يعمل الاعمال الصالحه و هو علي وجل، يمسي و همه الشکر و يصبح و همه الذکر، يبيت حذرا و يصبح فرحا، حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه و از ديگر نشانه‏هاي متقين، اينکه: هر چند هم خويش را مصروف اعمال صالحه مي‏کنند و کمر به کارهاي شايسته مي‏بندند، اما همچنان بيمناک و خائفند و نگران حساب و کتاب. شب را به شکر سر مي‏کنند و روز را به ذکر. شب را نگران و هراسناک و بيم‏زده از غفلت صبح مي‏کنند و صبح را شادمان از فضل و رحمت خداوند به شب مي‏رسانند. شبانگاه در جاده‏هاي پرپيچ و خم اضطراب و هراس راه مي‏پويند و در روشناي پگاه رحمت خداوند، جان به نسيم الطاف او مي‏سپارند. [ صفحه 208] اشارت: روايت کنند که يکي از پيغامبران به سنگي خرد بگذشت که آب بسياري از وي همي آمد. خداي تعالي آن را به سخن آورد و گفت: تا اين آيت فرود آمده است وقودها الناس و الحجاره که «مردم و سنگها، هيزم دوزخ خواهند بود» من همچنين مي‏گريم. گفت:«بار خدايا وي را از اين خوف ايمن گردان.» آن اجابت کردند و وقتي ديگر بگذشت، همچنان آب مي‏آمد! گفت:«اکنون باري چرا مي‏گريي؟» گفت:«آن گريستن از خوف بود و اين گريستن شکر است». [1] . آدمي از دو حال خارج نيست. يا در دام لغزشهاي خود است يا بر بام نعمتهاي خداوند. و او را در اين دو حال جز دو کار شايسته نيست: يا ذکر و عذر و استغفار از لغزشها و خطاها و يا شکر و حمد و سپاس از نعمتها و هدايا. چه آدمي اگر سر بر سجده مي‏سايد، توفيق و عطاي خداوند است و اگر در بلا به سر مي‏برد هم نعمت و ابتلاي خداوند و لاجرم نيازمند سپاس. به قول عبدالرزاق گيلاني:«سختيهاي دنيا نعمت است حقيقتا، چرا که به ازاي اين محنتها و مصائب در عاقبت منافع عظيمه و مثوبات جزيله مقرر است که مشقت اين شدائد و محن در جنب آن عوضها محو و مضمحل است. مثل طبيبي که براي دفع کوفت صعبي، دواي کريه به مريض دهد و فصدش فرمايد هر چند او را کريه است و فصد و حجامت زحمت، اما در [ صفحه 209] جنب شفا و عافيت نعمت است پس به ازاي اينها شکر لازم است... [2] . و از سوي ديگر نه تنها طاعت و عبادت که حتي شکر و سپاسگزاري نيز نيازمند شکر ديگري است به درگاه خداوند. و شکري اياک يفتقر الي شکر. [3] . توفيق شکر به درگاه تو نيازمند شکر ديگري است. اين است که مولا علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: المومن بين نعمه و خطيئه لا يصلحهما الا الشکر و الاستغفار [4] . مومن، در ميانه نعمت است و خطا و به صلاح نمي‏آورد آنها را مگر شکر و استغفار. و امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: فيجب ان تکون نفس المومن علي کل حال في شکر او عذر [5] . پس واجب است که مومن در همه حال يا مشغول شکر باشد يا در کار عذر. ابوذر در پاسخ سئوال «کيف اصبحت؟» مي‏گويد: اصبحت اشکر ربي و اشکوا نفسي». [6] . و اين است معناي «يبيت حذرا و يصبح فرحا». که امام علي عليه‏السلام در صفت متقين مي‏فرمايد. و اکنون تاملي بايد بر ذکر و شکر که اين دو چيستند و توفيق دستيابي به آنها چگونه حاصل مي‏شود. [ صفحه 210] گفته‏اند حقيقت ذکر آن است که هر چه جز مذکور است، اندر ذکر فراموش کني [7] و طبيعي است که اين ذکر، ذکر دل است، نه زبان چرا که فراموشي صفت دل است نه زبان، و بر اين اساس دائم‏الذکر آن نيست که دائم فقط لب به ذکر خدا مي‏جنباند، دائم‏الذکر کسي است که دائم در خلوت دل، کسي را جز خدا راه نمي‏دهد. امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: الذکر نور العقل و حياه النفوس و جلاء الصدور [8] . ذکر نور عقل است و حيات جانها و صيقل و جلاء سينه‏ها. و نيز مي‏فرمايد: الذکر مفتاح الانس [9] . ذکر حقتعالي و يادآوري او کليد انس و آرام به اوست. هر که خواهد او را انس و آرام به حقتعالي و انقطاع و بريدگي از خلق حاصل شود، پس به ذکر خدا متوسل شود. و الذکر لذه المحبين [10] . ذکر لذت عاشقان است. حضرت رسول اکرم- صلي الله عليه و آله- مي‏فرمايد: جبرئيل بر من نازل شد و گفت: خدايت سلام مي‏رساند و مي‏فرمايد: کل ساعه تذکرني فيها فهي لک عندي مدخره و کل ساعه لا تذکرني [ صفحه 211] فيها فهي منک ضائعه [11] . هر ساعتي که در آن مرا ياد کني نزد من اندوخته‏اي و آن ساعتي که مرا ياد نکني ضايع و تباه شده است. پس از عمر تنها آن لحظاتي ارزشمند است که ياد خدا در آن است و باقي همه به صراحت کلام پروردگار تلف شده است. و هم او جل و علا مي‏فرمايد: اذکرني اذکرکم نعمتي، اذکرني بالطاعه و العباده اذکرکم بالنعم و الاحسان و الرحمه و الرضوان [12] . مرا ياد کنيد تا با