ان کان في الغافلين کتب في الذاکرين، و ان کان في الذاکرين لم يکتب من الغافلين. اگر در ميان غفلت‏زدگان باشد، نامش در شمار يادآوران ثبت و ضبط مي‏گردد و اگر ميان يادآوران باشد در زمره‏ي غافلان محسوب نمي‏شود. اشارت: شيخ محمد عبده، در شرح اين جمله از خطبه‏ي حضرت امام علي- سلام الله عليه- مي‏گويد: ان کان بين الساکتين عن ذکر الله فهو ذاکر له بقلبه و ان کان بين الذاکرين بلسانهم لم يکن مقتصرا علي تحريک اللسان مع غفله القلب. [1] . [ صفحه 270] اگر در ميان سکوت‏کنندگان از ياد خدا باشد، او قلبا در ياد خداست و اگر در ميان يادآوران زباني خدا باشد، اشتغال زبان را به ذکر خدا بي‏اشتغال قلب به ياد او روا نمي‏داند و دل و زبانش هماهنگ، ياد خدا مي‏کنند. به نظر مي‏رسد که گروه اول غافلين در دل و زبان، و گروه دوم ذاکرين در زبان و غافلين در دل باشند و متقي چون دلش همواره با ياد خدا مي‏تپد در اين دو گروه نمي‏گنجد. از گروه اول بيرون است و از گروه دوم برتر. حضرت موسي به پروردگار عرض مي‏کند که:«بار الها! مجالسي پيش مي‏آيد که من تو را برتر و والاتر مي‏دانم از اينکه در آن مکانها يادت کنم و نام تو را ببرم.» خدا مي‏فرمايد: يا موسي! ان ذکري حسن علي کل حال. [2] . اي موسي! ياد کردن من در هر حالي نيکو و بجاست. ... ابوالقاسم رحمه الله گويد:«ذکر رکني قوي است اندر طريق حق سبحانه و تعالي و هيچ کس به خداي تعالي نرسد مگر به دوام ذکر و ذکر دو گونه باشد، ذکر زبان و ذکر دل... چون بنده به دل و زبان ذاکر باشد، دين او کامل بود...». [3] . حضرت رسول اکرم- صلي الله عليه و آله و سلم- مي‏فرمايد: الذکر في الغافلين کالمقاتل في الفارين. [4] . ياددارنده و يادآورنده‏ي خدا در ميان غافلان همانند جنگجوي است در [ صفحه 271] ميان فراريان و پشت به دشمن‏کنندگان. خداوند تبارک و تعالي مي‏فرمايد: من ذکرني في ملاء من الناس ذکرته في ملاء من الملائکه. [5] . هر که در ميان مردم از من ياد کند، من در ميان فرشتگان يادش مي‏کنم. از حضرت امام علي- سلام الله عليه- نقل است که: من ذکر الله سبحانه احيي الله قلبه و نور عقله و لبه. [6] . هر که ياد خدا کند- سبحانه و تعالي- زنده گرداند دل او را و نوراني و روشن کند عقل و خرد او را. امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: فاجعل قلبک قبله للسانک- لا تحرکه الا باشاره القلب و موافقه العقل و رضي الايمان فان الله عالم بسرک و جهرک و هو عالم بما في الصدور فضلا عن غيره. و کن کالنازع روحه او کالواقف في العرض الاکبر. [7] . قلب را قبله‏ي زبانت قرار ده، زبان را به حرکت در مياور مگر به اشارت قلب و موافقت عقل و رضايت ايمان که خداوند عالم به ظاهر و باطن توست و عالم به اسرار نهاني و خواطر پنهان است چه رسد به افعال پيدا و عياني. و در دنيا چونان محتضر باش و چون کسي که در روز عرض اکبر در حسابگاه ايستاده است. خداوند عزوجل مي‏فرمايد: انا مع عبدي ما ذکرني و تحرکت بي [ صفحه 272] شفتاه. [8] . من با بنده‏ام هستم آنگاه که مرا ياد کند و لبان او به ذکر من حرکت نمايد. و از همين روست که حضرت امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: في الذکر حيوه القلب . [9] . زندگاني و حيات دل در گرو ياد خداست و هم خدا مي‏فرمايد: الا بذکر الله تطمئن القلوب. استقرار و اطمينان و سکينه دل با ياد خدا محقق است. و امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: مداومه الذکر قوت الارواح و مفتاح الصلاح. [10] . تداوم ياد خدا، غذاي جانها و کليد صلاح است. باري ياد خدا زمان