«ان استصعبت عليه نفسه فيما تکره لم يعطها سولها فيما تحب» واژه‏ها استصعاب: سرکشي و نفوري کردن ستور، صعب شدن و صعب آمدن، سختي و دشواري است. السول: الحاجه التي تحرص النفس عليها، «قال: قد اوتيت سولک يا موسي.»: سوال حاجتي است که نفس آدمي را بر آن آزمند نمايد (چنانکه خداوند درباره‏ي حضرت موسي عليه‏السلام) مي‏فرمايد: حقيقتا که موسي به حاجتش رسيد. ترجمه: يعني: اگر نفس سرکش، در کاري که کراهت دارد، بر وي سخت بگيرد و تنفر نشان دهد و او را به اجبار به فعل مکروهي بکشاند، هرگز خواسته‏ي آن را در آنچه دوست دارد برنياورد. [ صفحه 366] شرح: شخص پرواپيشه با تمام وجود، از گناهان به دور و متوجه حسنات است و بر عکس نفس طغيانگر و سرکش خواهان گناه و لذتهاي نفساني است و از خوبيها نفرت دارد و متمايل گناهان است، در اين ميان نيروي ايمان و تقواي اوست که نفس را به فعل خير که برخلاف ميل اوست وادار مي‏کند، ولي در برابر حاجت نفس، هرگز خوش‏رويي نشان نمي‏دهد، زيرا روح لطيف و پاک پرواپيشگان، با استفاده از قدرت ايمان، در انجام کارهاي نيکو گام برمي‏دارد و ميل و اشتياق به اطاعت و فرمانبري خداي متعال دارد، اما نفس سرکش، هميشه تمايل به طغيان دارد و تمرد از فرمان خدا را خواهان است و به گونه‏اي بين اين دو قدرت، نيروي رحماني و روح پرواپيشگان و قدرت شيطاني نفس اماره، هميشه جنگ و ستيز است و نيروي ايمان اهل تقوا با، قدرت شيطاني نفس، معاهده‏اي نبسته‏اند، تا در برابر خواسته يکديگر، تشريک مساعي نمايند. بلکه برعکس عمل يک طرفه انجام مي‏گيرد و آن هم خواسته‏ي ايمان خواهد بود. بنابراين پرواپيشگان، نفس را مهار نموده و اعمال خوب را از آن بازستانده، بدون اينکه به خواسته‏ي آن توجهي نمايند. يکي از ويژه‏گيهاي بدين جهت پرواپيشگان اين است که هميشه با اين دشمن دروني، در جنگ و ستيز است: «ان اعدي عدوک نفسک التي بين جنبيک.»: دشمن‏ترين دشمن تو، نفس توست که در نهاد و بين دو پهلوي تو قرار دارد و از همين‏جاست که در روايت آمده است: «افضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيه.»: برترين جهاد و نبرد انسان اين است که با نفس سرکش، مبارزه‏ي بي‏امان و پيکار بي‏وقفه داشته باشد. اين حرکت درست نقطه‏ي مقابل پيروان نفس است که از خواسته‏ي نارواي آن پيروي نموده و اگر بخواهند به رفتار پسنديده وادارش کنند، با مخالفت آن مواجه شده و با شکست روبه‏رو مي‏شوند، به همين جهت است که پرواپيشگان در جاذبه‏ي عقل قرار گرفته و بر فرشتگان فزوني رتبه دارند و اما هواپرستان در جاذبه‏ي نفس، از حيوانات [ صفحه 367] فرومايه‏ترند. در حديثي از امام صادق عليه‏السلام نسبت به شخصي که از آن جناب تقاضاي موعظه نمود، آمده است که فرمود: «اجعل قلبک قرينا برا او ولدا واصلا و اجعل علمک والدا تتبعه و اجعل نفسک عدوا تجاهدها و اجعل مالک عاريه تردها.»: جان و روانت را به منزله‏ي دوستي مهربان و نيکوکار يا فرزندي خدمتگزار (به پدر) قرار ده و تصور نما و علمت را همانند پدري مخدوم که از او پيروي لازم است بنگر و نفست را دشمن مهاجمي بدان که جنگ و ستيز با او را نبايد از ياد برد و دارايي خود را امانتي به شمار آور که بايد به اهل آن بازگرداني. يعني چيزهايي که انسان با آنها در ارتباط است عبارتند از: پدر به عنوان راهنما، فرزند به عنوان خدمتگزار، دوست نيکوکار براي مشاوره، نفس به عنوان دشمن در جنگ و ستيز و دارايي به عنوان قدرت و نيروي مادي. مي‏توان به جاي مجموع اينها، در جهت کسب سعادت، چيزهاي ديگري را جايگزين آنها ساخت و تعويض نمود، مثلا قلب را در جاي دوست و فرزند نشاند و در راه سعادت، از آن استمداد نمود و علم را در جاي پدر قرار داد و از آن پيروي کرد و نفس را دشمن نيرومند، پنداشت و با او نبرد کرد و مال را مانند عاريه دانست که باقي ماندني نيست، امروز در دست تو و فردا در دست ديگري است که از آن بهره‏مند مي‏گردد. [ صفحه 368]