«فهم و الجنه کمن قد رآها فهم فيها منعمون و هم و النار کمن قد رآها فهم فيها معذبون» واژه‏ها جنت: بهشت، فردوس، بوستان و باغ، جمع: جنان. تنعم: به ناز و نعمت رسيدن، به ناز و نعمت زيستن و مال و نعمت داشتن. نار: جسمي داراي روشنائي و گرما که از سوختن چوب و ذغال و مانند آن پديد آيد، شعله، سوز، قهر، خشم، دوزخ و جهنم. عذاب: شکنجه، عقوبت، صدمه، عذاب کردن، تعذيب، شکنجه دادن و عقوبت کردن. ترجمه: پس آنان (متقين) به کسي مي‏مانند که بهشت را با چشم ديده و در آن متنعم [ صفحه 125] است و همچون کسي هستند آتش دوزخ را مي‏نگرد که در آن عذاب و شکنجه مي‏شود. شارح خويي مي‏گويد: چونکه در وصف هفتم از اوصاف متقين و شدت اشتياق آنان به بهشت و ترسشان از جهنم، بيان شد، اين جمله پس از آن آمده و اشاره به مرتبه‏ي رجاء آنها (آنهم در حد يقين) و به خوف و ترس آنها (باز هم در حد يقين) نموده است، حاصل سخن آنکه در رجاء و خوف، به جايي رسيده‏اند که در اين نشئه خود را در بهشت و يا دوزخ مي‏بينند. پارسايان که وجودشان، به حقيقت بيني و واقع‏نگري آراسته است، از سويي به رحمت واسعه‏ي الهي اميدوارند که در آنجا خود مستحق تفضل خداوندي و از آن پس دخول در بهشت و تنعم به نعم پروردگار مي‏بينند و از سوي ديگر، آنچنان ترسانند که گويا گناهان بزرگ و غير قابل بخششي مرتکب شده‏اند و از رحمت پروردگار محروم خواهند ماند. فاصله‏ي اينجا و آنجا، تنها در حد «کاف» تشبيه است، زيرا عبادات و طاعات در اين جهان، همانند وجود عيني بهشت در آن جهان آخرت است که شخص او را مي‏بيند چنانچه گناه در اينجا همانند آن است که شخص، کيفر گناهان را با ديده‏ي خود بيند و در جهنم معذب باشد. «و ما تقدموا لانفسکم من خير تجدوه عندالله.»: و هرگونه نيکي که براي خويش از پيش فرستيد، آن را نزد خدا بازخواهيد يافت. «و من کان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا»: و هر که در اين (دنيا) کوردل بود، در آخرت (هم) کور (دل) و گمراه‏تر خواهد بود. بهشتي يا جهنمي شدن انسان: [ صفحه 126] اين عالم، در رابطه با کردار آدميان، به تعبيري کشتگاه ناميده شده، بدين جهت که تنها انسان است که مي‏کارد و درو مي‏کند، و اگر محبت و گرايش به دنيا را اساس خطاها و گناهان گفته‏اند، به همين جهت مي‏باشد، انتخاب راه به عهده‏ي خود انسان، ولي با هدايت پروردگار است، که مي‏فرمايد: «انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا»: ما راه را به او نشان داديم، خواه شاکر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس! در آيه‏ي مبارکه‏ي «لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم»: (دوزخي) که براي آن هفت در است و از هر دري بخشي معين از آنان (وارد مي‏شوند). در اينجا نکته‏اي گفته‏اند و آن اينکه راه انسان، به دوزخ از دو چشم و دو گوش و زبان و بطن و فرج است، اما با عقل و رهبري آن، مي‏تواند راه بهشت در پيش گرفته، اين اعضا را در اين راه استخدام نمايد. بعضي مفسران نام هشت بهشت را، از مجموع آيات و روايات چنين استفاده نموده‏اند: 1. جنت فردوس، «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات