1/286 برسي رحمة الله در کتاب «مشارق» از حذيفة بن يمان نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديدم که دست امام حسن مجتبي عليه‏السلام را گرفته بود و مي‏فرمود: أيها الناس هذا ابن‏علي فاعرفوه، و الذي نفس محمد بيده انه لفي الجنة، و محبه في الجنة، و محب محبيه في الجنة. اي مردم! اين فرزند علي بن ابي‏طالب است، او را بشناسيد، سوگند به آن کسي که جان محمد در قبضه‏ي قدرت او است، او در بهشت است، دوستان او و دوستان دوستانش نيز در بهشت خواهند بود. [1] . 2/287 طريحي رحمه الله در کتاب «مجمع البحرين» مي‏گويد: از طريق شيعه و سني روايت شده است که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه‏السلام هر کدام به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام مي‏فرمودند: بأبي أنت و امي. [2] . پدر و مادرم فداي شما. [ صفحه 434] 3/288 محمد بن جرير طبري رحمه الله در کتاب «نوادر المعجزات» از زيد بن ارقم نقل کرده است که گفت: در مکه‏ي مکرمه با عده‏اي بوديم و امام حسن مجتبي عليه‏السلام آنجا حضور داشتند، از آن حضرت درخواست کرديم که معجزه‏اي به ما نشان دهد که آن را در شهر کوفه براي دوستان خود نقل کنيم، وقتي چنين گفتيم ديدم امام حسن عليه‏السلام کلماتي فرمود. ناگهان خانه‏ي کعبه بالا رفت تا اينکه در هوا قرار گرفت، اهل مکه در آن هنگام از اين جريان غافل و به کار خود مشغول بودند، آنها که شاهد قضيه بودند بعضي گفتند: اين سحر است، و بعضي گفتند: اين کار عجيب و خارق‏العاده‏اي است، عده‏ي زيادي از زير آن خانه عبور کردند و آن در هوا معلق بود، سپس امام عليه‏السلام آن را به جاي خود برگردانيد. [3] . 4/289 در کتاب «فضائل اميرالمؤمنين عليه‏السلام» از حميد بن علي بجلي نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هنگامي که اهل بهشت به طرف بهشت رانده مي‏شوند، بهشت عرض مي‏کند: يا رب أليس قد وعدتني أن تزينني برکنين؟ خداوندا! آيا به من وعده ندادي که مرا به دو پايه‏ي اساسي زينت بخشي؟ ندا رسد: أليس قد زينتک بالحسن و الحسين عليهماالسلام؟ آيا تو را به حسن و حسين عليهماالسلام زينت ندادم؟ بهشت با شنيدن آن به خود ناز کند همانطور که عروس ناز مي‏کند. [4] . 5 / 290 محمد بن جرير طبري رحمه الله از جابر نقل مي‏کند که گفت: امام حسن مجتبي عليه‏السلام را ديدم که در هوا بالا رفت و در آسمان ناپديد گرديد، و سه روز در آنجا ماند، و بعد از آنکه فرود آمد آرامش و وقار [ صفحه 435] خاصي يافته بود و فرمود: بروح آبائي نلت ما نلت. به روح پدرانم قسم به آنچه خواستم دست يافتم. [5] . مؤلف رحمه الله گويد: اگر گفته شود: چگونه ممکن است کسي با جسم خود بالا رود و در حديث سوم چگونه ممکن است خانه‏ي کعبه بالا رود؟ در پاسخ مي‏گوئيم: جواب اين اشکال در حديث 27 از بخش اول ذکر شد، به آنجا مراجعه کنيد. 6 / 291 سيد هاشم بحراني رحمه الله در کتاب «مدينة المعاجز» از ابن‏جرير نقل مي‏کند که گفت: به امام حسن مجتبي عليه‏السلام عرض کردم: به من معجزه‏ي ويژه‏اي نشان دهيد تا من آن را براي ديگران نقل کنم. چون اين درخواست را نمودم امام عليه‏السلام را ديدم که از جايگاه نماز خود به درون زمين رفت و ناپديد گرديد سپس برگشت در حالي که ماهي بزرگي به همراه داشت و فرمود: جئتک به من البحور السبع. آن را از درياهاي هفتگانه آورده‏ام. ابن‏جرير مي‏گويد: ماهي را از امام عليه‏السلام گرفتم و با خود بردم و جمعي از دوستان را با آن طعام دادم. [6] . 