نعمتهايم يادتان کنم و مرا به اطاعت و بندگي ياد کنيد تا با نعمتها و احسان و رحمت و رضوان يادتان کنم. پس ياد خداوند تنها به ذکر لسان و تسبيح و تکبير نيست. آنکه در مسير اطاعت خدا گام مي‏زند و در فضاي عبوديت او تنفس مي‏کند، آنکه آب از چشمه اخلاص مي‏نوشد، آنکه در همه جا به دنبال رضاي او مي‏گردد، به ذکر و ياد خدا مشغول است، اگر چه خاموش و بي‏زبان باشد. امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: من کان ذاکرا علي الحقيقه فهو مطيع و من کان غافلا عنه فهو عاص و الطاعه علامه الهدايه و المعصيه علامه الضلاله و اصلهما من الذکر و الغفله [13] . هر که به ياد خداست، حقيقتا او مطيع خداست و هر که غافل است از ذکر خداوند، عاصي و گنهکار است که طاعت علامت هدايت است و معصيت علامت ضلالت. و اصل و اساس هدايت و ضلالت در ذکر و غفلت است. و چنين است [ صفحه 212] که مولا علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: من عمر قلبه بدوام الذکر حسنت افعاله في السر و الجهر [14] . هر که دل را به ياد خدا آباد گرداند، کارهاي آشکار و نهانيش نيکو مي‏شود. حضرت موسي به خداوند عرض کرد:«پروردگارا! آيا تو به من نزديکي تا آهسته سخن بگويم يا دوري تا فرياد بزنم؟» خداوند فرمود:«يا موسي انا جليس من ذکرني» اي موسي! من همنشين آن کسم که مرا ياد کند. موسي عرض کرد:«کيست که در پناه توست روزي که پناهي جز پناه تو نيست؟» فرمود: الذين يذکرونني فاذکرهم و يتحابون في فاحبهم. اولئک الذين ان اردت ان اصيب اهل الارض بسوء ذکرتهم فدفعت عنهم بهم [15] . آنانکه مرا ياد کنند، پس من نيز آنها را ياد کنم و به خاطر خشنودي من با هم دوستي نمايند و من نيز آنها را دوست دارم. اينانند که چون بخواهم زمينيان را بلايي نازل گردانم، به خاطر آنها بلا را از اهل زمين دفع مي‏کنم. امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: و اجعل ذکر الله من اجل ذکره لک فانه ذکرک و هو غني عنک فذکره لک اجل و اشهي و اتم من ذکرک له و اسبق [16] . به دليل اين که خدا هميشه به ياد توست، به ياد او باش چرا که خداوند [ صفحه 213] عالم با اينکه از تو غني است و محتاج تو نيست، هميشه به ياد توست. پس ياد کردن او تو را بزرگتر و مرغوبتر و تمامتر و سابقتر است از ياد کردن تو او را. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‏فرمايد:«روزي نمي‏گذرد مگر اينکه خداوند عزوجل ندا مي‏دهد که: عبدي ما انصفتني اذکرک و تنسي ذکري و ادعوک الي عبادتي و تذهب الي غيري...» [17] . بنده من! با من به انصاف رفتار نمي‏کني، من تو را ياد مي‏کنم و تو مرا از ياد مي‏بري. من تو را به بندگي خودم مي‏خوانم و تو رو سوي ديگر مي‏کني... و هم از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده که چون بنده در نيمه شب تار با خداي خود خلوت کند و راز و نياز بنمايد، پروردگار متعال نوري در دلش جاي دهد و چون گويد: يا رب، يا رب! پروردگار بزرگ او را ندا کند: لبيک عبدي سلني اعطک و توکل علي اکفک. لبيک! بنده‏ي من بخواه تا به تو بدهم، بر من توکل کن تا تو را کفايت کنم. سپس به فرشتگانش مي‏فرمايد: ملائکتي انظروا الي عبدي فقد تخلي بي في جوف الليل المظلم و البطالون لا هون و الغافلون نيام اشهدوا اني قد غفرت له اي فرشتگانم! بنده‏ي مرا نظاره کنيد که در دل شب تار با من خلوت کرده و بيهودگان در بازيند و غافلان در خواب. گواه باشيد که من او را آمرزيدم. و هم خداوند جل و علا مي‏فرمايد: من شغل بذکري عن مسالتي [ صفحه 214] اعطيته افضل ما اعطي من سالني [18] . اگر کسي آنچنان غرق ياد من گردد که خواسته‏هاي خويش را از ياد ببرد، به او بيش از آنچه ديگران مي‏طلبند خواهم داد. اکنون که تا حدودي گفته آمد که ذکر چيست؟، ذاکر کيست؟، و مقام او در نزد خداوند چگونه است؟ تاملي بايد کرد بر ديگر حال بايسته‏ي انسان يعني شکر، که چيست و شاکر، که کيست؟ [ صفحه 217]

[1] کيمياي سعادت. [2] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [3] مناجات الشاکرين از مناجات خمس عشره. [4] مناجات الشاکرين از مناجات خمس عشره. [5] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [6] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [7] خلاصه شرح تعرف. [8] غررالحکم- جلد 2. [9] غررالحکم- جلد 1. [10] غررالحکم- جلد 1. [11] حديث قدسي. [12] :حديث قدسي. [13] بحارالانوار جلد نوزدهم. [14] غررالحکيم جلد 5. [15] حديث قدسي. [16] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [17] حديث قدسي. [18] حديث قدسي.