شهادت علي عليهالسلام اگر چه مظلومانه است و فرق شکافته او اگر چه جگرسوز، اما اساس مظلوميت علي، نه در شهادت علي است و اوج مظلوميت او، نه در فرق شکافتهي او.
مظلوميت علي نه بر پايهي سکوت علي استوار است و نه بر مبناي صبر علي، که صبر و سکوت تنها دو شاخهاند از راز درخت ستبر و تنومند مظلوميت علي.
مظلوميت علي تنها در خانهنشيني و غصب خلافت علي نيست، که غصب خلافت جلوهاي از تجليات ظاهري مظلوميت علي است.
اگر سر مظلوميت علي منحصر به دوران
«فصبرت و في العين قذي و في الحق شجا اري تراثي نهبا» [1] بود، بيشک در زمانهي «مجتمعين حولي کربيضه الغنم» [2] از حصار مظلوميت درميآمد.
اگر دوران مظلوميت علي، محدود به آن بيست و سه سال دردآلود بود، در آن پنج سال ديگر قاعدتا علي مظلوم نميبود.
و اگر تنها حيات علي، حيات مظلومانه بود، بيترديد علي هنگام شهادت با مظلوميت وداع کرده بود. پس چيست، رمز مظلوميت جاودانهي علي؟!
بيشترين مظلوميت و بالاترين عذاب يک گوهر، ناشناخته و مهجور ماندن آن است.
راز مظلوميت خورشيد را يا در ابرهاي سياه متراکم جستجو بايد کرد يا در نابينايي آدميان.
و رمز مظلوميت علي در ناشناخته ماندن آن روز علي است، در ناشناخته ماندن هنوز علي و در ناشناخته ماندن هميشه و هر روز علي است.
رب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا
علي- سلام الله عليه- به آيت زيبايي و رسول ملاحتي ميماند که در وادي کوران برانگيخته شده باشد.
به نغمه سراي خوش الحاني ميماند، که دست هيچ قلبي براي دريافت آواي او گشوده نباشد.
جهان و آنچه در آن است، کهتر از آن است که به شناختي شايسته از علي دست بيابد.
بلند پروازترين پرندههاي انديشه در اوجترين پروازهاي معرفت، محال است که به
[ صفحه 5]
پايينترين سطح از شناخت علي پر بتوانند ساييد.
از سويي محدوديت ظرف ادراک آدمي، نيل به اين شناخت را ناممکن ميسازد که «فما اوتيتم من العلم الا قليلا» و از سوي ديگر عظمت دست نيافتني مقوله، انسان را به وادي عجز ميکشاند.
اولي دست آن خورشيد را در شرح وجود خود ميبندد و دومي بال انديشه و معرفت بشري را ميسوزاند. اما اين همه، نه مسير بيانتهاي معرفت آن عزيز را سد ميکند و نه توقف در ابتداي اين مسير را توجيه.
آنچه همهاش دست نيافتني است، اندکش از کف دادني نيست. «ما لا يدرک کله، لا يترک کله» که اين اندک در مقايسه با آن عظمت، اندک است و براي ما بسيار.
آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد
به نسيمي که هر از گاه يا مدام از سوي آن باغستان وزيدن ميگيرد، دل و جان بايد سپرد و شامهي معرفت خويش را در مسير و معرض آن رايحههاي دلانگيز قرار بايد داد.
... و خطبهي متقين، يکي از آن نسيمهاي مسيحآسايي است که به بهانهي سوال معرفتآميز همام وزيدن گرفته است.
اين خطبه گذشته از آنکه راه و رسم چگونه زيستن را رقم ميزند، جلوهاي از جلوات شخصيت امام عليهالسلام را آشکار ميکند. آنچه پيش روي شماست مسلما شرح خطبه همام نيست. چرا که شرح خطبهي متقين امام علي عليهالسلام نيازمند مقدمات و ابراز و امکاناتي است که يکي از آنها معرفت است، ديگري تقوي است، سومي... که نگارنده فاقد اينهاست.
اين جزوه تنها دريافت تلالوئي است از آن انوار تابناک بينهايت و نيز تاليفي از آنچه قرآن، معصومين- سلامالله عليهماجمعين- و جرعه نوشان مشرب وحي و چشمه علوم اهلبيت پيرامون زيستن الهي بيان داشتهاند.
اميد است که کاستيهاي اين دريافت، با رهنمودهاي اهل نظر جبران شود و نواقص و اشتباهات در پردهي اغماض نماند.
و خداوند بر درجات همام، آن شهيد معرفت و قتيل ولايت بيفزايد که اين روزن از چشمه معارف علوي به دست سوال او گشوده شد و... ما را نيز جرعهاي از آن زلال حياتبخش بنوشاند. انشاءالله
سيد مهدي شجاعي
[ صفحه 9]
|