«و اسرتهم ففدوا انفسهم منها»
واژهها
اسر: برده کردن، به اسيري درآوردن (مص م) بردگي، اسيري (امص).
فداء: دادن پولي يا چيزي، براي نجات خويشتن يا ديگري، آنچه که اسيران براي نجات خود دهند، سربها.
ترجمه: دنيا آنها را به اسارت درآورد، اما آنها با پرداخت فدا خود را نجات دادند.
شرح: علامهي مجلسي رحمهالله ميگويد: اسارت در اينجا به معناي بردگي نيست، بلکه مراد حبس و زنداني نمودن است.
شارح خوئي ميگويد: بهتر اين است که بگوييم، مراد از اسارت، اشراف و قرب به
[ صفحه 191]
عمل است، يعني به مقتضاي مزاج حيواني و قواي نفساني آنان، اين خطر وجود داشت که دنيا آنها را بفريبد و در قيد بردگي خود بکشد، اما آنان با ديد بصيرت، به آن نگريسته عقل را حاکم و شهوت را، محکوم و مغلوب نمودند و از آن پس، از زخارف و زينت فريبندهي آن چشم پوشيده و اينها را به رسم فديه پرداخته، جان خود را نجات دادند.
اگر عميقتر، به اين عبارت بنگريم، چنين به نظر ميرسد که ارواح پرواپيشگان و دوستان پروردگار، تقديس والايي دارند و جايگاه آنان، در اين عالم، برخلاف اقتضاي طبيعت آنهاست از اينرو، خود را غريب ميبينند و تنها آرزوي آنها، نجات خويش و از غربت وارهيدن و به آشيانه پرواز کردن است.
آري اين ارواح طيبهي قدسيه، در کالبد و ابدان اسيرند، همانند پرندهاي که در قفس زنداني و دائما در حال فرار است و سعي آن، در اين است که موانع را از سر راه بردارد، تا به آشيانهي حقيقي برسد و رفع موانع و تعلقات، در حقيقت فداي آنهاست که ميپردازند، تا به آزادي تمام برسند. ناگفته نماند که اين مطلب با آنچه که در سابق شرح داده شد، تنافي ندارد و اين همان نحوهي برخورد با دنياست که پيش از اين، بيان شد.
گفتيم اگر رابطهي انسان با جهان، رابطهي کشاورز با زراعتگاه و تاجر با تجارت و سوداگري باشد، مورد تاييد قرآن و سنت است زيرا اينجا تعلق خاطر نيست و وابستگي وجود ندارد و دنيا تنها وسيلهاي است براي رسيدن به هدف، ايده و کمال مطلوب.
طبيعي است که انسان، همچنان به حرکت و تلاش، براي رسيدن به هدف و مقصد، ادامه داده و رابطهاش با دنيا، رابطهي برده و مولا نبوده، بلکه برعکس اين ارتباط، نوعي سيادت و آقايي و استخدام دنيا، جهت جلب منفعت، براي جهان ديگر خواهد بود،
[ صفحه 192]
چرا که در جهانبيني اسلامي، زندگي جاويد در پي اين دنياست. سعادت ابدي و شقاوت نامحدود، محصول کارهاي نيک يا بد اينجاست.
علاوه بر اين، مقام انساني و ارزشهاي والاي او، بسي برتر و قابل قياس، به متاع دنيا نيست که براي زندگي چند روزهاي، خود را دربند، اسير و وابستهي به اين جهان مادي سازد.
|