7/292 محمد بن جرير طبري رحمه الله از محمد بن حجاره نقل مي‏کند که گفت: امام حسن مجتبي عليه‏السلام را ديدم در حالي که عده‏اي آهو از کنار او مي‏گذشتند.امام عليه‏السلام آنها را صدا زد، همگي جواب دادند و در مقابل او [ صفحه 436] حاضر شدند. عرض کرديم: اي فرزند رسول خدا! اينها حيوانات وحشي هستند، معجزه‏اي آسماني به ما نشان بده. امام عليه‏السلام به آسمان نگاه کرد، گويا درهاي آن باز شد، نوري فرود آمد و همه‏ي خانه‏هاي مدينه را احاطه کرد، آنگاه شروع به لرزيدن کرد که نزديک بود خراب شود. عرض کرديم: اي فرزند رسول خدا! آن را برگردان. امام عليه‏السلام فرمود: نحن الأولون و الآخرون، و نحن الآمرون، و نحن النور، ننور الروحانيين، ننور بنور الله و نروح بروحه، فينا مسکنه و الينا معدنه، الآخر منا کالأول، و الأول منا کالآخر. ما اول هستيم که آفرينش با ما آغاز شده، و ما آخر هستيم که هستي با ما پايان مي‏پذيرد، و ما فرمانرواياني هستيم که امر ما را همه موجودات تکوينا اطاعت مي‏کنند، ما نوري هستيم که فرشتگان را روشني مي‏بخشيم، به نور خداوند آنها را منور و به بشارت الهي آنها را مسرور مي‏گردانيم، جايگاه نور خداوندي در ما و معدن آن به سوي ما است.اول ما مانند آخر ما، و آخر ما همانند اول ما است. [7] . [8] . 8/293 و نيز طبري رحمه الله از سعد بن منقذ نقل کرده است که گفت: امام حسن مجتبي عليه‏السلام را در مکه ديدم که کلماتي بر زبان جاري کرد و خانه‏ي کعبه را بالا برد - يا آن را از جاي خود به جاي ديگر منتقل کرد - و از مشاهده‏ي آن تعجب کرديم. [ صفحه 437] اين معجزه را براي ديگران نقل مي‏کرديم و ما را تصديق نمي‏کردند تا اينکه آن حضرت را در مسجد اعظم شهر کوفه ملاقات کرديم و در محضر آن بزرگوار عرض کرديم: اي فرزند رسول خدا! آيا شما چنين و چنان نکرديد؟ فرمود: لو شئت لحولت مسجدکم الي فم بقة [9] و هو ملتقي النهرين: نهر الفرات و نهر الأعلي. اگر بخواهيم همين مجسد شما را به محل برخورد دو نهر يعني فرات و نهر اعلي منتقل مي‏کنم. وقتي امام عليه‏السلام چنين فرمود، از او درخواست کرديم که اين کار را انجام دهد و او انجام داد و سپس آن را به جاي خود برگردانيد، و ما بعد از آن معجزات آن حضرت را در کوفه تصديق مي‏کرديم. [10] . 9/294 در کتاب‏هاي «جامع ترمذي»، «فضائل احمد»، «شرف المصطفي»، «فضائل سمعاني»، «امالي ابن‏شريح» و «امالي ابانة بن بطه» نقل شده است: پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دست امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را گرفت و فرمود: من أحبني و أحب هذين و أباهما و امهما کان معي في درجتي في الجنة يوم القيامة. [11] . هر کس مرا و اين دو فرزند و پدر و مادر اين دو را دوست داشته باشد فرداي قيامت در بهشت با من و در درجه‏ي من است. ابوالحسين در کتاب «نظم الأخبار» اين حديث را به نظم درآورده و گفته است: [ صفحه 438] أخذ النبي يد الحسين و صنوه يوما و قال و صحبه في مجمع من ودني يا قوم أو هذين أو أبويهما فالخلد مسکنه معي [12] . پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم روزي دست حسين و برادرش را گرفت و در حاليکه در جمعي از يارانش بود فرمود: اي مردم! هر کس مرا و اين دو را