اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القرآن: يرتلونه ترتيلا، يحزنون به انفسهم و يستثيرون به دواء دائهم، فاذا مروا بايه فيها تشويق رکنوا اليها طمعا و تطلعت نفوسهم اليها شوقا و ظنوا انها نصب اعينهم، و اذا مروا بايه فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها في اصول آذانهم. شبانگاه برپا مي‏ايستند و آيات قرآن را با تامل و انديشه‏اي عميق تلاوت مي‏کنند. جانهايشان را به قرآن، جلاي حزن مي‏بخشند و درمان دردهايشان را از قرآن مي‏جويند. آنگاه که بر آيه‏اي شوق‏برانگيز مي‏گذرند، بالهاي اشتياق و طمع، گشاده مي‏گردانند و به سوي مراقبت روح‏بخش خداوند پر مي‏کشند و خود را بر ستيغ قله‏ي وعده‏هاي خداوند مي‏بينند. و آنگاه که بر آيه‏اي هول‏انگيز مي‏گذرند پنجره‏ي گوش دل به مواعيد [ صفحه 88] عذاب خداوند مي‏گشايند و گويي که زفير جهنم را و نفير آتش را و ضربان نبض عذاب را با بن گوشهايشان مي‏شنوند. تو گويي که قرآن را نمي‏خوانند، که زندگي مي‏کنند. در آيه آيه آن مي‏زيند و در سطر سطر آن طراوت حيات را لمس مي‏کنند. در آتش سوره‏اي مي‏سوزند، خاکستر مي‏شوند و در زير باران حياتبخش سوره‏اي ديگر تولد دوباره مي‏يابند. فرازي، چروک بر پيشانيشان مي‏اندازد و کمرهاشان را خم مي‏کند، پيرشان مي‏کند و فرازي شور و شوق جوانيشان مي‏بخشد. اشارت: امام علي عليه‏السلام در مورد قرآن چنين مي‏فرمايد:«و بدانيد که اين قرآن، ناصحي است که خيانت نمي‏کند و رهنمايي است که به وادي ضلالت، دلالت نمي‏کند و سخنگويي است که تکلم جز با لسان صداقت نمي‏کند و کسي با قرآن ننشست مگر که با آن به زيادتي رسيد يا نقصان، زيادتي در هدايت و کاستي از کوري و ضلالت. و بدانيد که آدمي را پس از يافتن قرآن نيازي نيست و پيش از دريافتن آن، بي‏نيازي نه. پس درمان دردهاي خويش را از او بخواهيد و رهايي خود را از او طلب کنيد. زيرا که درمان عظيم‏ترين دردها، اعم از کفر و نفاق و تباهي و گمراهي در اوست. با قرآن به خدا برسيد و با عشق به قرآن خدا را دريابيد. با آن به پيشگاه خلق نرويد چرا که خلايق، خود بهتر از آن، وسيله به درگاه خدا ندارند. [ صفحه 89] و بدانيد که قرآن شافع مقبول است و گوينده‏ي تصديق شده، و آن کسي را که در قيامت قرآن شفاعت کند رسته است و آن را که خائبش بشمارد پاي بسته. در قيامت منادي ندا درخواهد داد که: الا مردمان! هر کشتگري در ابتلاي کشته‏هاي خويش است در اين ديار و گرفتار عاقبت کرده‏هاي خويش، به جز برزگران فرقان و کشتگران قرآن. پس، از عارفان و پيروان قرآن باشيد و از او به سوي پروردگارتان راه بجوييد و از پندهاي او به جانهايتان بنوشانيد و آراء خلاف آن را در ذهنيت خويش متهم کنيد و هواها و خواسته‏هاي خود را در دادگاه او محکوم نماييد و خائن بشمريد. [1] . سخن گفتن از قرآن به تبع دريافتن آن، نه کار هر کس است. کسي چون علي- سلام‏الله عليه- بايد که در دامان وحي پرورده باشد و همچنان که زواياي وجود خويش مي‏شناسد در ژرفناي قرآن غور کرده باشد و خود تبيان و فرقان و قرآن ناطق باشد و امام مبين. جز مثل او چه کسي مي‏تواند دريافته باشد اين حقيقت را که: ان القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تکشف الظلمات الا به. [2] . قرآن را ظاهري زيبا و شگفت‏انگيز است و باطني ژرفناک و عميق. نه عجايب و شگفتيهاي آن پايان مي‏پذيرد و نه غرائب آن روزي به انتها مي‏رسد، و راه ميان ظلمت