«و الشر منه مامون» واژه‏ها الخير: ما يرغب فيه الکل، کالعقل مثلا و العدل و الفضل و الشي‏ء النافع و ضده الشر.»: خير: نيکويي خوبي در مقابل شر، مزد، اجر نيک مال و نعمت، فيض و برکت. مامون، زنهار داده شده امان داشتن در زنهار بودن. شر: ضد خير است. شرح: در جمله‏اي که گذشت به اختصار مطالبي درباره‏ي خير و شر گفته شد و معلوم است که نقايص و شرور، از اين جهت شرورند که از آنها شر پديد مي‏آيد. اين جمله از امن و آسايش در پناه پرواپيشگان، سخن مي‏گويد: و در نتيجه آدميان و مخلوقات ديگر، از آنها احساس آرامش مي‏کنند، زيرا پرواپيشگان، با الهام از ملکه‏ي تقوا که منشاء [ صفحه 425] خيرات است، هرگز به شرور، اقدام نکرده و از آن پس، امنيت گسترده که پيام‏آور نيکوکاران است، جهان و مخلوقات را در بر مي‏گيرد و از آنها، به هيچ‏کس در هيچ زماني زياني نخواهد رسيد. فساد و تبهکاري از آنان سر نمي‏زند، با اينکه فساد و تباهي در دريا و خشکي از آدميان مي‏باشد. چگونه تصور مي‏شود، که انسان متکي به فطرت توحيد و با الهام از هدايت خاص الهي که در جهت کمال مطلوب انسانيت، در حرکت است، شرر انديشي داشته باشد و از اين بدتر به شرارت اقدام نمايد؟ «قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم الا انبئکم لم سمي المومن مومنا؟ لايمان الناس علي انفسهم و اموالهم، الا انبئکم من المسلم؟ المسلم من سلم الناس من يده و لسانه.»: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا شما را با خبر سازم که چرا مومن به اين نام، نامگذاري شده؟ سپس فرمود: از آنرو مومن را مومن گويند: که مردم در جان و دارائيشان از او در امنيت هستند و از او خطري احساس نمي‏کنند و فرمود: آيا خبر دهم شما را که مسلمان کيست؟ مسلمان کسي است که مردم از دست و زبان او درامان باشند. کوتاه سخن آنکه، قضيه، سالبه به سلب موضوع است، يعني آنها شر ندارند، تا مردم از آنها درامان باشند، بلکه وجودشان خير محض است و از خير محض جز خير چيزي برنمي‏خيزد. [ صفحه 426]