و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد بهشت جايگاه او است، و او در بهشت با من است. 10/295 رواست شده است که آن حضرت عليه‏السلام در مجلس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حاضر مي‏گشت در حالي که هفت سال بيشتر از سن شريف او نگذشته بود، وحي الهي را از لب‏هاي مبارک پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‏شنيد و آن را حفظ مي‏کرد، و وقتي به خانه برمي‏گشت آنچه را حفظ کرده بود براي مادرش صديقه‏ي کبري عليهاالسلام بازگو مي‏کرد.و هر گاه علي عليه‏السلام نزد حضرت زهرا عليهاالسلام مي‏آمد کلمات تازه‏اي از قرآن و وحي را از او مي‏شنيد، از آن حضرت سئوال مي‏فرمود که: اينها را از کجا نقل مي‏کني؟ عرض مي‏کرد: از فرزندت حسن عليه‏السلام. روزي علي عليه‏السلام در خانه پنهان گشت تا اينکه امام حسن عليه‏السلام وارد خانه شد، و مي‏خواست کلمات نوراني وحي الهي را که شنيده بود بازگو کند ولي نتوانست مثل گذشته صحبت کند، بلکه به لرزه افتاد و کلماتش در هم شد. مادرش حضرت زهرا عليهاالسلام تعجب کرد، امام حسن عليه‏السلام عرض کرد: لا تعجبين يا اماه، فان کبيرا يسمعني و استماعه قد أوقفني. اي مادر! تعجب نکن، گويا امروز شخص بزرگي به گفتار من گوش مي‏دهد و شنيدن او مرا از تکلم بازداشته است. [ صفحه 439] آنگاه علي عليه‏السلام از محل خود خارج شد، و فرزند دلبندش را بوسيد. و در روايت ديگري نقل شده است که فرمود: يا اماه قل بياني و کل لساني، لعل سيدا يرعاني. اي مادر! بيانم نارسا و زبانم ناتوان گرديده است گويا آقاي بزرگواري مراقب من است. [13] . 11 / 296 شيخ صدوق قدس سره در کتاب «معاني الأخبار» از امام صادق عليه‏السلام و آن حضرت از پدر بزرگوارش روايت کرده است که: جبرئيل نام مبارک امام حسن مجتبي عليه‏السلام را در حاليکه ميان پارچه‏اي ابريشمي از پارچه‏هاي بهشتي بود به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه کرد، و نام حسين برگرفته از نام حسن است. [14] . و از روايت عروه‏ي بارقي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ظاهر مي‏شود که حسن و حسين اسم دو درخت در بهشتند که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب معراج از ميوه‏ي آن دو درخت خورده‏اند. و حکايت شده است که خداوند تبارک و تعالي اين دو اسم را از مردم پنهان کرد تا آنکه دو فرزند فاطمه عليهاالسلام به آن نامگذاري شوند. [15] . 12/297 ابن‏شهر اشوب در کتاب «مناقب» مي‏گويد: امام حسن عليه‏السلام چنين بود که هر گاه وضو مي‏گرفت بندهاي بدنش مي‏لرزيد، و رنگ مبارکش زرد مي‏شد، وقتي علتش را از آن حضرت سئوال کردند، فرمود: حق علي کل من وقف بين يدي رب العرش أن يصفر لونه و ترتعد مفاصله. [ صفحه 440] سزاوار است هر کس که در پيشگاه الهي حضور پيدا مي‏کند لرزه بر اندامش افتد، و رنگش زرد گردد. و هنگامي که کنار در مسجد مي‏رسيد سر خود را به سوي آسمان بلند مي‏کرد و مي‏گفت: الهي ضيفک ببابک، يا محسن قد أتاک المسي‏ء، فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندک يا کريم. [16] . پروردگارا! ميهمان تو در خانه‏ات ايستاده است، اي نيکوکار بنده‏ي گنهکاري نزد تو آمده است، به خوبي‏هاي خودت از بدي‏ها و زشتي‏هاي من درگذر، اي بزرگوار بخشنده. 