيات در مورد غفلت توجه نموده، تا بدانيم که هر خاکي که بر سر انسان ريخته مي‏شود از ناآگاهي و بي‏خردي او است. شرح: سخني درباره‏ي غفلت. اولا بايد توجه نمود که علت بي‏خبري و غفلت‏زدگي چيست؟ و چرا انسان از خود بي‏خبر، مي‏شود و اين علت در کجاست و درمان اين ناآگاهي چيست؟ اما علت از خود بي‏خبر شدن و خود را فراموش نمودن همانا از ياد بيرون رفتن و به جاي ديگر توجه کردن مي‏باشد و عللي که آدمي را به نسيان مي‏اندازد و بالمال خدا را فراموش [ صفحه 361] مي‏کند، عبارتند از: حب دنيا، حب رياست، جمع ثروت، غرور سلطنت و مانند اينها . قرآن کريم، در توبيخ و سرزنش افراد ناآگاه و غافل به علت غفلت آنها و بي‏خرديشان اشاره نموده و مي‏فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياه الدنيا و هم عن الاخره هم غافلون.»: مردم تنها به امور ظاهري زندگاني دنيا آگاهند و از عالم آخرت و ثواب و عقاب آن، بي‏خبرند. در اين آيه، توجه به دنيا و وابستگي به آن را، علت ناآگاهي از عالم آخرت و ثواب و عقاب و بالملازمه، تمرد از فرمان پروردگار، مي‏داند. «و من اضل ممن يدعوا من دون الله من لا يستجيب له الي يوم القيمه و هم عن دعائهم غافلون.»: و کيست گمراه‏تر از آن کس که مي‏خواند غير از خدا را، کسي که دعاي او اجابت نمي‏کند (قادر بر اجابت نيست) و حال آنکه از دعاي خود غافل‏اند در اين آيه، نکوهش متوجه خواندن غير از خداست و علت بي‏خبري از خود نيز، خواستن حاجت از بتهاست (يعني از خدا بريدن و به غير پيوند شدن) به اين معنا که آدمي بر اثر بي‏خردي، فعل ربوبي را از غير بخواهد و روي نياز را به سوي موجودي مانند خود، نشان دهد در حالي که اين نياز را وي تا روز قيامت نمي‏تواند برآورده سازد: «فاليوم ننجيک ببدنک لتکون لمن خلفک آيه و ان کثيرا من الناس عن آياتنا لغافلون.» پس امروز (تو را در درياي هلاکت غرق نماييم) و بدنت را براي عبرت خلق و بازماندگانت، به ساحل مي‏رسانيم. و قطعا بسياري از مردم، از آيات قدرت ما سخت غافل و ناآگاه‏اند. در آيه‏ي نخست، از قدرت قاهره‏ي الهي بحث نموده و آيتي از آيات قدرت خود را که [ صفحه 362] غرق فرعون و يارانش و نجات بدنهاي آنهاست، در ديد عبرت‏نگر خلق، قرار داده است و پس از آن از غفلت و بي‏خردي برخي مزدور، سخن مي‏گويد که با بي‏خردي و ناداني، قدرت موهوم بنده‏اي عاجز و ذليل را، در برابر توانايي الهي قدرت پنداشته‏اند. به هر حال، در اين آيات و آيات ديگر، لبه‏ي تيز اعتراض متوجه مردمي است که از فطرت الهي که با جان آنها آميخته شده بي‏خبرند، با اينکه علائم و نشانه‏هاي اين فطرت پاک از درون آنها جوشش مي‏زند و آنها را به سير الي‏الله مي‏خواند و از برون، نداي پيامبران، به همياري عقل آنها را متوجه اين فطرت لطيف مي‏سازد ولي آنان گوش فرانمي‏دهند. آن بي‏چارگان دل از حق بريده، به منادي درون و برون توجه نکرده و به پيروي از نفس اماره، آمال شيطاني را دنبال مي‏کنند. از اينجا امتياز پارسايان و سالکان راه حق و پرواپيشگان مدهوش عالم غيب و شهود، پيداست که چگونه از ماسوي الله، دل بريده‏اند و تمام توجه خود را به سوي خداوند معطوف ساخته‏اند. آنان با اينکه خدانگري و خداجويي در سراسر وجودشان عميقا مشهود است، از يکسو در اضطراب‏اند که نکند در اثر يک لحظه از خود بي‏خبر بودن، از بساط قرب به دور بمانند و از سوي ديگر، با نظر توجه به فضل و رحمت الهي، شادمانند، چرا که رحمت پروردگار، بر غضب و قهرش سبقت گرفته است. مسعده بن صدقه از امام صادق عليه‏السلام روايت مي‏کند که آن حضرت فرمود: «من سرته حسنته سائته سيئته فهو مومن.» هر کس حسناتش او را شادمان نمايد و گناهانش وي را غمگين سازد، بدون ترديد مومن است. آنها با نظر به حسنات شادماني ساز، به شکرگزاري مي‏پردازند و زماني که تاريکي گناه آنها را منقبض کند، به فکر استغفار و توبه مي‏افتند و در هر دو حال از طريق شهادت به لقاي پروردگار آرزومندند. [ صفحه 363] سعد بن ربيع بن عمرو بن ابي‏زهير انصاري خزرجي، عقبي، بدري، نقيب و يکي از نقباي انصار که سيره‏نويسان گفته‏اند: او و عبدالله بن رواحه، نقيب بني‏حارث خزرج بوده‏اند. نقباي دوازده‏گانه (اثني عشر) عبارتند از: سعد بن عباده، اسعد بن زراره، اسيد بن خضير، عبدالله بن عمرو بن حزام، سعد بن ربيع، سعد بن خيثمه، منذر بن عمرو، عبدالله بن رواحه، براء بن معرور، ابوهيثم بن تيهان، عبدالله بن صامت و رافع بن مالک. وي در عقبه‏ي اول و دوم، به حضور رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و در جنگ احد، به فيض شهادت نائل گرديد.