جبرئيل، گنجينه‏هاي دنيا را به نزد پيامبر آورد و عرض کرد، يا رسول‏الله! اين خزائن دنياست و قبول آن، از مقام و ارزش و ثواب تو در نزد خداوند نمي‏کاهد. پيامبر فرمود:«حبيبم جبرئيل! مرا نيازي به اينها نيست. چون سير شوم سپاس خدا را مي‏گويم و چون گرسنه گردم از او غذا مي‏طلبم. [1] . دقت در اين کلام از آن روي حائز اهميت است که ديگران اگر از دنيا کناره مي‏جويند و زهد مي‏ورزند از آن روست که آخرت و دار بقاي خويش آبادان کنند. ولي پيامبر- صلي الله عليه و آله و سلم- علي‏رغم تضمين ثبات مقام خويش در نزد پروردگار به بهره‏وري از دنيا تن درنمي‏دهد. [ صفحه 82] کمي تامل و تعقل بايد که چه هست در اين دنيا که پيامبر اينگونه از آن مي‏گريزد و فرمان گريز مي‏دهد. بي‏ترديد اگر اين تعقل ريشه در خاک يقين بدواند ، شاخه‏هاي آن از درختان بهشتي فراتر خواهد رفت که هر چه هست در گرو همين تعقل است. مروي است که در قيامت دوزخيان نمي‏گويند که ما اگر نماز مي‏خوانديم، روزه مي‏گرفتيم و حج مي‏کرديم به جهنم درنمي‏آمديم. قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا في اصحاب السعير. [2] بل مي‏گويند که اگر مي‏شنيديم و تعقل مي‏کرديم بي‏شک جهنمي نمي‏شديم. امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: انما مثل الدنيا کمثل الحيه ما الين مسها و في جوفها السم الناقع يحذرها الرجل العاقل و يهوي اليها الصبي الجاهل. دنيا به مار مي‏ماند. سودن آن نرم و مطبوع است، اما درون خود زهر کشنده دارد. مرد عاقل از آن مي‏گريزد ولي کودک نادان، شيفته و فريفته‏ي آن مي‏گردد. به هوش که کودکانه گرد اين آتش نگرديم و جاهلانه دست به اين طعام زهرآگين نبريم. الدنيا سم اکله من لا يعرفه. [3] . دنيا سم است کسي مي‏خورد آن را که نمي‏شناسدش. کودکان به بازي، در ساحل دريا خانه مي‏سازند، به آن دل مي‏بندند، با آن زندگي مي‏کنند و دمي بعد موجي خروشان خانه را در خويش مي‏بلعد، [ صفحه 83] و عزايش را بر دل صاحب خانه مي‏نشاند. چنين است زندگاني ما در اين دنيا، و اگر کودک، خانه بر ساحل سست دريا بنا مي‏کند، ما خانه‏ي آرزوها بر ساحل باد مي‏سازيم. به کودکي ماننده‏ايم که با شور و شوق، آدمکي از برف مي‏سازد و جاودانگيش را آرزو مي‏کند و در نهايت بر نقشه‏هاي نقش بر آب شده و آرزوهاي بر باد رفته افسوس مي‏خورد. ملک ينادي کل يوم: ابن آدم لد للموت و اجمع للفناء و ابن للخراب. [4] . فرشته‏اي است که هر روز ندا درمي‏دهد: اي فرزند آدم! بزا براي مردن، مال و ثروت جمع کن براي از بين رفتن و فنا شدن، و بساز براي منهدم گشتن و نابود گرديدن! و جز اين مگر چه مي‏کند انسان نسيان زده‏ي غفلت اندود؟ و کاش تنها همين بود و افسوس که فقط همين نيست. با هر ديواري که در اينجا بالا مي‏برد، ديواري از بناي آخرت خويش مي‏شکند و با هر خانه‏اي که در اين دنيا بنا مي‏کند، خانه‏اي از آن دنياي خويش را به ويراني مي‏کشاند. امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: ان في طلب الدنيا اضرارا بالاخره و في طلب الاخره اضرارا بالدنيا فاضروا بالدنيا فانها اولي بالاضرار. [5] . در طلب دنيا خسران آخرت است و در طلب آخرت زيان دنيا، و زيان را براي دنيايتان انتخاب کنيد که دنيا شايسته‏تر است به زيان. و امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: اخسر الناس من رضي الدنيا [ صفحه 84] عوضا عن الاخره. [6] . زيانکارترين مردم است آنکه آخرت خويش را فداي دنيا مي‏کند. دنيا پلي است نه براي ماندن که براي گذشتن و آنکه عمر خويش صرف پرداختن به پل مي‏کند، بي‏ترديد از مقصد و مقصود بازخواهد ماند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‏فرمايد: کن کانک في الدنيا غريب او کعابر سبيل وعد نفسک من اصحاب القبور. در دنيا غريب‏وار زندگي کن يا مثل عابري در گذرگاه و خود را در زمره‏ي مردگان بشمار. کدام عقل سليمي به گذرگاه دل سپردن و در آن رحل اقامت افکندن را جايز شمرده است؟ «احمد حرب» پگاه بامداد بر سر چهار سوي نيشابور بگذشت. ابليس را ديد آنجا علمي برکشيده و شياطين به گرد او صف درکشيده، احمد با او گفت: اي بيچاره به چه طمع آمده‏اي؟ گفت: بازار دنيا خانه‏ي من است، من به خانه‏ي خويش آمده‏ام. از ايشان بپرس تا پيش من به چه مي‏آيند. احمد گفت: ايشان کسبي مي‏کنند تا قوتي به خانه برند. گفت: من نيز جهدي مي‏کنم تا يکي را به دوزخ برم. گفت: اي شخص مدبر از ايشان چه مي‏خواهي؟ گفت: اي مرد مقبل همان که ايشان از من مي‏خواهند. ايشان در خانه‏ي من نشسته‏اند و دست به مال من دراز کرده، من نيز در سينه‏ي ايشان نشسته‏ام و دست به دين ايشان دراز کرده‏ام. ايشان را گو از خانه‏ي من به درآيند و دنيا به من رها کنند، تا من از سينه‏ي ايشان به درآيم و دين بديشان رها کنم. [7] . [ صفحه 87]

[1] مکارم‏الاخلاق جلد 1 و 2. [2] مرحوم شيخ‏بهايي به نقل از کافي. [3] غررالحکم- جلد 1. [4] امام باقر عليه‏السلام- اصول کافي. [5] اصول کافي. [6] غررالحکم- جلد 2. [7] تفسير سوره‏ي يوسف.