«فهم حانون علي اوساطهم، مفترشون، لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم، يطلبون الي الله تعالي في فکاک رقابهم»
واژهها
حني: گوژپشت کردن، خم دادن و مهرباني کردن است.
وسط: ميانه وسط الشيء ما بين دو طرف آن چيز و اسم چيزي است که در وسط واقع شود.
فرش: بساط افکنده، گستردني و زيرانداز است.
جبهه: پيشاني، ميان دو ابرو تا ناصيه، رخساره، سجده جاي و جمع آن: جباه است.
[ صفحه 222]
کف:سطح داخلي دست يا پا که متصل به انگشتان است و جمع آن اکف است.
رکبه: محل اتصال ران و ساق پا، زانو و جمع آن رکب است.
طرف: جانب، کرانه، کناره، سوي، جهت و جمع آن اطراف است.
فک: جدا کردن، رهانيدن رهن و بيرون آوردن آن از دست مرتهن، فک رقبه، آزاد کردن اسير يا بنده است.
رقبه: گردن و جمع آن رقاب است.
ترجمه: يعني پرواپيشگان، کمرها را خم نمودهاند و (کنايه از رکوع) پيشانيها را بر زمين نهاده، کف دستها، زانوها و انگشتان بزرگ پاهايشان را گسترده نمودهاند (کنايه از سجده).
در اين حال از خداوند ميخواهند، آنها را از آتش دوزخ رهايي بخشيده، گناهانشان را عفو نمايد.
اين گوژپشت شدن و به اين صورت درآمدن از خشوع، در عبادت حکايت دارد. بدين جهت از مستحبات رکوع اين است که نمازگزار، آنچنان خميده گردد که اگر قطره آبي، بر پشت او ريخته شود، در جاي خود بماند.
شهيد اول در «لمعه» ميگويد: و «تسويه الظهر» يکسان بودن پشت.
شهيد ثاني در شرح لمعه ميگويد: حتي لو صب عليه ماء لم يزل لاستوائه و مد العنق، مستحضرا فيه امنت بک و لو ضربت عنقي: حتي اگر آبي بر آن ريخته شود، همچنان در جا بماند، زيرا پشت مساوي است و زير و بالا ندارد، تا آب از جاي خود
[ صفحه 223]
حرکت نمايد و گردن را بکشد گوياي اين باشد که خداوندا! به تو ايمان دارم، گرچه گردنم را بزني، يعني در هر حال در خط بندگي و وظايف عبوديت برقرار هستم.
مستحب ديگر در رکوع اين است: که اگر نمازگزار خسته نشود، ذکر رکوع را تکرار نمايد.
در حديث آمده است که امام صادق عليهالسلام تسبيحهي کبري (سبحان ربي العظيم و بحمده) را شصت مرتبه، تکرار نمود.
و ذکر «افتراش» به جاي «وضع» در سجده، از جبهه گرفته، تا انگشتان بزرگ پا، حاوي نشانهي وظيفهي بندگي، در حد عالي و از غايت خشوع و تذلل بازگو ميکند.
شخصي حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و از حضرتش، تقاضا نمود او را به علمي هدايت نمايد که سرچشمهي اعمال خير باشد و در روز قيامت با او محشور گردد.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پس از راهنمايي لازم فرمود: اگر بخواهي که در روز قيامت، با من محشور شوي: فاطل السجود بين يدي الله عز و جل الواحد القهار: سجده را در پيشگاه خداوند واحد قهار، طولاني کن.
در صلوات پس از زيارت باب الحوائج الي الله، موسي بن جعفر عليهماالسلام، اين عبارات که حکايت از حقيقت بندگي در حد اعلاست، به چشم ميخورد.
«الذي کان يحيي الليل بالسهر الي السحر بمواصله الاستغفار حليف السجده الطويله و الدموع الغزيره و المناجات الکثيره و الضراعات المتصله.»: بعد از فرازي از اوصاف حميدهي آن امام والامقام، ميگويد: آن کس که شب را به سحر ميرساند، در حالي که بيدار بود، حليف السجده الطويله: يعني با سجدههاي طولاني پيمان بسته بود. (به کسي در مورد چيزي «حليف» گويند که هميشه با آن باشد و از آن جدا نشود) آن حضرت پياپي اشک ميريخت و مناجات فراوان ميکرد و پيوسته در گريه و زاري
[ صفحه 224]
به سر ميبرد.
ناگفته نماند که سجده نمودن و پيشاني بر خاک ساييدن، بدون روح تذلل و بندگي خالص، نمايانگر عبوديت و معبود خواهي نخواهد بود. سجده چه طولاني و چه کوتاه، تجسم احتياج و سر بندگي است که در روح معبودشناس و ساجدروان است، تا از اين رهگذر، راز عبوديت را دريافت نمايد وگرنه سجدههاي عوام فريبانهي شيطاني، جز بعد از درگاه حق، چيزي در پي نخواهد داشت.
علي عليهالسلام فرمود:
«سجد ابليس سجده واحده اربعه آلاف عام لم يزد بها غير زخرف الدنيا.»: شيطان يک سجدهاش، چهار هزار سال طول کشيد و از اين سجدهي طولاني جز رسيدن به زخارف دنيا منظوري نداشت.
در سجده کردن، علاوه بر پيشاني بر زمين نهادن، ميبايست دو کف دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پا را نيز، بر زمين گذارد و در غير اين صورت و هيئت خاص، سجدهي شرعي نخواهد بود.
«قال الله عز اسمه: و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا.»: مساجد، مخصوص پرستش خداي يکتاست، پس نبايد با خدا احدي را پرستش کرد.
معتصم عباسي، از امام محمد تقي عليهالسلام پرسيد، مراد از مساجد، در اين آيه چيست؟ فرمود: مراد از مساجد، اعضاي هفتگانه، پيشاني، دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت بزرگ پاست که در حال سجده نمودن، بايد بر زمين قرار گيرد.
از کلمهي «افتراش» در مواضع سجده، فهميده ميشود که طمانينه نيز، بايد رعايت گردد.
اکنون به نقطهي پايان بحث «يطلبون الي الله في فکاک رقابهم» رسيدهايم پيش از
[ صفحه 225]
شرح اين جمله، جا دارد بحثي کوتاه دربارهي عبادت، از ديدگاه اسلام بنماييم و از آن پس، به شرح اين عبارت بپردازيم.
|