از ديگر آفات علم که از همان ابتدا انسان را به مخاطره ميافکند، انگيزه جستن و يافتن علم است. بيم آن ميرود که ذرهاي آتش ناخالصي و بيمراعاتي خرمن علم و حتي ايمان و عمل آدمي را به تباهي بکشد.
حضرت سيدالمرسلين- صليالله عليه و آله- در وصاياي خويش به ابوذر ميفرمايد: من ابتغي العلم ليخدع به الناس لم يجدريح الجنه. [1] .
هر که تحصيل علم براي فريب مردم کند بوي بهشت را استشمام نخواهد کرد.
و هم از اوست اين کلام که: و من طلب علما ليصرف به وجوه الناس اليه لم يجدريح الجنه.
هر که علم را براي کسب شهرت و جلب خاطر مردم طلب کند، بوي
[ صفحه 180]
بهشت را نخواهد شنيد.
خداوند به يکي از پيامبرانش ميفرمايد:
قل للذين يتفقهون لغير الدين و يتعلمون بغير العمل و يطلبون الدنيا لغير الاخره. يلبسون للناس ثوب الکباش و قلوبهم کقلوب الذئاب.
السنتهم احلي من العسل و اعمالهم امر من الصبر. اياي تخادعون؟ و بي تستهزئون؟ لاتيحن لکم فتنه تذر الحکيم حيرانا. [2] .
بگو به آنان که فقه را براي غير دين خدا ميآموزند و علم را براي غير عمل تحصيل ميکنند و دنيا را جز براي آخرت ميخواهند در ميان مردم لباس ميش بر تن دارند اما دلهايشان دلهاي گرگان است. زبانهايشان شيرينتر از عسل است و کردارشان تلختر از صبر. مرا فريب ميدهيد؟ و مرا مسخره ميکنيد؟ به آنچنان فتنهاي دراندازمتان که حکيمان حيران بمانند.
و نبايد آدمي از همان ابتداي راه که به تحصيل علم دست مييازد، انگيزهاي غير الهي داشته باشد تا مغضوب خداوند واقع شود.
هر مرحله از اين راه پرخطر که عالم به جز خدا دل به سوئي بکشاند و تمناي غير او کند، خداوند راهزنش ميخواند و شيريني مناجاتش را از او دريغ ميکند.
همچنان که به حضرت داوود ميفرمايد:
لا تجعل بيني و بينک عالما مفتونا بالدنيا فتصدک عن طريق محبتي. فان اولئک قطاع طريق عبادي المومنين ان ادني ما انا صانع بهم: ان
[ صفحه 181]
انزع حلاوه مناجاتي من قلوبهم. [3] .
اي داوود! عالم شيفتهي دنيا را بين من و خودت قرار مده که تو را بازميدارد از دوستي من.
چرا که آنان قطاع طريق بندگان مومن منند و کمتر کاري که با آنان ميکنم اين است که شيريني مناجاتم را از دلهايشان ميبرم.
و هم او جل و علا به حضرت داوود ميفرمايد: ان اهون ما انا صانع بعالم غير عامل بعلمه من سبعين عقوبه باطنيه ان اخرج من قلبه حلاوه ذکري. [4] .
کمترين کاري که با بندهي عالم غيرعامل ميکنم از هفتاد عقوبت باطني! آن است که حلاوت و شيريني ذکرم را از دلش سلب ميکنم.
و شايد مهلکترين خطرها در اين راه همان عمل نکردن به دانستههاست، که حضرت امام صادق عليهالسلام ميفرمايد:
و اعلم ان قليل العلم يحتاج الي کثير العمل لان علم ساعه يلزم صاحبه استعمال طول العمر. [5] .
بدان که علم اندک مستدعي و محتاج عمل بسيار است چرا که آنچه در يک ساعت از علم اندوخته ميشود صاحبش را عمري ملزم به انجام و عمل آن ميکند.
حضرت رسول- صلوات الله عليه و آله و سلم- ميفرمايد: ان شر
[ صفحه 182]
الناس منزله عندالله يوم القيامه عالم لا ينتفع بعلمه... [6] .
بدترين و پستترين مقام در قيامت از آن عالمي است که از علم خود بهره نگيرد.
و بهره گرفتن از علم براي خود جز عمل به آنچه ميتواند باشد؟
چرا که تعليم دادن، بهره ديگران است و زکات علم و آنچه براي آدمي ميماند عمل مخلصانه است آنچه را که دريافته است.
