و حرصا في علم و علما في حلم و از نشانه‏هاي تقواپيشگان اينکه حريص در علمند و عليم در حلم. نه فقط علم را طالبند، جستجوگرند، متعلمند که در کسب آن آزمند و حريصند. در اين مسير موقفي نمي‏شناسند منزلگاهي نمي‏بينند و پايان و نهايتي نمي‏فهمند. جام و جرعه، تشنگيشان را پاسخ نمي‏شود و درياچه و برکه، رفع عطش عميقشان را نمي‏کند. اشارت: خداوند تبارک و تعالي به عيسي بن مريم فرمود: عظم العلماء و اعرف فضلهم فاني فضلتهم علي جميع خلقي الا النبيين و المرسلين کفضل الشمس علي الکواکب و کفضل الاخره علي الدنيا و کفضلي علي کل [ صفحه 170] شي‏ء. [1] . درياب عظمت علما را و بشناس قدر و منزلت و فضيلت آنان را، که من برتريشان بخشيدم بر تمامي خلايق بجز انبياء و مرسلين، همانند برتري خورشيد بر ستارگان و مثل فضيلت آخرت بر دنيا و چونان برتري و فضل خودم بر تمام موجودات. و حضرت رسول- صلي‏الله عليه و آله- مي‏فرمايد: ان فضل العالم علي العابد کفضلي علي امتي [2] . فضل عالم بر عابد همانند فضل من است بر امت من. و نيز مي‏فرمايد: ما من مومن يقعد ساعه عند العلماء الا ناداه الله تعالي: جلست الي حبيبي، و عزتي و جلالي لاسکنتک الجنه معه و لا ابالي. [3] . مومن نمي‏نشيند ساعتي در کنار عالمي، مگر آنکه خداي تعالي ندا مي‏دهد: تو در محضر دوست من نشستي. به عزت و جلال خودم سوگند که تو را همراه او در بهشت جاي خواهم داد و چه باک. و مولا علي- عليه‏السلام- به کرات و انحاء مختلف در مقام و منزلت و فضيلت علم سخن گفته‏اند، از آن جمله: العلم مصباح العقل: [4] . علم چراغ عقل است. و العلم اعظم کنز: [ صفحه 171] علم برترين گنج است. و العلم افضل الجمالين. [5] . علم از همه‏ي جمالهاي ديگر زيباتر است. و امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: العلم اصل کل حال سني و منتهي کل منزله رفيعه... [6] . علم، اصل همه‏ي صفتهاي خوب، منشاء جميع کارهاي نيک و منتهاي تمامي مقامات والاست... اگر در بيان فضيلت و منزلت روشن علم به همين چند کلام از حضرت احديت جل و علا و گراميترين رسولش حضرت ختمي مرتبت صلي‏الله عليه و آله و اوصياء گرانقدرش اکتفا کنيم به کندوکاو در اين مقوله بايد پرداخت که چگونه علمي است آنکه از چنين منزلت و مقامي برخوردار است و هم چگونه عالمي است که از چنان رتبت و فضيلتي برخوردار است؟ امام صادق عليه‏السلام در تبيين اين کلام حضرت رسول صلي‏الله عليه و آله که:«طلب العلم فريضه علي کل مسلم» مي‏فرمايد که:«اي علم التقوي و اليقين.» [7] . آن علم که حضرت رسول صلي‏الله عليه و آله به کرات بر آن تاکيد فرموده‏اند، علم تقوي و يقين است، علم مبداء و معاد است، علم حق و باطل است و علم به احکام شرع است. [ صفحه 172] چنانچه همين صفاتي را که مولا علي عليه‏السلام در فضيلت متقين مي‏فرمايد، حضرت امام صادق- سلام الله عليه- همين خصائص را از «له قوه في دين» در مورد مومنين ذکر مي‏نمايد و تنها بجاي «حرصا في علم» «حرصا في فقه» بيان مي‏فرمايد. [8] . عزالي علمي را که در کلام «طلب العلم فريضه علي کل مسلم» آمده است، سه علم مي‏داند: علم توحيد، علم سر يعني آنچه به دل تعلق دارد و علم شريعت. [9] . عين‏القضاه در تقسيم انواع علم مي‏گويد:«علمها سه قسم آمدند: قسم اول علم بني‏آدم آمد و قسم دوم علم فرشتگان و قسم سوم علم مخلوقات و موجودات. اما علم چهارم علم خداست- تعالي و تقدس- که علم مکنون و مخزون مي‏خوانند. پس علم مکنون جز عالم خدا کس نداند و ندانم که هرگز دانسته‏اي که عالم خدا کيست؟» «اطلبوا العلم و لو بالصين» تو را به چين و ما چين بايد رفت، آنگاه «علماء امتي کانبياء بني‏اسرائيل» بيابي. [10] . و امام صادق عليه‏السلام در شرح «اطلبوا العلم و لو بالصين» مي‏فرمايد: و هو علم معرفه النفس و فيه معرفه الرب [11] . مراد از اين علم شناختن نفس است و از شناخت نفس، شناخت حق [ صفحه 173] تعالي حاصل مي‏شود. چنانکه حضرت رسول صلي‏الله عليه و آله فرموده است:«من عرف نفسه فقد عرف ربه [12] . هر که به شناخت نفس نائل آمد پروردگار خود را شناخته است. به نظر مي‏رسد که نسبت علم خداوند به آنچه آدمي بر او نام علم مي‏نهد، در مثل نسبت نور و سايه است. سايه اگر چه قائم به نور است، ليکن نور و سايه دو حقيقت متفاوت و مختلفند. امام صادق- سلام الله عليه- مي‏فرمايد:«يا عبدالله ليس العلم بالتعلم انما هو نور يقذفه الله في قلب من يشاء ان يهديه... [13] . اي بنده‏ي خدا! علم به تعلم نيست. علم نوري است که خدا در قلب هر که هدايتش را بخواهد جاري مي‏کند. و نيز مي‏فرمايد: لا علم الا عن عالم رباني. جز آنچه که از عالم رباني تراوش کند علم نيست. و کيست اين عالم رباني؟ خود او مي‏فرمايد: شرقا و غربا فلا تجدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا اهل‏البيت. شرق و غرب را به زير پا بگذاريد، علم صحيح را جز از ما نخواهيد يافت. و اگر به خزائن علم خداوند رجوع نکند به کدامين سو مي‏تواند دست [ صفحه 174] تمنا برد بنده‏اي که «و ما اوتيتم من العلم الا قليلا» [14] در شان او نازل شده است؟ از معصوم نقل است که:«الفباي علم بيست و نه حرف است که حرف اول آن الف است و بشر به ميزان الف مستقيم از الفباي علم درنيافته است». ليکن به قول عبدالله قطب بن محيي، آن نور که جهان را جلوه مي‏نمايد و آنان را به اشتباه مي‏اندازد اشتعال نار نفس است و نه علم که:«با نار حرارتي و روشني باشد اما اين جز آن حرارت و اشراق است که اهل الله را مي‏باشد، ليکن چون از مطلق حرارت و اشراق بيرون نيست، باشد که بعضي به غلط افتند و آن را مقامي شناسند و آتش موسي (ع) از آتش زردشت بازنشناسند.» [15] . و حضرت رسول- صلوات الله عليه و آله- فرمود:«اطلعت ليله المعراج علي النار، فرايت اکثر اهلها الفقراء قالوا يا رسول‏الله من المال؟ قال من العلم. [16] . شب معراج بر دوزخ مطلع شدم، بيشتر مردم دوزخ فقيران را يافتم. گفتند:«يا رسول‏الله از مال؟» فرمود:«نه، از علم!» و اين تازه از مهالک و مفاسد جهل است. باش تا مهالک و خطرات علم نيز گفته آيد تا دانسته شود که مسئووليت عالم چه عظيمتر از مسئووليت [ صفحه 175] جاهل است و راهش چه پرمخاطره‏تر و حساب و کتابش چه صعب‏تر و سنگينتر. آمده است که حضرت موسي بعد از تکلم با خداوند و ارسالش از جانب او به سوي مردم، لحظه‏اي اين معنا در ذهنش خطور کرد که من عالمترين مردمم و خداي از من عالمتر نيافريده است. به محض خطور چنين تصوري در ذهن موسي، خداوند به جبرئيل فرمود که: ادرک موسي فقد هلک... موسي را درياب که در شرف هلاک است. و اعلمه ان عند ملتقي البحرين عند الصخره الکبيره رجلا اعلم منک فصر اليه و تعلم من علمه [17] . و به او بگو که در ملتقي‏البحرين، در کنار صخره‏اي بلند، مردي است (به نام خضر) که از تو داناتر است به سوي او بشتاب و از او علم بياموز. و اين غرور علمي، يکي از مهالکي است که موسي با آن عظمت به زحمت از آن جان به در مي‏برد، ديگران که جاي خود دارند. در بيانات حضرت امام خميني- رضوان‏الله عليه- آمده است که: وقتي علم در يک قلب غيرمهذب وارد مي‏شود، اين انسان را به عقب مي‏برد. هر چه انبارش زيادتر باشد مصائبش زيادتر است. وقتي يک زمين شوره‏زار سنگلاخي باشد، هر چه در آن تخم بکارند نتيجه‏اي نمي‏دهد... و من نمي‏دانم که ماها بايد حداقل همچنين باشد که خودمان را مهذب کنيم که اين علوم رسمي هم خيلي مانعمان نشود از خدا، از ذکر الله مانعمان نشود، اين هم خودش يک مساله‏ايست. اشتغال به علم، اسباب اين [ صفحه 176] نشود که يک غرور پيدا بشود که ما را از مبداء کمال دور کند. اين غروري که در ملاها با همه‏ي اطراف هست، چه آنها که علوم مادي و طبيعي دارند و چه آنها که علوم شرعي دارند و آنها که علوم عقلي دارند. اين اگر قلب مهذب نباشد يک غروري مي‏آورد، همان غروري که انسان را به کلي از خدا بازمي‏دارد. [18] . [ صفحه 179]

[1] حديث قدسي. [2] نهج‏الفصاحه. [3] حديث قدسي. [4] غررالحکم- جلد 1. [5] غررالحکم- جلد 2. [6] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [7] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [8] اصول کافي- جلد 3. [9] منهاج‏العابدين. [10] تمهيدات. [11] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه و بحار الانوار- جلد 1. [12] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه و بحارالانوار- جلد 1. [13] فلسفه الاخلاق الاسلاميه. [14] قرآن- سوره‏ي اسراء- آيه‏ي 85. [15] مکاتيب عبدالله قطب بن محيي- مکتوب 291. [16] منهاج العابدين. [17] حديث قدسي. [18] تفسير سوره‏ي حمد- امام خميني.