«ان صمت لم يغمه صمته» واژه‏ها غم: با تشديد که در فارسي، با تخفيف استعمال مي‏شود به معناي اندوه است. «الغم، ستر الشي‏ء و منه الغمام: «ثم لا يکن امرکم عليکم غمه» اي کربه.»: غم به معناي پوشيدن و از همين معنا است کلمه‏ي غمام، يعني ابري که فضا را مي‏پوشاند و غمه، کرب و بلا و حزني است که دل مي‏پوشاند. صمت: سکوت و خاموشي است و با کلمه‏ي سکوت، اين فرق را دارد که سکوت مختص به ترک کلام است، يعني خاموشي از گفتار، ولي صمت اعم از ترک سخن و غيره است در مقابل ذکر. [ صفحه 499] ترجمه: يعني پرواپيشه اگر در جايي سکوت اختيار کند، اين خموشي او را به اندوه نمي‏کشد و محزون نمي‏گردد. شرح: اين خموشي به جهت سلب قدرت نيست، تا در فقدان آن ناراحت باشد، بلکه انجام وظيفه گاهي در سکوت و گاهي در سخن گفتن است. اگر مصلحت در سخن گفتن باشد از سخن گفتن به موقع باکي ندارد و خوف او را فرانمي‏گيرد و اگر صلاح در سکوت باشد، خموشي اختيار مي‏کند و اندوه و حزن بر او عارض نمي‏شود، اما انسان وظيفه‏ناشناس که به پر حرفي عادت کرده است، اگر در جايي نتواند پرحرفي کند خموشي را براي خود نقصي مي‏بيند و از فقدان آن محزون مي‏گردد. ابوبکر بن عياش گويد: چهار تن از پادشاهان، در جايي اجتماع نمودند آنها عبارت بودند از پادشاهان هند، چين، کسري، قيصر. يکي از آنها گفت: من از گفتارم، در پاره‏اي از اوقات پشيمانم، ولي از سکوت هرگز پشيماني ندارم. دومي گفت: هرگاه سخن بگويم، سخن مالک من مي‏شود، اما در وقت خموشي من بر سخن حکومت دارم. سومي گفت: در شگفتم از کسي که از سخن زيان مي‏بيند، ولي از سکوت ضرري به او نمي‏رسد و در عين حال سخن را بر سکوت ترجيح مي‏دهد. چهارم گفت: هر چه را که در سينه نهفته و به زبان نياورده‏ام، بيشتر به آن قدرت دارم، تا آنچه گفته‏ام. کوتاه سخن آنکه خموشي، آفتي نيست که انسان از آن بيمناک باشد و برعکس سخن گفتن، گاهي چنان عوارض نامطلوب، در پي دارد که خروج از ورطه‏ي آن دشوار و گاهي به مرگ انسان منتهي مي‏شود. [ صفحه 500]