کانت لهم جنات الفردوس نزلا.»: بي‏گمان کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‏اند، باغهاي فردوس جايگاه پذيرايي آنان است. 2. جنت عدن: «جنات عدن التي وعد الرحمن عباده بالغيب.»: باغهاي جاوداني که (خداي) رحمان به بندگانش در جهان ناپيدا وعده داده است. 3. جنت خلد: «قل اذلک خير ام جنه الخلد التي وعد المتقون.»: بگو: «آيا اين (عقوبت) بهتر است يا بهشت جاويدان که به پرواپيشگان وعده داده شده است. [ صفحه 127] 4. جنت الماوي «اما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم جنات الماوي نزلا.»: اما کساني که ايمان آورده‏اند و کارهاي شايسته کرده‏اند، به (پاداش) آنچه انجام داده‏اند در باغهايي که در آن جايگزين مي‏شوند پذيرايي مي‏گردند. 5. دارالسلام «والله يدعوا الي دارالسلام.»: و خدا (شما را) به سراي سلامت فرامي‏خواند. 6. دار القرار: «و ان الاخره هي دار القرار.»: و در حقيقت، آن آخرت است که سراي پايدار است. 7. جنات النعيم: «اولئک المقربون في جنات النعيم.»: آنانند همان مقربان (خدا) که در باغستانهاي پرنعمت مي‏زيند. 8. دارالجلال و الاکرم، در خلاصه‏ي تفسير منهج روايت نموده که حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم بر مردي گذشت که در نماز مي‏گفت: يا ذالجلال و الاکرام، حضرت به آن مرد گفت: دعاي تو به اجابت رسيد. جلال نام بهشتي است، محيط به عرش رب‏العزه و ميان آن و بهشتي که بندگان در آن باشد، هفتصد سال راه است. انساني که طالب سعادت است، با قلبي آکنده از آمال و آرزو و با کوله‏بار ايمان و نيايش مي‏گويد: «ارحم من راس ماله الرجاء»: خدايا به آن کس که جز رجاء و اميدواري، در جهت رضاي تو سرمايه‏اي ندارد رحم کن، به سوي رضوان الهي مي‏شتابد و از خوف مقام پروردگار و هراس از آينده‏ي نامعلوم اشک گرم «و سلاحه البکاء»: وسيله و سلاحي جز گريه ندارد، از ديده مي‏بارد. [ صفحه 128] عبدالله بن رواحه که در جنگ موته به شهادت رسيد، پس از نزول آيه‏ي کريمه‏ي: «و ان منکم الا واردها کان علي ربک حتما مقضيا. ثم ننجي الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا.»: و هيچ کس از شما نيست مگر (اينکه) در آن وارد مي‏گردد، اين (امر) همواره بر پروردگارت حکمي قطعي است. آنگاه کساني را که پرواپيشه بوده‏اند مي‏رهانيم و ستمگران را به زانو در افتاده در (دوزخ) رها مي‏کنيم. هميشه گريان بود، از او سبب گريه‏اش را پرسيدند، گفت: ورود به دوزخ حتمي است اما به بيرون آمدن از آن اطمينان ندارم: «ملست ادري کيف لي بالصدر بعدالورود» درباره‏ي ورود در اين آيه، مفسران سخني دارند که مي‏گويند: ورود به معناي وصول، حضور، اشراف و مشاهده گرفته‏اند، چنانکه در تبيان و غيره مطابق روايت تفسير علي بن ابراهيم از حضرت صادق عليه‏السلام به معناي دخول نيست به دليل آيه‏ي: «ان الذين سبقت لهم منا الحسني فاولئک عنها مبعدون لا يسمعون حسيسها و هم فيما اشتهت انفسهم خالدون لا يحزنهم الفزع الاکبر.» که به اين مطلب اشاره دارد و بعضي نيز، ورود را به مرور از پل صراط حمل کرده‏اند و برخي آن را به معناي دخول گرفته‏اند و مي‏گويند بر مومنان سرد و سلامت است.