«ان کان في الغافلين کتب في الذاکرين و ان کان في الذاکرين لم يکتب من الغافلين» در خلال بحثهاي پيشين، به تناسب، از غفلت و خودفراموشي، ذکر و ياد خدا صحبت به ميان آمد. ترجمه: پرواپيشه، اگر در جمع غافلان و خود از ياد بردگان باشد، نام او در صحيفه‏ي ذاکران و خداخواهان ثبت است به اين دليل که اگر با زبان نتواند ذکر خدا گويد قلب و دلش به ياد خداست و اگر در جمع پويندگان راه حق باشند (که با دل و زبان در ذکر و ياد خدايند) بي‏ترديد نيز در زمره‏ي آن گروه به شمار مي‏رود، زيرا با آنان هماهنگي دارد و با دل و زبان ذکر خدا مي‏گويد. شرح: شيوه‏ي انسان، در روابط اجتماعي، به گونه‏اي است که احترام متقابل را، رعايت نموده و احترام به تعهدات اجتماعي، در جهت رسيدن به منافع و احترام به همزيستي مسالمت‏آميز را از ياد نمي‏برد و در اين ميان به تشکل يک جامعه‏ي مفيد و سودمند مي‏پردازد، از اينرو افراد مختلف العقيده در يک شهر و يا يک کشور، در جهت نظم و مقررات اجتماعي، چنان مي‏کوشند، که بي‏نظمي و تخلف از قانون را [ صفحه 427] گناهي بزرگ و نابخشودني مي‏پندارند. اين احترام فقط در جهت رسيدن به منافع وجود دارد، اما اين تعهد به عقيده و مرام و مسلک افراد ارتباطي ندارد. و دو مقوله‏ي جداگانه است. برعکس در ارتباطات معنوي که براي آن حد و مرزي متصور نيست، اين کشور يا آن کشور و يا نژاد، زبان، قبيله و عشيره معنا و مفهومي ندارد و کمترين تاثيري در روابط آنان نخواهد داشت، هر چه هست عقيده و ارتباط قلبي است که با نداي وحدت ايماني، افراد مختلف را در پوشش صبغه‏الله درآورده، دور را نزديک و نزديک را دور مي‏کند. و خلاصه عملکرد دين، تفريق مجتمعات و جمع متفرقات مي‏باشد. با اين بيان روشن است که اگر پرواپيشگان در جمع خود فراموشان باشند (که در جهت ذکر خدا گام نمي‏زنند) آنها با احترام به موازين قانون و حفظ شرايط همزيستي، به عقيده و ايمان خود، پاي بندند و ياد خدا را از دل نمي‏برند، گرچه نتوانند عقيده‏ي خود را اظهار نمايند. به تعبير ديگر، رفتار غفلت‏زدگان، در پرواپيشگان و در عقيده و ايمان آنها، خللي ايجاد نمي‏کند و در جو اجتماعي به هر نحو و هر جور که باشد قرار نمي‏گيرند، در حالي که اگر کسي در اجتماعي زيست کند، به ندرت ديده مي‏شود که اثر عملکرد و افکار آنها، در وي ديده نشود و او را متاثر نسازد. از اينرو يکي ديگر از نشانه و امتيازات پرواپيشگان اين است که اگر در جمع غير ذاکر باشند، به وظيفه‏ي خود قيام مي‏کنند و احيانا در جهت بيداري و متوجه ساختن غفلت‏زدگان، گام برداشته و اقدام لازم و موثر را معمول مي‏دارند. از اينرو يکي از افتخارات بزرگ پيامبران و مشعلداران هدايت، اين است که در جو ضد توحيدي به وظايف خود قيام نموده و بي‏وقفه کار ارشاد و راهنمايي را دنبال مي‏کردند. «عن الحسين بن مختار، عن ابي‏عبدالله عليه‏السلام قال الذاکر لله عز و جل في الغافلين کالمقاتل [ صفحه 428] في المحاربين.»: امام صادق عليه‏السلام فرمود: يادکننده و ستايشگر حق، در بين بي‏خبران و ناآگاهان، مانند رزمنده‏ي سنگرنشيني است که با دشمنان خدا مي‏جنگد (و يا اينکه ياد آورنده‏ي خدا و توجيه‏گر حق، در سنگر ارشاد و تبليغ همانند آن رزمنده‏ي سنگر نشين است که با دشمنان خدا مبارزه مي‏کند). نکاتي