فمن علامه احدهم: انک تري له قوه في دين و حزما في لين و ايمانا في يقين و از نشانه‏هاي يکيشان اينکه: او را در امر دين محکم و استوار و توانا مي‏بيني و در نرمي و خوشخويي، دورانديش و عاقبت‏نگر و در ايمان، يقين‏مند و باور آکنده. اشارت: حضرت امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: ان الله سبحانه يعطي الدنيا من يحب و من لا يحب و لا يعطي الدين الا من يحب: [1] . [ صفحه 154] خداوند تبارک و تعالي دنيا را به هر که دوست ندارد و دارد مي‏بخشد، ولي دين را جز به آنکه دوستش دارد نمي‏بخشد. و در صفات متقين آمده است که اينان در حفظ و نگهداري اين عطاي خدادادي تمام قدرت و توان باز خدادادي را به کار مي‏گيرند که مبادا موريانه‏هاي هوي به پايه‏هاي اين حصن و بنا آسيب رسانند و يا امواج شکننده‏ي شيطان و طوفان اعدا بر استحکام اين عمارت خلل وارد آورند. اجعل الدين کهفک و العدل سيفک تنج من کل سوء و تظفر علي کل عدو. [2] . دين را پناهگاه خودت قرار ده و عدالت را شمشير خود، تا رستگاري بيابي از هر بدي و پيروزي بيابي بر هر دشمني. و اما آنچه در رابطه با اين کلام مولا بايد روشني بيشتري بيابد، اين است که دين چيست و تفاوت آن با ايمان چسان است و تاثير هر کدام در زندگي چگونه است ؟ يقين چيست؟ مراحل آن کدام است؟ نشانه‏ها و تاثيرات آن در حيات آدمي به چه صورت است و توفيق تحصيل مدارج فوق چگونه حاصل مي‏شود؟ و طبعا از اين روزن، انوار شخصيت متقين تجلي بيشتري مي‏يابد. نقل است از ابي‏الجاورد که: خدمت امام باقر رسيدم و عرض کردم: «يا ابن رسول‏الله! شما دوستي من و دلدادگي و پيروي مرا نسبت به خودتان مي‏دانيد؟» حضرت فرمودند:«بله» [ صفحه 155] عرض کردم:«سئوالي دارم که بايد پاسخ مرا بدهيد، من نابينايم و کم حرکت و نمي‏توانم هر وقت شما را زيارت کنم.» حضرت فرمودند:«بگو سوال و حاجتت را.» عرض کردم:«اخبرني بدينک الذي تدين الله عز و جل به انت و اهل بيتک لا دين الله عز و جل به» «مرا از آن ديني که تو و خاندانت براي خداي عزوجل دينداري مي‏کنيد آگاه کن تا من هم همانگونه دينداري خداي عزوجل را بنمايم». حضرت فرمودند:«ان کنت اقصرت الخطبه فقد اعظمت المساله و الله لاعطينک ديني و دين آبائي الذي ندين الله عز و جل به: شهاده ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول‏الله و الاقرار بما جاء به من عندالله و الولايه لولينا و البراءه من عدونا و التسليم لامرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع» [3] . هر چند سخن کوتاه گفتي ولي عظيم مسالتي درخواست کردي. والله من دين خودم و دين پدرانم که با آن خدا را دينداري مي‏کنيم به تو عطا مي‏کنم و آن عبارت است از: شهادت به لا اله الا الله و محمد رسول‏الله و اقرار بدانچه که رسول خدا از جانب او آورده است و ولايت ولي ما و برائت و عداوت دشمنان ما و تسليم امر ما و انتظار قائم ما و اجتهاد و ورع. امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: انما المستحفظون لدين الله هم الذين اقاموا الدين و نصروه و احاطوه من جميع جوانبه و حفظوه علي عباد الله و رعوه. [4] . [ صفحه 156] مستحفظان دين خداوند آنانند که دينش را بر پاي مي‏دارند (روشن است که اقامه‏ي دين غير از دينداري است) و آن را ياري مي‏کنند و نگاهداري مي‏کنند از جميع جوانب و آن را بر بندگان خدا حفظ مي‏کنند و رعايت مي‏نمايند. و اما تفاوت ميان دين و ايمان در روايتي بدينگونه آمده است: ابي‏بصير گويد نزد امام باقر عليه‏السلام بودم که «سلام» به آن حضرت عرض کرد «خيثمه» پسر «ابي‏خيثمه» نقل کرده است که معني اسلام را از شما پرسيده و شما چنين پاسخ فرموده‏ايد: ان الاسلام، من استقبل قبلتنا و شهد شهادتنا و نسک نسکنا و والي ولينا و عادي عدونا فهو مسلم. اسلام، يعني هر کسي که به قبله‏ي ما نماز گزارده و شهادتين ما را اداء کند و عبادت ما را انجام دهد و ولايت ولي ما را بپذيرد و دشمن ما را دشمن دارد، مسلمان است. امام فرمودند: خيثمه راست گفته. [5] . و گفت: معني