و ضلالت گشوده نمي‏شود مگر به واسطه‏ي نور [ صفحه 90] قرآن. و جز مثل از او چه کسي مي‏تواند توصيفي اينگونه از قرآن به دست دهد: ثم انزل عليه الکتاب نورا لا تطفاء مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده و بحرا لا يدرک قعره و منهاجا لا يضل نهجه و شعاعا لا يظلم ضووه و فرقانا لا يحمد برهانه و تبيانا لا تهدم ارکانه و شفاء لا تخشي اسقامه و عزا لا تهزم انصاره و حقا لا تخذل اعوانه فهو معدن الايمان و بحبوحته و ينابيع العلم و بحوره و رياض العدل و غدرانه و اثا في الاسلام و بنيانه و اوديه الحق و غيطانه و بحر لا ينزفه المستنزفون و عيون لا ينضبها الماتحون و مناهل لا يغيضها الواردون و منازل لا يضل نهجها المسافرون و اعلام لا يعمي عنها السائرون و اکام لا يجوز عنها القاصدون. جعله الله ريا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء و محاج لطرق الصلحاء و دواء ليس بعده داء و نورا ليس معه ظلمه و حبلا وثيقا عروته و معقلا منيعا ذروته و عزا لمن تولاه و سلما لمن دخله و هدي لمن ائتم به و عذرا لمن انتحله و برهانا لمن تکلم به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاج به و حاملا لمن حمله و مطيه لمن اعمله و آيه لمن توسم و جنه لمن استلام و علما لمن وعي و حديثا لمن روي و حکما لمن قضي. [3] . پس قرآن را بر پيامبر نازل کرد. و قرآن نوري است که قنديلهاي آن به خاموشي نمي‏گرايد و چراغي است که روشنايي آن کاستي نمي‏يابد و دريايي است که عمق آن پديدار نمي‏گردد و طريقي است که گمراهي برنمي‏دارد و شعاعي است که درخشش آن با ظلمت سر سازگاري ندارد و [ صفحه 91] فرقاني است که ضعف در برهان آن، راه ندارد و بنايي است که پايه‏هاي آن به ويراني نمي‏نشيند و درماني است که خوف درد در آن نمي‏پيچد و عزيزي است که يارانش شکست نمي‏شناسند. و حقيقتي است که ياورانش خفت نمي‏پذيرند. قرآن کان و معدن ايمان است و مرکز ثقل آن، چشمه‏هاي جوشنده‏ي علم است و درياي آن، بساتين روح‏افزاي عدل است و حوضها و جويبارهاي آن، سنگهاي بناي اسلام است و پايه‏هاي آن. و گستره‏ي کران ناشناس حقيقت است با دشتهاي هموار و بي‏انتهاي آن. و دريايي است که با برداشتن آب کاستي نمي‏پذيرد و چشمه‏هايي است که آب کشيدن از آن کمش نمي‏گرداند و آبشخوري است که خورندگان از آن نمي‏کاهند. و منزلهايي است که مسافران، راه آنها را گم نمي‏کنند و نشانه‏هايي است که سالکان بي آن راه نمي‏برند و از آن چشم نمي‏شويند و تپه‏هايي است که قاصدان از آن گذر نمي‏توانند کرد. خداوند قرآن را پاسخ عطش عالمان قرار داد و بهار دلهاي فقيهان و مقصد راههاي صالحان و درماني که پس از آن از درد نشاني نمي‏ماند و نوري که با آن ظلمت نمي‏پايد و ريسماني که مطمئن‏ترين مستمسک است و پناهگاهي که محکمترين و استوارترين دژ است و عزيز دوست دارانش و امن و سلامت واردانش و هدايت پيروانش و عذرخواه به خود نسبت‏دهندگانش و دليل و برهان سخن گويانش و شاهد و گواه استدلال‏کنندگانش و پيروزي و فلاح به حجت‏آورندگانش و نگاه‏دارنده‏ي عاملانش و مرکب تيز پاي به کار گيرندگانش و آيت و نشانه‏ي جويندگانش و سپر بردارندگانش و علم در گوش گيرندگانش و حديث روايت‏کنندگانش و [ صفحه 92] حکم قضاوت‏کنندگانش. امام صادق عليه‏السلام فرمود: هنگامي که خداوند عز و جل، خلق اولين و آخرين را در محشر گرد مي‏آورد به ناگاه شخصي ظاهر مي‏شود که هيچ صورتي به زيبايي او