آن زمان که فياضيت الهي، به ايجاد موجودات تعلق گرفت و کاروان مخلوقات، راه فيضپذيري، در پيش گرفت و به راه افتاد، گناه بندگان، در جود و بخشندگي خداي مهربان کمتر دخالتي نداشت، تا سد راه فيض مقدس الهي گردد و از نعمت وجود محروم بماند، معصيت و نافرماني کردن، نقصي است که از بنده مايه گرفته و اثر سوء آن، به خود او برميگردد، اما اين ابر تيره که در آسمان زندگي بندگان، پيدا ميشود، از تابش و فروغ آفتاب تجلي فيض حق نميکاهد. گناه، حرمان از مقام قرب است، ولي با فيض خداوندي ارتباطي ندارد.
بنده اگر مطيع و فرمانبر باشد، خود سودي برد و اگر متمرد و نافرمان باشد، زياني است که خود کسب نموده که در همين جا نيز، امداد الهي او را در بر گرفته با نويد توبه و بازگشت، ميتوان اين خلاء را پر نموده و به آغوش رحمت واسعهي خداوندي باز
[ صفحه 65]
گردد.
اين انسان بيچاره، نيازمند است که اگر به کسي احساني کند، يا حاجت او را برآورد، اميد به پاداش دارد و دست کم به تعريف، تمجيد و سپاس وي، چشم دوخته اما در احسان ربوبي، چنين ديدي راه ندارد. بنده اگر گناهکار بوده و در مسير خلاف وظيفهاش، گام بردارد باز از فيض الهي و قيوميت ربوبي بيبهره نيست.
اديم زمين سفره عام اوست
بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست
پرستار امرش همه چيز و کس
بنيآدم و مرغ و مور و مگس
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سيمرغ در قاف قسمت خورد
«لانه لا تضره معصيه من عصاه و لا تنفعه، طاعه من اطاعه»: چرا که گناه گنهکاران، او را زيان نميرساند و طاعت فرمانبران، او را سود نميبخشد.
اين دو جمله، به غير ترتيب، علت براي دو بيان پيشين است. بنابر عادت، سخنگويان، علت هر کلام را، در کنار آن جاي داده تا شنونده، از حالت انتظار بيرون آمده، به انگيزهي گفتار اطلاع يابد. اين نوع سخن گفتن، يعني علت را در کنار معلول نهادن، ميتوان از محسنات فن سخنوري به شمار آورد. به هر حال آفرينش موجودات براي جلب نفع يا دفع ضرر نبوده، تا از طاعت آنها نفعي به او عايد گردد و يا از معصيت آنان ضرري به ساحت اقدسش برسد، چرا که جلب منفعت و دفع ضرر، از عوارض نقص است تا بدينوسيله به کمال برسد و خداوند متعال، از نقص و احتياج منزه و مبرا است. او کمال مطلق، جمال مطلق، علم مطلق و حياه مطلق است، زيان و کمبودي در ساحت اقدس او وجود ندارد.
مولا در ضمن خطبهي ديگري از اين حقيقت پرده برداشته ميفرمايد:
«لم يخلق ما خلقه لتشديد سلطان و لا تخوف من عواقب زمان و لا استعانه علي
[ صفحه 66]
ند مثاور و لا شريک مکاثر و لا ضد منافر ولکن خلائق مربوبون و عباد داخرون»
موجودات را آفريده اما نه براي تقويت فرمانروايي و قدرتش و نه براي بيم از حوادث آينده، نه براي آنکه در مبارزه با همتاي خويش ياريش دهند و نه براي اينکه از فخر و مباهات شريکان و مبارزان او، جلوگيري کند، بلکه همه مخلوق او هستند و در سايهي پرورش او و بندگاني خاضع در برابر او.
عصاره و چکيدهي سخن اينکه: معصيت بندگان، براي خداوند ضرر خيز نبوده و طاعت آنان نفعپرور نيست. او کمال مطلق است، جلب نفع و دفع ضرر، در پيشگاه الهي، واژهي مفهومداري نبوده و نخواهد بود. اگر بنده فرمانبر است، اين اطاعت و تسليم، نفعي است که به خود او بازميگردد و اگر عصيانگر و متمرد است اين تمرد و معصيت نيز، به خود او برميگردد و در هر حال، به غفران و رحمت واسعهي الهي محتاج ميباشد.
پيش وجود همه آيندگان
پيش بقاي همه پايندگان
سابقه سالار جهان قدم
مرسله پيوند گلوي قلم
مبدع هر چشمه که جوديش هست
مخترع هر چه وجوديش هست
پرورش آموز درون پروران
روز بر آرندهي روزي خوران
داغ نه ناصيه داران پاک
تاج ده تخت نشينان خاک
خام کن و پخته به تدبيرها
عذر پذيرندهي تقصيرها
اول و آخر به وجود و حيات
هست کن و نيست کن کائنات
اول او اول بيابتدا
آخر او آخر بيانتها
کيست در اين دستگه ديرپاي
که لمن الملک زند جز خداي
مجموع سخن، مقدمهاي است براي شرح حال اهل تقوا که همام تقاضاي بيان آن داشت و علت پيشگفتار و مقدمه، اين است که شايد بعضي از ناآگاهان چنين تصور
[ صفحه 67]
کنند که خواست خداوند از متقين که اعمال صالحه و صفات پسنديده انجام دهند به خاطر احتياج اوست تعالي الله عن ذلک چرا که جلب نفع و دفع ضرر، ويژهي پندار نقص امکاني آدميان است، غافل از اينکه واجبالوجود بالذات، از هر جهت و حيثيت واجبالوجود ميباشد.
[ صفحه 68]
|