و مکان برنمي‏دارد و لحظه و آن نمي‏شناسد. متقي آنست که هميشه به ياد اوست و لحظه‏اي غفلت را از او تحمل نمي‏تواند کرد. متقي آنست که بي‏ياد او نمي‏تواند زيست. ليکن اگر اين، براي همگان ميسور و ممکن نيست، اوقاتي را در شبانه‏روز- غير از فرايض- بايد به اين امر مهم اختصاص دهند و از نسيان و غفلت خويش عذر بخواهند. عبدالله قطب بن محيي مي‏گويد: چون آدمي کان تقصير و تفريطست و سرشت جرم او بر جرم شده چاره آنست که آن نسيان را به ذکر تدارک کنند [ صفحه 273] و سخن را بسنج پيش از گفتن و به عقل عرضه کن، اگر براي خدا و در راه خداست بگو و اگر نه چنين است سکوت بهتر است. و هيچ عبادتي بر اعضاء و جوارح ساده‏تر و راحت‏تر و در عين حال با فضيلت‏تر و ارزشمندتر، در نزد خداوند نيست اغز کلامي که در رضاي او و براي او گفته شود و متضمن نشر نعمت‏هاي ظاهري و باطني الهي باشد در ميان مردمان. اين بعد مثبت کلام است که با کمترين زحمت، بيشترين فضيلت را به همراه دارد و اما بعد منفي آن: و کذلک لا معصية علي العبد و اسرع عقوبة عند الله و اشدها ملامة و اجلها سامة عند الخلق منه. [11] . و همچنين هيچ معصيتي بدتر و سنگين‏تر از کلام بر بنده نيست که سريع‏تر عقاب خداوند را به دنبال دارد و شديدترين ملامت را و پرشتاب‏ترين رجعت را به آدمي در ميان خلايق. از سفيان بن عبد الله روايت است که گفت: با رسول الله صلوات الله عليه و سلامه گفتم يا رسول الله! ما اکثر ما تخاف علي، فاخذه لعلم بلسان نفسه ثم قال هذا.... از چه چيز بيشتر مي‏ترسي بر من؟ زبان خود به دست خود بگرفت و گفت: اين. و از يونس بن عبيد نقل کردند که گفت: نفس خود را يافتم که رنج روزه در گرما، سخت‏تر مي‏توانست کشيد و ترک کلمه‏اي که به کار نمي‏آيد، نمي‏توانست کرد. يعني «کلمه ما لا يعني» [12] . [ صفحه 274] حضرت امام باقر- سلام الله عليه- مي‏فرمايد: ان هذا اللسان مفتاح کل خير و شر، فينبغي للمومن ان يختم علي لسانه کما يختم علي ذهبه و فضته [13] . همانا اين زبان کليد هر خير و شر است، پس بر مؤمن است که مهر بزند بر زبانش و حفظ کند آن را هم چنانکه طلا و نقره‏اش را محافظت مي‏کند. و حضرت رسول- صلي الله عليه و آله و سلم- مي‏فرمايد: لا يسلم احد من الذنوب حتي يخزن لسانه. [14] . هيچ کس از شر گناهان جان سالم به در نمي‏برد مگر آنکه زبانش را حفظ کند. امام صادق- عليه السلام- مي‏فرمايد: ان يسلم الناس من ثلاثة اشياء کانت سلامة شاملة: لسان السوء و يدالسوء و فعل السوء [15] . اگر مردم از سه چيز در سلامت باشند، همه جانبه سالمند: زبان بد، دست بد و کار بد. و هم از او- سلام الله عليه- نقل است که: در بني اسرائيل مردي بود و تا سه سال پيوسته به درگاه خدا دعا کرد که به او پسري عطا کند و چون ديد که خدا خواهش او را برنياورد عرض کرد: پروردگارا! من از تو دورم و سخن مرا نمي‏شنوي يا به تو نزديکم و به من پاسخ نمي‏دهي؟ کسي در خواب نزد او آمد و گفت: راستي تو سه سال است که خدا را با [ صفحه 275] زباني هرزه و دلي سرکش و ناپرهيزگار و نيتي نادرست مي‏خواني. بايد از هرزه درآيي خود ببري و دلت پرهيزگار گردد و نيتت درست شود. آن مرد چنين کرد و سپس به درگاه خدا دعا کرد و فرزندي به او عطا شد [16] . و از حضرت رسول- صلي الله عليه و آله و سلم نقل است که: طوبي لعبد امسک فضول کلامه و انفق فضول ماله. خنک آن کس که سخن زيادتي در باقي کرد و مال زيادتي بداد، يعني که بند از کيسه برگرفت و بر سر زبان نهاد [17] . امام صادق- عليه السلام مي‏فرمايد: و ليس شي‏ء احق بطول السجن من اللسان [18] . هيچ چيز سزاوارتر به زنداني بودن از زبان نيست. حضرت امام علي- سلام الله عليه- مي‏فرمايد: احذر فحش القول و الکذب فانهما يزريان بالقائل [19] . زبان از دشنام و دروغ ببند که گوينده را عيبناک مي‏گرداند. امام صادق عليه السلام مي‏فرمايد: البذاء من الجفاء و الجفاء في النار. [20] . هرزه‏گويي از جفاکاري است و جفاکاري در آتش مقيم است. [ صفحه 276] امام موسي بن جعفر- عليه السلام- بر دو نفر گذشت که به هم دشنام مي‏گفتند، فرمود: البادي منهما اظلم وزره و وزر صاحبه عليه [21] . شروع کننده به اين فعل ناپسند ظالم‏تر است و گناه خود و طرف دعوي نيز بر اوست. حضرت امام علي- سلام الله عليه- مي‏فرمايد: اسفه السفهاء المتبجح بفحش الکلام. [22] . نادان‏ترين نادانان آنست که از ناسزا گفتن به مردمان خوشحال شود. و هم از اوست که: الفحش و التفحش ليسا من الاسلام. [23] . ناسزا گفتن و شنيدن و موجبات ناسزا برانگيختن از اسلام نيست. از اين کلام حضرت چنين برمي‏آيد که دشنام گفتن با مسلماني منافات دارد و از اسلام به دور است آنکه زبان به دشنام مي‏گشايد. سماعة مي‏گويد: نزد امام صادق (ع) رفتم و با من آغاز سخن کرد و فرمود: اي سماعه! اين چه جنجالي بود که ميان تو و شتردارت پديدار گشت؟ مبادا که دشنام‏گو و بدزبان و لعنت فرست باشي؟ گفتم: به خدا که چنين بوده است، زيرا که او به من ستم کرد. فرمود: اگر او به تو ستم کرد تو بر او سر افتادي. ان هذا ليس من فعالي و لا آمر به شيعتي، استغفر ربک و لا تعد. اين کار از کردارهاي ما نيست و من به شيعيان خود دستور به چنين کاري نمي‏دهم. استغفار کن و ديگر چنين مکن. [ صفحه 277] قلت استغفر الله و لا اعود. گفتم استغفار مي‏کنم و ديگر هرگز چنين نمي‏کنم. [24] . و حضرت امام علي عليه السلام مي‏فرمايد: لا اوقح من بذي‏ء. [25] . بي حياتر از دشنامگو، نيست. حضرت رسول- صلي الله عليه و آله و سلم- مي‏فرمايد: اذا رأيتم الرجل لا يبالي ما قال و لا ما قيل له. فانه لغيته او شرک شيطان. [26] . هرگاه ديديد مردي را که باکي ندارد که چه بگويد و چه به او بگويند او يا زاده‏ي حرام است يا شرک شيطان. و هم او صلوات الله عليه- به ابوذر مي‏فرمايد: سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر و اکل لحمه من معاصي الله. [27] . دشنام به مؤمن فسق است و کشتن او کفر و خوردن گوشتش (غيبت او) از معاصي پروردگار. و حضرت امام صادق عليه السلام مي‏فرمايد: و اللسان ترجمان الضمير. [28] . زبان ترجمان دل است. پس براي اصلاح ترجمه، متن را بايد ابتدا اصلاح کرد و براي ساختن فرع، اصل را ابتدا بايد ساخت. اول بايد به کار دل پرداخت تا زبان به تبع اصلاح پذيرد. [ صفحه 281]

[1] نهج‏البلاغه- شرع عبده. [2] حديث قدسي. [3] رساله‏ي قشيريه. [4] مکارم‏الاخلاق. [5] حديث قدسي. [6] غررالحکم- جلد 5. [7] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [8] حديث قدسي. [9] غررالحکم جلد 4. [10] غررالحکم- جلد 6. [11] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [12] منهاج العابدين. [13] فلسفه الاخلاق اسلاميه. [14] نهج الفاصحه. [15] تحف العقول. [16] اصول کافي- جلد 4. [17] کيمياي سعادت. [18] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [19] غرر الحکم- جلد 2. [20] اصول کافي جلد 4. [21] فلسفه الاخلاق اسلاميه. [22] غررالحکم- جلد 2. [23] غررالحکم- جلد 1. [24] اصول کافي- جلد 4. [25] غررالحکم- جلد 6. [26] اصول کافي- جلد 4. [27] مکارم الاخلاق. [28] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه.