معاويه يک سلطان بود در آنوقت؛ حضرت امام حسن بر خلافش قيام کرد در صورتي که آن وقت همه هم با آن مردک بيعت کرده بودند و سلطانش حساب مي‏کردند. حضرت امام حسن قيام کرد تا آن وقتي که مي‏توانست. وقتي که يک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام بدهد، با آن شرايط صلح کرد که مفتضح کرد معاويه را. آنقدري که حضرت امام حسن معاويه را مفتضح کرد به همان قدر بود که سيدالشهداء يزيد را مفتضح کرد. [1] . امام حسن - سلام الله عليه - آن قدر گرفتاري که از اين دوستان و اصحابش داشت از ديگران نداشت. اصحابي که توجه نداشتند که امام زمانشان روي چه نقشه دارد عمل مي‏کند، با خيالهاي کوچکشان، با افکار ناقصشان در مقابلش مي‏ايستادند و غارتش کردند و اذيتش کردند، و - عرض مي‏کنم که - شکستش دادند ، معاهده با دشمنش کردند و هزار جور بساط درست کردند. [2] . بعد از اينکه صلح کردند، به حسب روايت، به حسب نقل، معاويه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهايي که گفتم، من قرار دادم، زير پايم؛ مثل پاره کردن اين مرديکه [3] آن قراردادها را. آن صلح تحميلي که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکميت تحميلي که در زمان اميرالمؤمنين واقع شد و هر دويش به دست اشخاص حيله‏گر درست شد. [4] .

[1] بيانات امام در جمع روحانيون و طلاب نجف در تاريخ 1 / 4 / 50 صحيفه امام جلد 2 صفحه 371 و صحيفه نور جلد 1 صفحه 173. [2] بيانات امام در جمع گروهي از اهالي تهران در تاريخ 18 / 4 / 58 صحيفه امام جلد 9 صفحه 30 و صحيفه نور جلد 8 صفحه 89. [3] فروع کافي؛ ج 7، ص 264 . [4] بيانات امام در جمع مسؤلين کشور در تاريخ 2 / 6 / 65 صحيفه امام جلد 20 صفحه 119 و صحيفه نور جلد 20 صفحه 32.