فهم و الجنه کمن قدر آها، فهم فيها منعمون و هم و النار کمن قدر آها فهم فيها معذبون بهشت را انگار که مي‏بينند و در آن غرق نعمتند و آتش دوزخ را انگار به مشاهده نشسته‏اند و در آن عذاب مي‏شوند. به کسي مي‏مانند که بهشت را فراروي خويش مي‏بيند و نسيم حياتبخش آن بر جانش مي‏گذرد و رايحه‏ي شوق‏آفرين آن در شامه‏اش مي‏پيچد. و هرم آتش جهنم را بر پشت خويش و زبانه‏هاي آن را بر کف پاي خويش لمس مي‏کند. اشارت: جهنم و بهشت پوشيده نيست. حجاب بر چشمان ماست. پرده بر ديدگان ماست. [ صفحه 42] متقين که حصار نفس را شکسته‏اند، از خود به درآمده‏اند و غل و زنجير منيت از پاي خويش گسسته‏اند و بر اوج قله‏ي يقين ايستاده‏اند، چرا نتوانند بهشت و جهنم را بعينه ببينند. مولايمان علي عليه‏السلام که خود به حليه‏ي «لو کشف الغطاء» [1] آراسته است چنين مي‏فرمايد: فانکم لو عاينتم ما قد عاين من مات منکم لجزعتم و وهلتم و سمعتم و اطعتم ولکن محجوب عنکم ما قد عاينوا و قريب ما يطرح الحجاب و لقد بصرتم ان ابصرتم و اسمعتم ان سمعتم و هديتم ان اهتديتم... [2] . اگر شما ببينيد آنچه را که مردگان شما ديدند، ضجه مي‏زنيد، فغان مي‏کنيد، بيتابي و زاري و لابه مي‏کنيد و از اعماق جان خويش فرياد «سمعنا و اطعنا» سر مي‏دهيد. ليکن افسوس که بر شما پوشيده است آنچه که بر آنها هويداست. و به زودي پرده برداشته خواهد شد و حجاب، دريده خواهد گشت. البته بينايتان کرده‏اند اگر که ببينيد، و شنواتان نموده‏اند اگر که بشنويد، و هدايت شده‏ايد اگر تن به هدايت دهيد... باري اين حجاب که بر چشم و دل و گوش ماست، نه آن پرده‏اي است که او افکنده است، تاري است که خود تنيده‏ايم! به عبارتي بهشت و جهنم ديدني است به شرط بينايي ما! شخصي از حضور امام حسن سلام‏الله عليه سئوال مي‏کند که: کيف [ صفحه 43] اصبحت؟ چگونه صبح کردي؟ و ايشان پاسخ مي‏فرمايند که: اصبحت ولي رب فوقي و النار امامي و الموت يطلبني و الحساب محدق بي و انامر تهن بعملي، لا اجد ما احب و لا ادفع ما اکره و الامور بيد غيري فان شاء عذبني و ان شاء عفا عني فاي فقير افقر مني [3] . «صبح کردم آنچنان که خدا را بر بالاي سر داشتم و آتش جهنم را در پيش رو و مرگ مرا مي‏خواند و حساب احاطه‏ام کرده بود و من بيمناک کرده‏هاي خويش، از آنچه مي‏خواستم هيچ نمي‏يافتم و دفع آنچه نمي‏پسنديدم نمي‏توانستم. و کارها به دست کسي است جز من که اگر بخواهد عذابم مي‏کند و اگر اراده کند درمي‏گذرد و مي‏بخشد، پس کيست فقيرتر از من؟» اين کلام امام حسن بود!- سلام‏الله عليه- و مستحق تامل است از بسياري جهات، ليکن رويت بهشت و جهنم خاص ائمه عليهم‏السلام نيست. مگر آن جواني که در پاسخ «کيف اصبحت» پيامبر عرض کرد: «اصبحت يقينا» و به نشانه‏ي يقين خويش عرضه داشت که: بهشت و جهنم را با منعمان و معذبان آن به چشم مي‏بينم، از انبياء و ائمه بود؟! پس بهشت و جهنم ديدني است براي هر آن کس که چشم بگشايد. قلوبهم محزونه [ صفحه 44] دلهايشان غمگين است، ابر اندوه بر آسمان قلبشان سايه انداخته و پنجه‏هاي حزن بر جانشان خراش مي‏اندازد. اشارت: مردي از بدحالي خويش به نزد امام صادق عليه‏السلام شکايت برد. امام او را به صبر توصيه فرمود و پس از قدري درنگ دوباره رو به او کرد و فرمود: اخبرني عن سجن الکوفه کيف هو؟ بگو بدانم زندان کوفه چگونه است؟ مرد پاسخ گفت: تنگ است و بدبو و متعفن و زندانيانش به بدترين حال دچارند. فانما انت في السجن فتريد ان تکون فيه في سعه اما علمت ان الدنيا سجن المومن؟ تو هم گرفتار زنداني! چگونه از زندان طلب آسايش داري؟ نمي‏داني که دنيا زندان مومن است؟ [4] . سفيان ثوري گفت: بر امام صادق عليه‏السلام وارد شدم و عرض کردم: يا ابن رسول‏الله چگونه صبح کردي؟ فقال: و الله اني لمشتغل القلب. فرمود: به خدا که محزون و دل نگران. سئوال کردم که چيست دليل حزن شما و اضطراب شما؟ فقال لي: يا ثوري انه من دخل قلبه صافي خالص دين الله شغله عما سواه يا ثوري ما الدنيا؟ و ما عسي ان تکون؟ [ صفحه 45] هل الدنيا الا اکله اکلته، او ثوب لبسته او مرکب رکبته ان المومنين لم يطمئنوا في الدنيا و لم يامنوا قدوم الاخره... امام فرمودند: اي ثوري! به هر دلي دين پاک و خالص خدا جا گرفت از جز اويش بازدارد. اي ثوري! دنيا چيست؟ و اميد مي‏رود که چه باشد؟ آيا دنيا جز لقمه‏اي است که مي‏خوري يا جامه‏اي که مي‏پوشي يا مرکبي که سوار مي‏شوي؟ راستي، مومنين به دنيا اطمينان ندارند و از رفتن به آخرت نگرانند... [5] . آنکه ناخواسته به زنداني گرفتار آمده و دمادم نگران سرنوشت خويش است، بر آنچه کرده است بيمناک است و بر آنچه نکرده است هراسناک، چگونه مي‏تواند محزون و غمزده نباشد؟ پيامبر- صلوات الله و سلامه عليه- فرمود: فکيف لا يحزن المومن و قد اوعده الله جل ثناوه انه وارد جهنم و لم يعده انه صادر عنها چگونه مومن حزين نباشد که خداوند ورود به جهنم را به او وعده فرموده اما خروج از آن را وعده نفرموده؟ [6] . استواري بناي حزن بر استحکام يقين و باورمندي آدمي است. آن کس که قيامت را نزديک ببيند و مرگ را نزديکتر و حساب و کتاب را در دو قدمي و قبر را فراروي خويش، چگونه مي‏تواند دل از حزن بشويد؟! اللهم اني اعوذ بک من عذاب القبر! خدايا از عذاب قبر به تو پناه مي‏برم. از بزرگي پرسيدند: هل في القبر عذاب؟ مگر در قبر عذابي هست؟ [ صفحه 46] فقال القبر کله عذاب. گفت: قبر همه‏اش عذاب است. آيا همين اضطراب و همين تشويش کافي نيست که بر زبانه‏هاي آتش شعف آب حزن بريزد و هر چه شادي را به غم بدل کند؟ چه رسد به اينکه آدمي باورمند قيامت شود. اگر آدمي «يوم تبلي السرائر» [7] را باور کند، مي‏تواند ذهن و دل به مکايد بسپارد؟ اگر آدمي «يوم لا ينفع مال و لا بنون» [8] را اعتقاد بيابد، مي‏تواند به داشته‏هاي خويش دل خوش کند؟ اگر آدمي مفهوم «يوم الحسره» را باز بشناسد، مي‏تواند جز به کار آخرت به کار ديگري پردازد؟ اگر کسي تنها گوش دل به همين يک کلام بسپارد که: «و لتنظر نفس ما قدمت لغد» [9] مي‏تواند آني را به غفلت بگذراند؟ اينکه دلخوشيم به آنچه اطراف ماست، از اين روست که بي‏خبريم از آنچه در انتظار ماست. امام حسن سلام‏الله عليه به هنگام فوت مي‏گريست. شخصي بدو گفت: اي فرزند رسول خدا! شما با چنين منزلت و نسبتي که با رسول خدا داريد، مي‏گرييد در حالي که پيامبر- صلوات الله عليه- خود درباره‏ي شما آنچه را که مي‏بايست فرمود. گذشته از آن شما بيست بار پاي پياده به حج رفته‏ايد و سه بار اموالتان را در راه خدا به دو نيم تقسيم کرده‏ايد تا آنجا که کفشي را براي خود نگه داشته و کفش ديگر را به [ صفحه 47] مستمندان بخشيده‏ايد. امام حسن سلام‏الله عليه فرمود: انما ابکي لخصلتين: لهول المطلع و فراق الاحبه. من بر دو چيز مي‏گريم: يکي هول از وقت احتضار و ديگري فراق ياران. [10] . اگر هول از احتضار و برزخ و رستاخيز با امام، با همه‏ي مقام و منزلتش چنان مي‏کند از آن است که امام قيامت را مي‏شناسد و به وقوعش يقين دارد. اگر بر در سرايي که زندگي مي‏کنيم بدانيم که وحوشي مجتمعند و ما ناگزير به خروج از خانه‏ايم، چه هراسي بر قلب ما چنگ خواهد زد؟ آيا خروج از دنيا ناگزير نيست؟ وقوع قيامت حتمي نيست؟ پس چرا مواجهه با رستاخيز حتي به اندازه‏ي مواجهه با وحوش در ما ايجاد تشويش نمي‏کند؟ خداوند تبارک و تعالي به حضرت عيسي مي‏فرمايد: يا عيسي بن البکر البتول! ابک علي نفسک بکاء من قد ودع الاهل و قلا الدنيا و ترکها لاهلها و کانت رغبته فيما عندالله. اي عيسي! فرزند بکر بتول! بر خود گريه کن چونان کسي که با خاندانش وداع مي‏کند و از دنيا متنفر است و آن را به اهلش وامي‏گذارد و مشتاق لقاء پروردگار است. [11] . و نيز مي‏فرمايد: يا عيسي! ادعني دعاء الغريق الحزين الذي ليس له مغيث! اي عيسي! مرا بخوان آنگونه که غريق غمزده و مضطربي که هيچ [ صفحه 48] پناهي ندارد مرا مي‏خواند. [12] . براي يافتن چنان حالي، چنين دلي بايد داشت و اينسان دريافتي. دلي که خوف خدا در آن موج بزند و فقر خويش و استغناي دوست تا عمق آن ريشه بدواند، و فراق آن را بچزاند مي‏تواند خود را به آب حزن شستشو دهد. فاغسل قلبک بماء الحزن، شايد اشاره به همين معناست. و چنين حزني که متاثر از خوف خداوند و خشيت او و ناشي از هجران اوست اگر در آدمي پديد بيايد مطلوب خداوند است. خداوند تبارک و تعالي به عيسي مي‏فرمايد: اسمعني منک صوتا حزينا. ناله‏هاي حزين خود را به گوش من برسان. خداوند مشتاق چنين دلي و چنين آه و ناله‏ايست. پيامبر فرمود: ما عبدالله عز و جل مثل طول الحزن. خداوند به هيچ چيز مثل حزن طولاني عبادت نشده. [13] . و نيز فرمود: من استطاع ان يبکي فليبک و من لم يستطع فليشعر قلبه الحزن وليتباک. ان القلب القاسي بعيد من الله تعالي و لکن لا يشعرون. هر که گريه را مي‏تواند، بگريد، و هر که نمي‏تواند گريه کند دل را محزون بدارد و حال گريه بر خود بگيرد که قلب سخت و سنگ از خداوند دور است ولي نمي‏فهمند. [14] . در مقام و ارزش تفکر، سخن بسيار رفته است. آنچنان که ساعتي [ صفحه 49] تفکر را از هفتاد سال عبادت برتر شمرده‏اند. و حزن اگر به مفهوم حقيقي، حزن باشد مقامي برتر از تفکر دارد چرا که حزن خاص عارفان است و هر کس را بدين مقام راه نيست ولي تفکر مشترک ميان خواص و عوام است. و الحزن يختص به العارفون لله تعالي و التفکر يشترک فيه الخاص و العام. [15] . و خداوند عيسي را به چنين حزني است که فرمان مي‏دهد: يا عيسي اکحل عينيک بميل الحزن اذا ضحک البطالون. اي عيسي! سرمه‏ي حزن به چشم بکش آنگاه که بيهودگان مي‏خندند. [16] . و اگر چنين حزني به دل راه يافت، صاحبدل استمرار حضورش را مي‏طلبد و لحظه‏اي جاي خالي او را تاب نمي‏آورد. و لو حجب الحزن عن قلوب العارفين ساعه لاستغاثوا... عارفان اگر لحظه‏اي و لمحه‏اي دل خود را فارغ از حزن و اندوه ببينند، به فرياد و استغاثه مي‏آيند و بي‏تاب مي‏شوند. [17] . متقين و عارفان آني بي‏حزن زيستن نمي‏توانند. [ صفحه 53]

[1] لو کشف الغظاء ما ازددت يقينا- امام علي عليه‏السلام: اگر تمامي پرده‏ها و حجابها دريده شوند، ذره‏اي بر يقين من نيفزايند [2] نهج‏البلاغه- خطبه‏ي 20. [3] فلسفه الاخلاق الاسلاميه. [4] اصول کافي جلد 3. [5] تحف‏العقول. [6] مکارم‏الاخلاق جلد 2. [7] قيامت، روزي که پوشيده‏ها و ضماير آدمي برملا مي‏شود- قرآن. [8] قيامت، روزي که مال و فرزندان هيچ فايده‏اي به حال آدمي ندارند- قرآن. [9] هر کس بنگرد که براي فرداي قيامت چه کرده است- قرآن. [10] کلمه الامام حسن- جلد 1. [11] حديث قدسي. [12] حديث قدسي. [13] مکارم‏الاخلاق- جلد 2. [14] مکارم‏الاخلاق- جلد 2. [15] مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه. [16] حديث قدسي. [17] مصباح الشريعه و مفتاح‏الحقيقه.