شارحان نهج‏البلاغه و اين خطبه دلايل و علل خودداري امام عليه‏السلام را به اين شرح بيان کرده‏اند: ابن ابي‏الحديد، انگيزه‏ي خودداري امام را به يکي از احتمالات زير منتسب کرده و مي‏گويد: 1. لانه علم ان المصلحه في تاخير الجواب: امام عليه‏السلام مصلحت ديد جواب را تاخير بيندازد. 2. و لعله کان حضر المجلس من لا يحب ان يجيب فلما انصرف اجاب: شايد در مجلس، کسي حضور داشته که شايستگي شنيدن در او موجود نبوده يا اينکه امام خوش نداشته که با بودن او سخن را آغاز نمايد، زماني که او مجلس را ترک نمود، امام سخنراني را آغاز کرد. 3. و لعله راي ان تثاقله عن الجواب يشد تشوق همام الي سماعه، فيکون انجع في موعظته: و شايد علت خودداري، اين بوده است که شوق همام به شنيدن افزون گردد و آمادگي بيشتر و بهتر، براي پذيرش سخن از خود نشان دهد، تا موعظه تاثير بيشتري در وجود او داشته باشد. 4. و لعله کان من باب تاخير البيان الي وقت الحاجه لا من باب تاخير البيان عن وقت الحاجه: (اين جمله اشاره به آن چيزي است که علماي اصول مي‏گويند که اگر مولا بنده‏اش را به چيزي امر يا نهي کند و متعلق امر يا نهي، در ظرف خطاب نخواسته باشد و اتيان آن را در زمان ديگر و بيان را به وقت ديگر موکول نمايد، در اينحال اگر مولا بيان خواسته‏ي خود را تا آن زمان نگويد و به هنگام حاجت و لزوم اظهار نمايد، اين تاخير بيان الي وقت الحاجه است و قبحي بر مولا متوجه نيست و مي‏تواند عبد را بر [ صفحه 38] عصيان، عقاب نمايد. اما اگر بيان از وقت حاجت گذشت، سپس مولا عبد را سرزنش نمايد که چرا امر مرا اطاعت نکردي؟ عبد مي‏تواند جواب گويد که شما در وقت حاجت (زمان خاص) مرا به تکليفم توجه ندادي، اکنون که وقت حاجت گذشته است! در اينجا توبيخ و سرزنش و احيانا عقاب از مولا قبيح است.) شارح مي‏گويد: اين تاخير بيان به زمان حاجت است که اشکالي ندارد و نه از قسم دوم يعني تاخير بيان از زمان حاجت که بر مولا قبيح باشد. از اينرو امام عليه‏السلام در زمان اول، چون قبحي در تاخير بيان نبود، خودداري نموده و اما در مورد دوم و زمان حاجت، سخن را آغاز نموده، تا تاخير بيان از وقت حاجت نباشد. 5. و لعله تثاقل عن الجواب ليرتب المعاني التي خطرت له في الفاظ مناسبه لها ثم ينطق بها کما يفعله المتروي في الخطبه و القريض: ممکن است تامل و خودداري از جواب، به اين جهت بوده که نخست معاني و مفاهيم لازم که به خاطر مبارک آن حضرت خطور نموده، مرتب نمايد و در الفاظ و قالبهاي مناسب قرار دهد، سپس سخنراني نمايد، همانند ديگر سخنرانان که پس از تنظيم و هماهنگي مطالب مورد نظر در ذهن، گفتارشان را آغاز مي‏کنند. ابن ميثم بحراني علت تاخير جواب را چنين طرح نموده و گويد: «و تثاقله عليه‏السلام عن جوابه لما راي من استعداد نفسه لاثر الموعظه و خوفه عليه ان يخرج به خوف الله الي انزعاج نفسه و صعوقها». علت خودداري مولا در پاسخ به پرسش وي، اشتياق بيش از حد و آمادگي کامل همام جهت استماع موعظه و تاثير سريع سخنان امام، در روح مستعد وي بود که امکان قالب تهي کردن او را در بر داشت، و به گونه‏اي آن حضرت را متحير ساخته بود که مي‏ترسيد مبادا با شنيدن درجات عاليه و صفات کريمه‏ي پويندگان