«لا يحيف علي من يبغض و لا ياثم فيمن يحب»
حيف: ظلم، جور، ستمگري، افسوس.
«الميل في الحکم و الجنوح الي احد الجانبين.»
بغض: نفار النفس عن الشيء الذي يرغب عنه و هو ضد الحب، فان الحب انجذاب النفس الي الشيء الذي ترغب فيه».: بغض متنفر شدن نفس از چيزي است که به آن تمايل نيست و آن ضد حب است، زيرا حب کشش نفس است به جانب چيزي که به آن رغبت دارد.
بغض: دشمني، کينه، خصومت، گرفتگي گلو از غصه.
[ صفحه 471]
اثم: گناه، اثيم گنهکار، بزهکار، بزمند. اسم للافعال المبطئه عن الثواب»: نام افعالي است که انسان را از ثواب کنار ميزند.
ترجمه: پرواپيشه، با کسي که دشمن است ستم نميکند (و در داوري از دشمن او جانبداري نميکند) و با آن کس که دوستي و محبت دارد به خاطر او خود را به گناه آلوده نميسازد.
شرح بحراني ميگويد:
«کونه لا يحيف علي من يبغض و هو سلب الحيف و الظلم مع قيام الداعي اليهما و هو النفس لمن تمکن من حيفه و ظلمه.» مفاد اين سخن آن است که يک انسان پرواپيشه به خاطر دشمني و بغضي که نسبت به کسي دارد، با اينکه در توان او ستم نمودن است، هرگز به او ظلم نميکند و همچنين به خاطر دوستي با اينکه داعي بر گناه کردن يعني وجود محبت، در بين هست، گناه نميکند.
به اين علت که اهل تقوا واجد ملکهي عدالتند و اقدام ظالمانه، حتي دربارهي دشمن، ارتکاب گناه دربارهي اوست و هرگز با ملکهي عدالت قابل اجتماع نيست و به عبارت ديگر، اسلام تعادل و ميانهروي را در همهي امور رعايت نموده و براي هر چيز دستوري مقرر کرده است و در مورد حب و بغض نيز، دستور داده که از حد لازم نبايد تجاوز نمود، ستم نمودن به دشمن به خاطر دشمني و ارتکاب گناه، براي دوستي تجاوز از حد است که با فرمان الهي، مباينت دارد و بالاخره اگر دوستي و دشمني براي خداست با جور و ستم، حتي بر دشمن و ارتکاب گناه، دربارهي دوست سازش ندارد، زيرا تمرد از فرمان الهي، در هر دو جانب خلاف دوستي است و دشمني براي جلب رضاي حق خواهد بود و اگر حب و بغض به خاطر امور مادي و دنياخواهي است که امکان تجاوز از حد در آن وجود دارد باشد، اين حب و بغض، از شان يک فرد باتقوا دور
[ صفحه 472]
است، بنابراين حب فيالله و بغض فيالله با تمرد از فرمان حق قابل اجتماع نيست، زيرا خداوند ظلم را حتي در حق دشمن روا نميدارد، ظلم، ظلم است دربارهي هر کس که باشد و اگر دوست داشتن کسي به خاطر شايستگي او از ديدگاه دين تحقق يافته باشد، اين دوستي ايماني و ديني، با اقدام به گناه به خاطر دوستي از ديدگاه دين جرم محسوب است که نبايد به چنين گناهي اقدام نمود.
در اين بين اقدام عادلانه، چه در دوستي چه در دشمني، ويژهي صاحبان ملکهي تقوا و عدالت است. علي عليهالسلام در مسئلهي حکميت، ضمن سخنراني در رفع ابهام، شبههاي که دامنگير خوارج شده بود، به نکتهي عميقي در اين باره اشاره نموده و آن اينکه حب و بغض را بايد با حق سنجيد اگر حق ميگويد. با کسي دوست باش، به خاطر حق بايد با او دوست شد و اگر ميگويد، دشمن باشد باز هم به خاطر حق راه دشمني را بايد انتخاب کرد.
«سيهلک في صنفان محب مفرط يذهب به الحب الي غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الي غير الحق و خير الناس في حالا النمط الاوسط.» در آيندهي نه چندان دور، دو گروه افراطي دربارهي من، به هلاکت خواهند رسيد، 1. افراط گراياني که در محبت و دوستي من، از حق تجاوز نموده به باطل رفتهاند و گروه ديگر، دشمنان افراطي هستند که دشمني در حق من، آنها را به گمراهي کشانده و از حق تجاوز کردهاند بنابراين بهترين مردم دربارهي من کساني هستند که محبت من آنها را به غير از حق نکشاند.
علي عليهالسلام تصور کساني که محبت آن، بزرگوار را در هر جا و در هر حد باعث نجات دانسته و تنها دشمني با آن جناب را خطرناک ميپنداشتند، مردود شناخته و فرمود: دوستي افراطي مانند دشمني افراطي خطرناک است، پس بايد در دوستي آن جناب نيز راه تعادل را در پيش گرفته، تا از خطر محفوظ بماند، به هر حال تولي و تبري، يعني قبول ولايت اولياء الله و تبري از دشمنان آنها رکن و پايه و اساس ديانت است که اعمال
[ صفحه 473]
را بايد، با آن مقايسه کرد و اين دو داراي حدود معيني هستند که نبايد از آن حدود تجاوز نمود.
|