لا يحيف علي من يبغض و لا ياثم فيمن يحب، يعترف بالحق قبل ان يشهد عليه متقي در روشناي چراغ حق و عدالت گام مي‏زند. جاذبه‏هاي دوستي، او را به سمت باطل نمي‏کشاند و دافعه‏هاي دشمني، او را از حقيقت و عدالت نمي‏راند. بر آنکه دشمنش مي‏شمارد ستم نمي‏کند و به خاطر پيوندهاي دوستي پيوند خود را با خدا نمي‏گسلد و به گناه نمي‏افتد. رضاي خدا شاهين سنجش اوست. بر کرسي قضاوت که مي‏نشيند همه را با يک ترازو وزن مي‏کند و دوستيها و دشمنيها، او را در مسير حق نمي‏لغزاند. به حق اعتراف مي‏کند، پيش از آنکه بر عليه او شهادت دهند. جز به سوي حقيقت، جهت نمي‏گيرد و باطل را قلبا و باطنا نمي‏طلبد. [ صفحه 298] اگر اتفاق لغزشي افتاد، خود به سوي حقيقت بازمي‏گردد، پيش از آنکه ديگران بدانند يا بخواهند يا بگويند. اشارت: حضرت امام صادق- عليه‏السلام- مي‏فرمايد: اتق الله و کن حيث شئت و في اي قوم شئت، فانه لا خلاف لاحد في التقوي، و التقي محبوب عند کل فريق و فيه جماع کل خير و رشد. [1] . تقوي پيشه کن و آنگاه هر کجا که خواهي باش و با هر قوم که خواهي باش که در خوبي تقوي، هيچ کس خلاف ندارد و در نزد جميع فرق محبوب و پسنديده است و فراگرفته است همه‏ي خوبيها را و راهي است راست از براي رسيدن به رحمت الهي. و حضرت امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: لا طاعه لمخلوق في معصيه الخالق. [2] . طاعت مخلوق در نافرماني خالق جايز و روا نيست. آنچه براي متقي ملاک و ميزان است، ترس از خداست و جلب رضاي او. و هر چيز و همه چيز براي او تحت‏الشعاع اين توجه است. حضرت رسول اکرم- صلي الله عليه و آله و سلم- به ابوذر مي‏فرمايد: قل الحق و ان کان مرا. [3] . حق را بگو اگر چه تلخ و ناخوشايند باشد. [ صفحه 299] براي متقي در مسير رضاي خداوند، خشنودي يا ناخشنودي ديگران ملاک نيست. متقي حتي دوستيها و دشمنيهاي خود را، حب و بغض خود را بر اساس همين ملاک تنظيم و تعيين و تحديد مي‏کند. محمد رسول‏الله و الذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم... [4] . محمد رسول خدا- صلي الله عليه و آله- و آنانکه با اويند، با کفار به دشمني رفتار مي‏کنند و در ميان خويش مهربان و رئوفند. حضرت امام علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: اياک ان تحب اعداء الله او تصفي ودک لغير اولياء الله فان من احب قوما حشر معهم. [5] . بپرهيز از اينکه دوست داري دشمنان خدا را يا اينکه صاف گرداني دوستي خود را از براي غير دوستان خدا، پس به تحقيق هر که دوست دارد قومي را با ايشان محشور خواهد شد. و هم او مي‏فرمايد: کل موده مبنيه علي غير ذات الله ضلال و الاعتماد عليها محال. [6] . هر دوستي که بنا گذاشته شده باشد بر غير راه خدا، گمراهي است و اعتماد بر آن محال است. تا آنجا که: من لم تکن مودته في الله فاحذره فان مودته لئيمه و صحبته مشومه. [7] . حذر کن از آنکه دوستيش در راه خدا نيست، چرا که دوستي او [ صفحه 300] خسيس و پست مرتبه است و مصاحبت او شوم و بي‏يمن و برکت. از آنجا که ملاک دوستي و دشمني براي متقي رضاي خداست، بنابراين آنچه برخوردها و رفتار او را با دوست و دشمن شکل مي‏دهد نيز رضاي خداست. قرآن مي‏فرمايد:... و لا يجر منکم شنان قوم علي الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوي... [8] . کينه و دشمني قومي شما را بر آن ندارد که به عدل رفتار نکنيد. دادگري کنيد که آن به تقوي نزديکتر است. بنابراين براي متقي، نه دشمني و بعض و کينه- اگر چه حق- مجوزي است براي ظلم و حيف [9] و بي‏عدالتي و نه دشمني- اگر چه به راستي و درستي- جوازي است براي ورود به حيطه‏ي