ايمان را از شما پرسيده و در پاسخ فرموده‏ايد: الايمان بالله و التصديق بکتاب الله و ان لا يعصي الله. ايمان به خدا و تصديق به قرآن و ترک نافرماني خداست. امام فرمودند: خيثمه راست گفته. چنانکه از رواياتي از اين دست برمي‏آيد، ايمان را مرحله‏ايست بس والاتر و برتر از دين و به تعبير امام صادق- سلام الله عليه- تفاوت ميان دين [ صفحه 157] و ايمان تفاوت بين مسجدالحرام و کعبه است. [6] و به تعبير امام علي- سلام الله عليه- ايمان اوج، غايت و نهايت دين است: غايه الدين الايمان. [7] و اما کمترين تجلي ايمان در زندگي که شايد بشود گفت بيشترين تبلور و ظهور دين است در حيات و نتيجه و ثمره‏ي ترديدناپذير آن، عبارت است از: ثمره الدين الامانه [8] . امانت و درستکاري ثمره‏ي قطعي دين است. من قوي دينه ايقن بالجزاء و رضي بمواقع القضاء [9] . هر که دينش قوي باشد يقين مي‏کند به جزا و رضايتمندانه دل مي‏سپرد به جايگاههاي تقدير و قضا. چنين نيست که گوشه‏اي از تجليات و مظاهر ايمان در حيات و ممات و عقبي و دنياي آدمي در اين سطور بگنجد، اما به مصداق «ما لا يدرک کله لا يترک کله»، به رموزي چند از اين تجليات اشاراتي گذرا مي‏رود. امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: ثلاث من کان فيه فقد اکمل الايمان، العدل في الغضب و الرضاء. و القصد في الفقر و الغنا و اعتدال الخوف و الرجاء. [10] . سه خصلت است که هر که را باشد ايمانش کامل است، عدل در خشم و خشنودي، ميانه‏روي در درويشي و توانگري و برابري در ميزان خوف و رجاء. و نيز مي‏فرمايد: ثلاث من کنوز الايمان، کتمان المصيبه و الصدقه [ صفحه 158] و المرض. [11] . سه صفت است که از گنجينه‏هاي ايمان است: پنهان کردن مصيبت، صدقه و بيماري. و هم مولا عليه‏السلام در صفات مومن مي‏فرمايد: المومن عفيف مقتنع متنزه متورع. [12] . مومن عفيف و قانع و پاک و باتقواست. المومن من کان حبه لله و بغضه و اخذه لله و ترکه لله. مومن آن کسي است که دوستيش براي خدا، دشمنيش براي خدا، گرفتنش براي خدا و واگذاشتنش براي خدا باشد. و در يک کلام مولاي متقيان صلوات الله عليه ثمره‏ي ايمان را «الرغبه في دار البقاء». و «الفوز عندالله» تبيين مي‏فرمايد. نقل است از حضرت امام صادق عليه‏السلام که: رسول خدا- صلي‏الله عليه و آله- نماز صبح را با مردم گزارد و به جواني در مسجد نگريست که تعادل نداشت و سرش به زير مي‏افتاد. رسول خدا به او فرمود:«فلاني چگونه‏اي، در چه حالي؟» گفت:«يا رسول‏الله! در حال يقين.» رسول خدا از گفته‏ي او در شگفت شد و فرمود:«براي هر يقيني حقيقتي است، حقيقت يقين تو چيست؟» جوان عرض کرد:«يا رسول‏الله! همان يقين من است که مرا محزون کرده و شبم را به بيداري کشانده و روزم را به تشنگي، جانم از دنيا و آنچه [ صفحه 159] در آن است به تنگ آمده و روگردان است تا آنجا که گويي عرش پروردگار را مي‏بينم که براي رسيدگي به حساب برپاست و مردم براي آن محشور شده‏اند و من در ميان آنها هستم. گويي مي‏نگرم به اهل بهشت که در نعمت غرقند و در بهشت با هم تعارف مي‏کنند و بر پشتيها تکيه زده‏اند و گويي نگاه مي‏کنم به دوزخيان که در زير شکنجه‏اند و فرياد مي‏کشند. و گويي هم الان من مي‏شنوم زفير آتش را که در گوشم مي‏پيچد...» رسول خدا به اصحابش فرمود:«اين بنده‏اي است که دلش را به ايمان روشن کرده.» و سپس به او فرمود:«استوار بايست در آن مقام که ايستاده‏اي و حفظ کن آنچه را به دست آورده‏اي.» جوان عرض کرد:«يا رسول‏الله! برايم دعا کن که در رکاب تو شربت شهادت بنوشم.» رسول خدا برايش دعا فرمودند و چيزي نگذشت که در يکي از غزوات، دهمين نفري بود که شربت شهادت نوشيد. [13] . [ صفحه 163]

[1] غررالحکم- جلد 2. [2] غررالحکم- جلد 2. [3] اصول کافي- جلد 3. [4] غررالحکم- جلد 3. [5] اصول کافي- جلد 3. [6] اصول کافي- جلد 3 [7] غررالحکم- جلد 4. [8] غررالحکم- جلد 3. [9] غررالحکم- جلد 5. [10] غررالحکم- جلد 3. [11] غررالحکم- جلد 2. [12] غررالحکم- جلد 3. [13] اصول کافي- جلد 3.