ديده نشده است، چون چشم مومنان به او مي‏افتد که همان قرآن است، مي‏گويند: اين از ماست، اين بهترين چيزي است که ديده‏ايم. به آنها خواهد رسيد و از آنها خواهد گذشت. سپس شهيدان به او مي‏نگرند و مي‏گويند: اين قرآن است. از شهيدان مي‏گذرد و به پيامبران مي‏رسد. پيامبران مي‏گويند اين قرآن است. سپس به فرشتگاه مي‏رسد و فرشتگان همچنين مي‏گويند و از آنها هم مي‏گذرد، و در سمت راست عرش مي‏ايستد و خداوند جبار مي‏فرمايد: و عزتي و جلالي و ارتفاع مکاني لاکرمن اليوم من اکرمک و لاهينن من اهانک. به عزت و جلالم و به رفعت مقامم سوگند که هر که تو را گرامي داشته، امروز گراميش مي‏دارم و هر که تو را خوار کرده امروز به خواريش مي‏کشم. [4] . و نيز يونس بن عمار از امام صادق عليه‏السلام نقل مي‏کند که فرمود: ان الدواوين يوم القيامه ثلاثه: ديوان فيه النعم و ديوان فيه الحسنات و ديوان فيه السيئات فيدعي بابن آدم المومن للحساب فيتقدم القرآن امامه في احسن صوره فيقول يا رب انا القرآن و هذا عبدک المومن قد کان يتعب نفسه بتلاوتي و يطيل ليله بترتيلي و تفيض عيناه اذا تجهد فارضه کما ارضاني. قال: فيقول العزيز الجبار: [ صفحه 93] عبدي ابسط يمينک فيملاها من رضوان الله العزيز الجبار و يملاء شماله من رحمه الله. ثم يقال: هذه الجنه مباحه لک فاقراء. فاذا قراء آيه صعد درجه. [5] . روز قيامت سه دفتر باشد. دفتري که در آن نعمتها ثبت است و دفتري که در آن حسنات ثبت است و دفتري که در آن سيئات. دفتر نعمتها را با دفتر حسنات برابر کنند و نعمتها همه‏ي حسنات را فراگيرند و غرقه کنند. و دفتر سيئات بجا ماند و انسان مومن را به پاي حساب و محاکمه بکشانند. و قرآن به بهترين صورتي در پيش روي او خواهد ايستاد و خواهد گفت: پروردگارا! من قرآنم و اين بنده‏ي مومن توست که خود را براي خواندن من به رنج مي‏انداخت و شبهايش را با من سر مي‏کرد و چون به نماز مشغول مي‏شد، اشک از چشمانش روان مي‏گشت، او را خشنود ساز، چنان که مرا خشنود ساخت. فرمود: پس خداي عز و جل مي‏فرمايد: اي بنده‏ي من! دست راستت را باز کن و خدا دست راست را از رضوان عزيز جبار پرمي‏کند و دست چپش را از رحمت خودش. سپس به او گفته مي‏شود: اين بهشت در اختيار تو. بخوان قرآن را و بالا برو. و او با تلاوت هر آيه‏اي از قرآن، درجه‏اي از درجات را طي مي‏کند و بالا مي‏رود. «چون قرآن نقاب عزت از روي خود برگيرد و برقع عظمت بردارد، همه‏ي بيماران فراق لقاي خدا را- تبارک و تعالي- شفا دهد و جمله از درد [ صفحه 94] خود نجات يابند. از مصطفي- صلي الله عليه و آله- بشنو که گفت:«القرآن هو الدوا». [6] . قرآن حبلي است که طالب را مي‏کشد تا به مطلوب رساند. قرآن را بدين عالم فرستادند در کسوت حروف، در هر حرفي هزار هزار غمزه‏ي جان ربا تعبيه کردند، آنگه اين ندا دردادند. و ذکر فان الذکري تنفع المومنين. [7] . گفت تو دام رسالت و دعوت بنه، آن کس که صيد ما باشد، دام ما خود داند و در بيگانگان مرا خود هيچ طمعي نيست.» ان الذين کفروا سواء عليهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون. [8] . کفرپيشگان را، انذار کني يا نکني فرقي به حالشان نکند، ايمان نياورند. [ صفحه 97]

[1] نهج‏البلاغه- خطبه‏ي 175. [2] غررالحکم- جلد 2. [3] نهج‏البلاغه- خطبه‏ي 189. [4] اصول کافي- جلد 4. [5] اصول کافي- جلد 4. [6] قرآن دوا و شفاست. [7] قرآن- سوره‏ي الذاريات. [8] قرآن - سوره‏ي بقره.