که از اين حديث مي‏توان استفاده کرد: عبارتند از 1. جنگ با دشمنان دين، در صورتي است که تبليغ موثر نيفتد، 2. در صورتي با دشمن بايد جنگ نمود که در جبهه‏ي تذکر و توجيه، آن هم با سلاح علم و منطق: «و جادلهم بالتي هي احسن.» و دعوت به حق: (قل تعالوا) بدون خونريزي، کاري انجام نگيرد، 3. تقديم مشبه به مشبه به به صورت تذکر، گوياي اين است که اسلام پيش از تذکر و توجيه، به جنگ مسلحانه اقدام نمي‏نمايد. اگر ارائه‏ي حق و بيان حقايق موثر نيفتاد، آنگاه جنگ مسلحانه را آغاز نموده و دشمن را از پاي درمي‏آورد. «قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم: من ذکر الله في السوق مخلصا عند غفله الناس و شغلهم، بما فيه، کتب الله له الف حسنه و يغفرالله له يوم القيامه مغفره لم تخطر علي قلب بشر.»: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر کس در بازار داد و ستد، ذکر خدا را با اخلاص گويد، در حالي که مردم غفلت زده و فراموش کار بدون توجه به خدا به داد و ستد مشغولند، خداوند براي او هزار حسنه ثبت نموده و در روز قيامت او را چنان آمرزشي بخشد که به قلب بشري خطور نکرده است. بديهي است که ذکر خدا، در بازار، تنها به وردگويي نيست گرچه تسبيح و تقديس خداوند، در هر حال و در هر جا داراي فضيلت است: «ذکر الله حسن علي کل حال»: ياد [ صفحه 429] خدا به صورت ورد در هر حال نيکو است: اما با توجه به «غفله الناس و شغلهم فيه» چيزي ديگر منظور است و آن اينکه يک فرد بازاري که از صبح تا به شام به داد و ستد مشغول است، بايد در گام اول، خود به ياد خدا باشد و در معاملات، موازين شرعي را رعايت نمايد و در گام دوم، يادآور خدا و توجيه‏گر ناآگاهان باشد، به اينکه در داد و ستد دروغ نگويند، کم‏فروشي نکنند، کالاي فروشنده را مذمت و کالاي خود را تعريف ننمايند، به دروغ سوگند نخورند و حتي از قسم خوردن پرهيز کنند، چنين فردي شايسته‏ي آن پاداشي است که در حديث از آن نام برده است. اما توضيح جمله‏ي دوم: «ان کان في الذاکرين لم يکتب من الغافلين» اين است که اگر فردي، در اجتماع صالح زندگي کند که آحاد آن، در عقيده و آرمان، با هم يکسان هستند و يک وحدت جمع الجمعي، جامعه‏ي آنها را شکل داده و همگان يکدل و يک سو به خدا متوجه شوند و عملکرد آنها از خداخواهي و خداجويي، حکايت داشته باشد و در آن حال همه با دل و زبان ذکر خدا گويند و غفلتي وجود نداشته باشد تا ايجاد مانع نمايد و اگر فرضا مکان زندگي آنها از هم دور باشد اين دوري مکان در وحدت آرماني آنها خللي ايجاد نکند، باز هم مي‏توان گفت: جمع، جمع يادکنندگان و يادآوران است که با تباعد مکان، در سير الي الله، اتفاق سخن دارند. کوتاه سخن آنکه يک فرد پرواپيشه و پارسا، چه در جمع ناآگاهان و چه در بين آگاهان باشد از ياد خدا دور نيست. تنها تفاوت در اين است که در بين غفلت‏زدگان، قلبا به ياد خداست، اما در جمع ذاکران با زبان و قلب، خدا را ستايش مي‏کند. علامه‏ي مجلسي مي‏فرمايد: اگر کسي او را در بين بي‏خبران بنگرد (که ذکر خدا بر زبان ندارند) نزد خداوند از ذاکران محسوب مي‏شود، زيرا قلب او به ذکر مشغول است، گرچه زبان او از ذکر خالي است و اگر در جمع ذاکران ديده شود، به طور قطع در عداد آنهاست و از غافلان محسوب نخواهد شد. [ صفحه 430]