راه حق (متقين)، [ صفحه 39] از قيد حيات رها و به سراي ديگر بشتابد، اين خوف به جا و به موقع، باعث شد که مولا مدتي نه چندان طولاني، درنگ نموده که احساساتش تا اندازه‏اي فروکش نمايد و خطر احتمالي تا حدي رو به کاهش رود، سپس به ايراد خطبه بپردازد. علامه‏ي مجلسي (ره) پس از نقل احتمالات ابن ابي‏الحديد و ابن ميثم، گفتار اخير را تاييد نموده و گفته است: «هذا اظهر». خوئي يکي ديگر از شارحان نهج‏البلاغه نيز، گفته‏ي ابن‏ميثم را تاييد نموده و مي‏گويد: «و الاولي ما قاله الشارح البحراني من انه تثاقل عنه لما راي من استعداد نفسه، الخ»: بهتر و ارزنده‏تر، گفتار بحراني است. سپس متن گفته او را نقل مي‏نمايد. اين مجموعه‏ي احتمالاتي بود که در علت تاخير بيان مولا از شارحان بيان شده است، اما در بين وجوه ياد شده، نخست گفتار بحراني است، که شارحان بعد از وي آن را تاييد کرده و پذيرفته‏اند، سپس توجيه نخست ابن ابي‏الحديد از احتمالات ديگر ارزنده‏تر است، چرا که بنا به نقل کافي، امام عليه‏السلام در حال خطبه خواندن بود که همام سوال را مطرح نمود و پس از مکثي کوتاه، سخن را به صفات متقين سوق داد، اما از اينکه فردي يا افرادي جلسه را ترک کرده باشند و مولا پس از خالي شدن مجلس از فرد يا افراد غير مرغوب، سخنراني را ادامه داده و به صفات متقين خاتمه داده باشد، بحثي مطرح نشده، بدين جهت، اين احتمال چندان تاييدي ندارد. اما مسئله‏ي تاخير بيان به وقت حاجت، نه از وقت حاجت، مربوط به تکاليف شرعي است و به مسائل ارشادي، اخلاقي، بيان خصلتها و صفات پسنديده‏ي انسانهاي رشد يافته ارتباطي ندارد و سخنراني مولا به جنبه‏ي دوم نظر دارد نه به جاي ديگر. و اما پنجمين احتمال، که مولا از سرعت در جواب صرفنظر نموده باشد، به خاطر ترتيب و تنظيم معاني در قالب الفاظ مناسب اساسا مردود است. زيرا مولا [ صفحه 40] سخنانش را ارتجالا ايراد مي‏نموده و اين مطلب، بر کسي پوشيده نيست که مولا در مواقع مختلف، بدون زمينه‏سازي قبلي، آنچنان سخنراني مي‏نمود که موجب حيرت فصحا و بلغاي عهد خود و پس از آن گرديده است. کوتاه سخن اينکه سخنان پرمحتوا و بديع و شورانگيز امام عليه‏السلام همچون نجواي بلبل به گوش گل و سروش آبشاران بر کوهساران و نسيم عطرآگين گلها بر دلها، روح لطيف همام را در بر گرفت و کام خشکيده‏ي او را طراوت بخشيد. آري کلام پرمعنا و عميق امام عليه‏السلام که چونان گدازه‏هاي آتشفشان جوشان از قله‏ي فياض امامت سرازير مي‏شد از يک سو و سرزمين وجود همام که مستعد پذيرش اين گدازه‏هاي فياض و روان‏بخش بود از سويي ديگر، تاثير به سزايي که احتمال آن مي‏رفت بر جاي نهاد. سخنان جانبخش و روح‏نواز مولا وجود مالامال از نياز همام را تسخير نمود و مانند داروي شفابخش، وي را که در بستر تکامل معنوي، در پيش پاي طبيب مهربان انسانها (مولا امير مومنان عليه‏السلام) آرميده بود، شفا بخشيد و ناگهان با ناله‏اي آتشين که حکايت از سوز درون و سرشار شدن کاسه‏ي عمر و زندگي پربرکتش مي‏نمود با ترنم به اين مضمون که: من سري دارم و در پاي تو خواهم باليد خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نيست از جهان رخت بربست و به سراي باقي شتافت!!