و شرورهم مامونه و از متقين، بيم بدي نمي‏رود، هراس شر بر دلها نمي‏نشيند و رعب پليدي به جانها نفوذ نمي‏کند. متقين به عنوان يکي از ابتدايي‏ترين اصول، دريافته‏اند که : المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه. [1] . مسلمان کسي است که ديگر مسلمين از دست و زبان او در امان باشند. و آنکه در ابتداي راه، از اين مانع کوتاه به سادگي گذر کرده است و موانعي برتر و سهمگين‏تر را به آساني پشت سر گذاشته است، چگونه مي‏تواند رجعت کند و خود را به دام شر مبتلا سازد؟ اشارت: حب الدنيا راس کل خطيئه: عشق به دنيا سر منشاء همه‏ي شرها، فسادها، [ صفحه 54] زشتيها و گناههاست. آنکه دندان طمع دنيا را کنده و دور انداخته است، آنکه باغچه‏ي دلش از هرزه گياههاي دنيا تهي است و آنکه بر آينه‏ي قلبش زنگار علائق دنيوي ننشسته است، چه نيازي دارد به بدي کردن، زشتي آفريدن و به گناه آلوده شدن؟ شر آفريني معلول اميال نفساني است. آنکه بر هواجس نفساني خط پرهيز کشيده است چه دليلي دارد که خود را به گناهاني از اين دست بيالايد؟ مگر نه خداوند ارحم‏الراحمين و اکرم‏الاکرمين است؟ مگر نه او جود و سخا و لطف محض است؟ و مگر نه قلب متقي آينه‏ي صفات خداوند است؟ در اين آينه، جز خير چه مي‏تواند راه پيدا کند؟ اين است که: المومن من تحمل اذي الناس و لا يتاذي احد به. [2] . مومن آزار مردمان را تحمل مي‏کند، اما تن به آزار کسي در نمي‏دهد. و اين است که پيامبر اکرم- صلي الله عليه و آله و سلم- مظهر اتم و اکمل مهر و عطوفت و لطف خداوند، تا بدان مرتبه از کمال پيش مي‏رود که مورد عتاب دلسوزانه‏ي خداوند واقع مي‏شود که: فلعلک باخع نفسک علي آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفا. [3] . پيامبر! تو داري جان خويش فداي هدايت نااهلان مي‏کني. آنقدر اين رسول در رسالت مهرآجين خويش پاي مي‏فشرد، از مال و [ صفحه 55] جان و پيشاني و دندان مايه مي‏گذارد و خون‏دل مي‏خورد که خود خداوند جل‏جلاله که اين رسالت را بدو واگذاشته است او را به توقف مي‏خواند و سلامت جان او را به ياد مي‏آورد. و از سويي همان خداوندي که پيامبرش را در مقابل پند ناپذيران و حرف ناشنوايان و ملحدان و جحدکنندگان، اينگونه فرمان مي‏دهد، در مقابل مومنين امر به خضوع و خشوع و خفض جناح مي‏نمايد: و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنين. [4] . ولي بدين نکته نيز التفات بايد کرد که اين مهر و عطوفت و سخا در مقابل ياران خداوند است و نه در برابر دشمنان او. به عبارتي به همان ميزان که مومنين و مسلمين از شر متقي درامانند، کفار و مشرکين و منافقين، بيم زده و هراسناک خشم و خشونت اويند که اشداء علي الکفار و رحماء بينهم شايد اشارتي است به همين معنا. پيامبر در معراج خويش از خداوند سئوال مي‏کند که: يا رب ما حال المومن عندک؟ خداي من! حال و مقام و منزلت مومن در نزد تو چگونه است؟ و خداوند پاسخ مي‏فرمايد که: يا محمد! من اهان لي وليا فقد بارزني بالمحاربه و انا اسرع شي‏ء الي نصره اوليائي [5] . اي محمد! کسي که دوست مرا (مومني را) اهانت کند با من به جدال برخاسته است و هيچ کس نيست که سريعتر از من به ياري ياورانش برخيزد. [ صفحه 56] باري همين خداوندي که چنين حساسيتي براي مومنان و دوستان خويش دارد، کافران و دشمنان خويش را به آتش نفرين مبتلا مي‏کند که: قتل الانسان ما اکفره. [6] . مرگ بر اين انسان که چه کفر ورزنده است. و نيز مومنين را فرمان مي‏دهد که: ... و اقتلوهم حيث وجدتموهم. [7] . بکشيدشان هر جا که يافتيدشان. پس وجود هر کدام از حب و بغض در آدمي بي‏وجود ديگري عين نقصان است و آن کسي در جاده‏ي کمال مشي مي‏کند که حب لله و بغض لله را هر دو در جان خويش رشد دهد. و اجسادهم نحيفه و بدنهايشان لاغر و ضعيف و نحيف است. اشارت: چگونه است حال کسي که به زندان دنيا گرفتار آمده است؟ شب و روز نمي‏شناسد، خواب و خوراک فراموش کرده است، دغدغه‏ي قيامت خواب را بر او حرام مي‏کند، اشتياق بهشت در جانش شعله مي‏کشد، تشويش جهنم گوشت تنش را آب مي‏کند و هجران معشوق آتش به خرمن وجودش مي‏زند. هيچ «زنداني» را کسي ديده است که پوست بترکاند و بر گونه‏هايش [ صفحه 57] سرخي شادي بنشيند؟ هيچ آدمي را کسي ديده است که آزمايشي تعيين‏کننده و عظيم در پيش روي داشته باشد و در آرامش به سر برد؟ آدمي که در انديشه‏ي آزمايش بزرگ قيامت است و درس دين مي‏خواند و تمرين فرائض مي‏کند، مي‏تواند لحظه‏اي خود را از تشويش برهاند؟ نحافه اجسادهم من الفکر في صلاح دينهم و القيام بما يجب اليهم. [8] . آنکه به يقين دريافته باشد که: اذا ملي البطن من المباح عمي القلب عن الصلاح [9] . «شکم اگر پر شود حتي از حلال و مباح، دل کور مي‏شود از سلوک در راه صلاح» مي‏تواند به جسم و خورد و خوراک التفات کند؟ و کلام آخر، اينکه کدام عاشق دلسوخته‏اي را ديده‏ايد که فرصت توجه به جسم خويش را داشته باشد، خوراک بشناسد، پوشاک بفهمد کدام است و راحتي و آسايش بداند چيست؟ وقتي که روح در افقي ديگر سير مي‏کند پرداختن به جسم مفهوم مي‏يابد؟ از کيمياي مهر تو زر گشت روي من آري به يمن لطف شما خاک زر شود [10] . [ صفحه 61]

[1] پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم. [2] غررالحکم- جلد 2. [3] قرآن- سوره‏ي کهف. [4] قرآن سوره‏ي کهف. [5] امام باقر عليه‏السلام. [6] قرآن- سوره‏ي عبس. [7] قرآن- سوره‏ي نساء. [8] شرح شيخ محمد عبده بر نهج‏البلاغه. [9] غررالحکم- جلد 3. [10] حافظ.