حضرت عيسي- علي نبينا و آله و عليهالسلام- ميفرمايد: ديدم سنگي را بر وي نقش بود که: مرا برگردان! برگرداندم، در باطن سنگ نوشته بود که: هر که عمل نکرد به آنچه ندانسته است شوم است بر او طلب کردن آنچه ندانسته است. و مردود است بر او آنچه دانسته است و عمل نکرده يعني کيفيت و حلاوت آنچه دانسته است هم از او محو ميشود.
حضرت رسول صلوات الله عليه و آله ميفرمايد: نعوذ بالله من علم لا ينفع و هو العلم الذي يضاد العمل بالاخلاص. [7] .
به خدا پناه ميبريم از علمي که نفع نداشته باشد و آن علمي است که مقارن عمل نباشد و از اخلاص تهي باشد.
و هم او ميفرمايد: العلماء کلهم هلکي الا العاملون و العاملون کلهم هلکي الا المخلصون و المخلصون علي خطر. [8] .
علماء همگي در معرض نيستياند مگر عملکنندگان، و عملکنندگان همگي در معرض فنايند مگر مخلصان و مخلصان در معرض خطرند.
[ صفحه 183]
از حضرت علي صلوات الله و سلامه عليه نقل کردهاند که فرموده است: ما يسرني ان لومت طفلا و ادخلت الجنه و لم اکبر فلم اعرف ربي فان اعلم الناس بالله اشدهم خشيه و اکثرهم عباده و احسنهم في الله صحبه. [9] .
شادمان نميگشتم اگر در کودکي ميمردم و به بهشت وارد ميشدم و بزرگ نميشدم و خدا را نميشناختم که عالمترين مردم به خدا ترسندهترين مردم است از وي و بسيار عبادتکنندهتر و به صحبت با خدا نيکوتر.
امام صادق عليهالسلام صفات عالم، معلم و متعلم را اينگونه تبيين ميفرمايد:
و العالم حقا هو الذي ينطق عنه اعماله الصالحه و اوراده الزاکيه و صدقه تقواه لا لسانه و مناظرته و معادلته و تصاوله و دعواه...
عالم حقيقي کسي است که کردار او گواهي دهد به علم او، يعني عملهاي نيکو و پسنديده از او صادر شود و شغل و کار او محمود باشد. و نيز تقوي مصدق او باشد بر علم. يعني با وجود عمل صالح بايد متقي و پرهيزگار هم باشد.
نه آنکه زباندار باشد و با وجود جهل و ناداني از زور زبان و حرافي بر اکثر فائق آيد و دعوي دانش و علم کند و از عمل عاري باشد و در تحت آيهي کريمهي «يقولون ما لا يفعلون» مندرج باشد.
و المعلم يحتاج الي عقل و رفق و شفقه و نصح و حلم و صبر و بذل.
و معلم محتاج اين صفات است:
[ صفحه 184]
اول آنکه عاقل باشد، يعني آنچه تعليم ميدهد از روي دانش باشد نه از روي شک و وهم.
دوم آنکه صاحب رفق و ملايمت باشد، که اگر متعلم در تحقيق مساله ايستادگي نمايد غيظ و خشم بر او استيلا نيابد.
سوم آنکه مشفق و مهربان باشد به متعلم، چه به قدر اشفاق معلم، افاضهي علوم به متعلم ميشود.
چهارم آنکه تعليم او خالص باشد از اغراض فاسده که بدون اخلاص توفيق به هيچ کار ميسر نيست خصوص تحصيل علم.
پنجم آنکه حليم باشد...
ششم آنکه صبر و شکيبايي داشته باشد که در تحقيق مسائل به تاني و درنگ پيش رود و از سرعت و عجله محترز باشد و با متعلم اگر مدرکش پست باشد خشونت نکند .
هفتم آنکه بذل علم کند، يعني هر گاه کسي را قابل تربيت داند و آن کس از او طلب تعلم نمايد مضايقه نکند.
و المتعلم يحتاج الي رغبه و اراده و فراغ و نسک و خشيه و حفظ و حزم.
و متعلم نيز محتاج اين صفات است:
اول آنکه رغبت بسيار به تحصيل علم داشته باشد.
دوم آنکه ارادهاي سخت و محکم در طلب علم داشته باشد.
سوم آنکه فارغالبال باشد.
چهارم آنکه با عبادت و تقوي باشد.
پنجم آنکه ملازم خوف و خشيت الهي باشد.
[ صفحه 185]
ششم آنکه از هر چه منافي حفظ است، اجتناب کند.
هفتم آنکه مقويات تعقل را به کار برد و از منافيات آن احتراز نمايد. [10] .
و قل رب زدني علما.
و بگو خدايا بر دانشم بيفزا!
[ صفحه 189]
|