«تراه قريبا آمله» واژه‏ها تري: ديدن، رويت نمودن که از افعال قلوب و متعدي به دو مفعول و به معناي رويت و ديد باطن، نزديک، امل و آرزو و جمع آمال است. ترجمه: يعني با ديد باطن و چشم دل او را کوته آرزو، مي‏بيني و اين تجسم پارسايي و زهد اوست. شرح: پس از بيان اوصاف پرواپيشگان در مجموع و علامت و نشانه‏ها در يکايک آنها ، به عينيت صفات پرداخته، به اين معنا که پس از شناخت علامتها، به ذي العلامه توجه نموده به سراغ آن بايد رفت، از اينرو مي‏فرمايد او را کوتاه آرزو مي‏بيني. از اين پس مقام، مقام تعريف و تمجيد نيست و از توصيف و علامت گذشته است، تا حال شناخت در تطبيق صفت بر موصوف و نشانه به صاحب نشانه بود که با ديد چشم صورت مي‏گرفت، اما از اين به بعد در طي چند جمله، سر و کار با ديد قلب است. که [ صفحه 386] شناسايي را به عهده دارد. اميرالمومنين عليه‏السلام در نخستين گامي که به سوي زهد برمي‏دارد، از کوتاهي آرزو ياد نموده و مي‏فرمايد: «الزهاده قصر الامل.»: فروغ زهد و پارسايي در کوتهي آرزوست، به اين معنا که واقعيت زهد، با آرزوي طولاني، هرگز قابل جمع نيست، از اينرو هر فرد متقي، به اين حقيقت رسيده که سر سلسله‏ي فضائل زهد و پارسايي است و آنهم با آرزوي دراز تحقق‏پذير نيست، او درد را شناخته و درمان نيز مي‏داند، از آن پس با کوتاهي آرزو، نقطه‏ي تحيري براي او وجود ندارد و در جمع فضائل حضور مي‏يابد. او مي‏داند که آرزوهاي طولاني، حلقه‏ي محاصره را بر انسان تنگ گرفته، فعاليت و تلاشها را به امور دنيوي محدود مي‏کند که جز شکست اين حلقه، راهي به مدارج کمال وجود نخواهد داشت. در اينجا يک سوال مطرح است و آن اينکه آيا مراد از «قريبا امله» اين است که مومن آرزويي ندارد، چه کوتاه و چه طولاني؟ چرا که آرزومند بودن کار خطرناکي است و اين معنا به اين تعبير (قريبا امله) درآمده است، اگر اين معنا مراد باشد، با واقعيت امر مخالف است، زيرا زندگي در گام اول، به آرزو نياز دارد و اگر آرزو نباشد، نشاط و تحرک وجود نخواهد داشت و اگر حرکت و تلاش نباشد، سنگي بر سنگ ديگر قرار نمي‏گيرد. و انسان منهاي آرزو، موجودي جامد بوده و کارآيي ندارد. در حديث است که پيامبر فرمود: «الامل رحمه لامتي و لولا الامل ما رضعت والده ولدها و لاغرس غارس شجرا»: آرزو براي امت من رحمت است. اگر آرزو نبود مادري فرزند را شير نمي‏داد و نهال کاري نهالي را بر زمين نمي‏زد. اگر آرزو براي آدمي ضرورت حياتي دارد، کوتاه و طويل آن چه فرقي دارد؟ جواب اين پرسش اين است که نکوهش، در امل و آرزو نيست و در اينکه آرزو يک امر حياتي است، قابل انکار نخواهد بود، آنچه در اين بين خطرناک است، تعلق آرزو [ صفحه 387] به امور دامنه‏دار است که آدمي را در محاصره کشيده، انديشه‏ها و تفکرها را در اين راه محدود مي‏کند و از اين پس به فکر آينده (آخرت) نمي‏افتد و تدارک ما يحتاج را نخواهد نمود. اميرالمومنين عليه‏السلام در خطبه‏ي 42 از نهج‏البلاغه به همين معنا و خطر موجود در آن اشاره نموده و مي‏فرمايد: «ايها الناس، ان اخوف ما اخاف عليکم اثنان اتباع الهوي و طول الامل فاما اتباع الهوي فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسي الاخره.»: اي مردم، ترسناک‏ترين چيزي که از آن بر شما بيمناکم دو چيز است، يکي پيروي هواي نفس و ديگري آرزوي طولاني، اما پيروي از هواي نفساني شما را از پذيرش حق بازمي‏دارد و طول آرزو، آخرت را از ياد شما مي‏برد. يکي از دو چيزي که اميرالمومنين عليه‏السلام از آن بر همه‏ي مردم خوف دارد، آرزوي طولاني است، به اين علت که موجب فراموش کردن آخرت مي‏گردد، زيرا معناي آرزو «امل» تعلق نفس به امر محبوب در مستقبل است و با طمع و رجاء (اميد) در اصل معنا مشترک مي‏باشد، با اين تفاوت که «امل» در بيشتر موارد، به امور بعيد الحصول، تعلق مي‏گيرد، ولي طمع به امور قريب الحصول اختصاص دارد و رجاء در امر مردد، بين اين دو معنا استعمال مي‏شود. بنابراين آرزو «امل» توقع امور دنيوي است که به زمان بيشتر، در آينده‏ي غير معين نياز دارد و اين توجه يک طرفه، مستلزم دوري و عدم تمايل به امور اخروي است، به اين معنا که توجه يک جانبه، صور امور اخروي را از ذهن محو مي‏کند و اين همان مفهوم فراموشي است که با خطري عظيم روبروست و قيامت را از ياد مي‏برد. بعضي دانشمندان، علت طول آرزو را محبت دنيا مي‏دانند، به اين بيان که آدمي در تعلق به لذتهاي دنيوي و انس به آن، آنچنان است که مفارقت آن لذتها برايش سنگين [ صفحه 388] و در مداومت آن مي‏کوشد، بدين جهت از ياد مرگ که سبب جدايي از آن لذتهاست، به دور افتاده و هميشه تمناي بقاي آنها را دارد و اين تمنا مستلزم تحصيل اموال، باغ، تفريحگاه و نظاير اينهاست، در اين ميان، تمام فکر خود را متوجه اين امور نموده و از ياد مرگ به صورت کلي دور مي‏افتد و اگر گهگاهي، به فکر مرگ و ياد آخرت بيفتد و در صدد تدارک مافات باشد، آن را به تاخير انداخته و از اين ماه به آن ماه و از اين سال به آن سال حواله مي‏نمايد، تا اينکه جواني، از دست رفته و به پيري و فرتوتي گام نهد و از آن پس نيز مي‏گويد: هنوز دير نشده بگذار اين پسر را داماد کنم و آن دختر را عروس و اين خانه را بنيان نمايم و از آن سفري که قصد دارم برگردم و همچنين از هر شغلي که فراغت يافت، به کار ديگري مشغول مي‏شود و ناگهان مرگ فرامي‏رسد و مهالت‏ها از دست مي‏رود، در حالي که او نه زادي تهيه کرده و نه عملي صورت انجام داده است! گفته‏اند: اسامه بن زيد، کنيزي را به صد دينار خريد و مهلت پرداخت ثمن را تا يک ماه قرار داد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جريان اين معامله را شنيده و فرمود: شما مردم، از سامه تعجب نمي‏کنيد که کنيزي را خريده و ثمن او را تا يک ماه به تاخير انداخته است، پسر زيد، آرزوي طولاني دارد.