گناه و سرپيچي از فرمان خداوند- جل و علي. بدون استثناء تمامي گفتار و رفتار و کردار پيامبر و ائمه معصومين- سلام الله عليهم اجمعين- در جهت تثبيت و ترويج اين اعتقاد و طرز تفکر در ميان مسلمين و مومنين بوده است. آنجا که در گير و دار جنگ حضرت امام علي- سلام الله عليه- برحذر مي‏دارد سپاهيان خود را از بستن آب بر روي دشمن، دشمني که خود لحظاتي پيش از آن، اين ستم را مرتکب شده است، اين فراز از کلام خود را درس مي‏دهد و عمل مي‏کند که: و لا يحيف علي من يبغض. و آنجا که گردنبند عاريتي را بر گردن دختر خود خشم مي‏کند و او را [ صفحه 301] تهديد به قطع يد مي‏نمايد، عملا «و لا ياثم فيمن يحب» را زندگي مي‏کند. اين کلام، تنها کلام او مي‏تواند باشد که: و الله لان ابيت علي حسک السعدان مسهدا او اجر في الاغلال مصفدا، احب الي من ان القي الله و رسوله يوم القيمه ظالما لبعض العباد و غاصبا لشي‏ء من الحطام. و کيف اظلم احدا لنفس يسرع الي البلي قفولها و يطول في الثري حلولها. [10] . سوگند به خدا که اگر شب را بيدار بر روي خار سعدان سر کنم و بسته در غلها و زنجيرها کشيده شوم، محبوب‏تر است نزد من از آنکه با خدا و رسول در قيامت ديدار کنم در آن حال که بر بعض بندگان ستم نموده باشم و ذره‏اي از مال دنيا غصب کرده باشم. و چگونه به کسي ستم نمايم براي نفسي که باشتاب به سوي کهنگي و پوسيدگي مي‏رود و حلولش در زير خاک به طول مي‏انجامد؟! خود او- سلام الله عليه- واقعه‏ي برخورد با برادرش عقيل را که تنها در آفرينش از او برمي‏آيد چنين شرح مي‏کند: و الله لقد رايت عقيلا و قد املق حتي استماحني من برکم صاعا و رايت صبيانه شعث الشعور، غبر الالوان من فقرهم کانما سودت وجوهم بالعظلم. و عاودني موکدا و کرر علي القول مرددا- فاصغيت اليه سمعي فظن اني ابيعه ديني و اتبع قياده مفارقا طريقتي. سوگند به خدا که عقيل را ديدم در نهايت فقر و پريشاني که يک من گندم شما را از من درخواست مي‏نمود. و کودکان پريشان و فقرزده‏اش را ديدم با موهاي غبارآلوده و رنگهاي تيره، انگار که رخسارشان با نيل سياه شده بود. [ صفحه 302] عقيل بر خواسته‏ي خود اصرار و الحاح مي‏کرد و مي‏گفت و باز مي‏گفت. و من گوش مي‏کردم. و او گمان مي‏برد که دينم را به او مي‏فروشم، دست از طريق خويش برمي‏دارم و پا جاي پاي او مي‏گذارم. فاحميت له حديده، ثم ادنيتها من جسمه ليعتبر بها، فضج ضجيج ذي دنف من المها و کاد ان يحترق من ميسمها فقلت له: ثکلتک الثواکل يا عقيل! اتئن من حديده احماها انسانها للعبه. و تجرني الي نار سجرها جبارها لغضبه، اتئن من الاذي و لا ائن من لظي... [11] . پس آنگاه آهن پاره‏اي را به آتش سرخ کردم و عبرت را به نزديک تنش بردم. از درد، فغان و ناله و شيون کرد، همانند ضجه‏ي بيمار و تا سوختن راهي نمانده بود. به او .فتم: اي عقيل! مادران مويه‏گر به عزاي تو بنشينند، آيا از آهن پاره‏اي که آدمي به بازي سرخ کرده ناله مي‏کني و مرا به سوي آتشي که خداوند جبار به خشم افروخته مي‏کشاني؟ تو از اين رنج خود مي‏نالي، من از آن آتش جانسوز ننالم؟ [ صفحه 305]

[1] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [2] نهج‏البلاغه- کلمات قصار. [3] مکارم الاخلاق. [4] قرآن- سوره‏ي فتح- آيه‏ي 29. [5] غررالحکم- جلد 2. [6] غررالحکم- جلد 4. [7] غررالحکم- جلد 5. [8] سوره‏ي مائده- آيه‏ي 8. [9] بعضي از اهل لغت گفته‏اند: حيف، خصوص جوري است که در حکم شود. [10] نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام- قسمتي از خطبه‏ي 215. [11] نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام- قسمتي از خطبه‏ي 215.