13/298 شيخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالي» مي‏گويد: امام حسن عليه‏السلام هنگامي که عازم سفر حج مي‏شد پياده و گاهي با پاي برهنه مي‏رفت، هنگامي که ياد مرگ مي‏کرد اشک مي‏ريخت، و وقتي به ياد قبر مي‏افتاد، يا بيرون آمدن از قبر و صحراي محشر و يا گذشتن از صراط را به خاطر مي‏آورد؛ گريه مي‏کرد، و چون از صحنه‏ي حضور در پيشگاه الهي و بررسي اعمال ياد مي‏کرد فريادي مي‏کشيد و بيهوش مي‏گشت. و چون به نماز مي‏ايستاد در پيشگاه پروردگار لرزه بر اندامش و بندهاي بدنش مي‏افتاد. و هنگامي که ياد بهشت و دوزخ مي‏کرد آشفته و پريشان مي‏شد و مانند مارگزيده به خود مي‏پيچيد، از خداوند درخواست بهشت مي‏نمود، و از آتش دوزخ به او پناه مي‏برد. [17] . و روايت شده است که تمام اموال خود را دوبار - و طبق روايتي سه [ صفحه 441] مرتبه - بين فقرا تقسيم کرد، و بيست و پنج مرتبه پياده به حج رفت. [18] . 14/299 ابوجعفر بن جرير طبري رحمه الله از ابراهيم بن سعد نقل کرده است که گفت: از محمد بن اسحاق شنيدم: امام حسن و امام حسين عليهماالسلام دو کودک بودند و بازي مي‏کردند، در همان حال امام حسين عليه‏السلام را ديدم که درخت خرمائي را صدا زد، و آن درخت فورا به طرف او به راه افتاد همانطور که فرزندي به طرف پدرش مي‏شتابد. [19] . 15/300 و نيز طبري قدس سره از قبيصة بن اياس نقل کرده است که گفت: با امام حسن مجتبي عليه‏السلام همسفر بودم و به طرف شام مي‏رفتم، آن حضرت روزه بود و جز مرکبي که داشت هيچ زاد و توشه‏اي با خود برنداشته بود، همينکه سرخي نور خورشيد ناپديد شد و وقت فريضه فرارسيد، نماز را بپا داشت، پس گويا درهاي آسمان گشوده شد و چراغهائي آويزان گرديد، فرشتگاني فرود آمدند و با خود ظرفهاي غذا و ميوه و نيز طشت‏ها و آفتابه‏هاي آب را بر زمين نهادند، سفره گسترانيده شد و ما هفتاد نفر بوديم، از سرد و گرم آن سفره خورديم، امام عليه‏السلام و ما همگي سير شديم، دو مرتبه بدون اينکه چيزي کم شده باشد آنها را برگردانيدند. [20] . 16/301 طبري قدس سره از حضرت جواد الأئمه عليه‏السلام نقل کرده است که فرمود: اميرالمؤمنين عليه‏السلام به همراه فرزندش امام مجتبي عليه‏السلام و سلمان وارد مسجد شدند و نشستند، مردم در اطراف آن حضرت جمع شدند، ناگاه مردي با شکل و شمايل نيکو ظاهري آراسته وارد شد و بر آن حضرت [ صفحه 442] سلام کرد و نشست سپس عرض کرد: اي اميرمؤمنان! از شما سه چيز پرسش مي‏کنم، اگر آنها را جواب گفتي مي‏دانم که مردم گناه نابخشودني و بزرگي را مرتکب شده‏اند و خود را در دنيا و آخرت به هلاکت افکنده‏اند که ديگري را برگزيده‏اند، و اگر جواب نگفتي و پاسخ مناسب سئوالات من ندادي مي‏دانم که تو و آنها يکسان هستي. اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: از آنچه دلت مي‏خواهد سئوال کن، عرض کرد: أخ برني عن الرجل اذا نام أين تذهب روحه؟ و عن الرجل کيف يذکر و ينسي؟ و عن الرجل کيف يشبه ولده الأعمام و الأخوال؟ به من خبر بده که آدمي هنگام خواب روح او کجا مي‏رود؟ و چگونه انسان مطلبي را به خاطر مي‏آورد و چگونه فراموش مي‏نمايد، و چگونه مي‏شود که فرزند گاهي شبيه عموها و دائي‏هاي خود مي‏شود. اميرالمؤمنين عليه‏السلام وقتي آن شخص سئوالاتش تمام شد به فرزندش امام حسن عليه‏السلام رو کرد و فرمود: اي ابومحمد! تو پاسخ سئوالات اين شخص را بگو. امام حسن عليه‏السلام فرمود: اما سئوال اول که گفتي: وقتي شخص مي‏خوابد روح او کجا مي‏رود؟ پاسخش اينستکه: روح او به باد، و باد به هوا آويخته مي‏گردد تا وقتي که آن شخص خود را براي بيدار شدن حرکت دهد، پس اگر خداوند تبارک و تعالي به برگشتن روح براي صاحب آن اجازه دهد، آن روح باد را و باد هوا را به سوي خود مي‏کشد، در نتيجه روح برمي‏گردد و در بدن صاحبش جاي مي‏گيرد، و اگر خداوند تبارک و تعالي به برگشت روح اجازه ندهد قضيه برعکس مي‏شود يعني هوا باد را و باد آن روح را به سوي خود مي‏کشد و تا هنگام خارج شدن از قبر به بدن صاحبش برنمي‏گردد. و اما سئوال دوم نسبت به يادآوري و فراموشي، جوابش اينست که: دل آدمي در ميان ظرفي است و بر روي آن روپوشي قرار گرفته است، اگر وقتي مي‏خواهد مطلبي را بياد آورد صلوات کاملي بر محمد و آل [ صفحه 443] محمد عليهم‏السلام بفرستد، پرده از روي آن ظرف کنار مي‏رود، قلب گشوده و به تعبيري روشن مي‏شود و آن شخص آنچه را فراموش کرده بياد مي‏آورد، و اگر صلوات بر محمد و آل محمد عليهم‏السلام نفرستد يا صلوات را ناقص يعني بدون ذکر «آل‏محمد» بگويد روپوش از روي آن کنار نمي‏رود، در نتيجه قلب همان گونه تاريک مي‏ماند و فراموشي او برطرف نمي‏شود. و اما سئوال سوم که از شباهت فرزند به عموها و دائي‏ها پرسيدي پاسخش اينستکه: وقتي شخص با همسرش همبستر مي‏شود اگر قلب او آرام و رگهايش داراي آرامش و بدن دچار لرزه و اضطراب نباشد آن نطفه داخل خود رحم قرار مي‏گيرد و فرزند شبيه پدر و مادرش به دنيا مي‏آيد، ولي اگر بر خلاف آن شخص از آرامش قلب و رگها برخوردار نباشد و بدنش بخاطر ترس و وحشت و يا عارضه‏ي ديگر دچار لرزه و اضطراب باشد نطفه لرزش پيدا مي‏کند و بر بعضي از رگها قرار مي‏گيرد؛ اگر بر رگي از رگهاي عموها قرار گرفت فرزند شبيه عموهايش مي‏شود و اگر بر رگي از رگهاي دائي‏ها قرار گرفت فرزند شبيه دائي‏هايش مي‏شود. شخص سئوال کننده بعد از آنکه پاسخ سئوالهاي خود را شنيد عرض کرد: شهادت مي‏دهم که خداوي جز خداوند يکتا نيست و همواره به آن گواهي مي‏دهم، و شهادت مي‏دهم که محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرستاده‏ي او است، و پيوسته به آن گواهي مي‏دهم. بعد اشاره به اميرالمؤمنين عليه‏السلام نمود و عرض کرد: و شهادت مي‏دهم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بعد از خودش به تو وصيت کرده و تو جانشين او هستي و براهين او يعني دلايل روشن و آشکار مي‏کني، سپس اشاره به امام حسن عليه‏السلام نمود و عرض کرد: و شهادت مي‏دهم که تو بعد از پدرت وصي و جانشين او هستي، و همان حجت‏ها و دلايل او را برپا مي‏داري، و سپس عرض کرد: و شهادت مي‏دهم که حسين بن علي فرزند رشيدت بعد از برادرش حجت الهي است و براي مردم دليل و برهان ارائه مي‏دهد، و شهادت [ صفحه 444] مي‏دهم که علي بن الحسين برپا دارنده‏ي امر حسين است يعني بعد از او پرچم هدايت را به دوش دارد. و شهادت مي‏دهم که محمد بن علي برپادارنده‏ي امر علي بن الحسين است و ادامه دهنده‏ي راه او است. و شهادت مي‏دهم که جعفر بن محمد برپادارنده‏ي امر محمد بن علي و فرمانرواي بعد از او است. و شهادت مي‏دهم که موسي بن جعفر برپادارنده‏ي امر جعفر بن محمدء و اختياردار امور بعد از اوست. و شهادت مي‏دهم که علي بن موسي برپادارنده‏ي امر موسي بن جعفر و رهبر مردمان بعد از او است. و شهادت مي‏دهم که محمد بن علي برپادارنده‏ي امر علي بن موسي و پيشواي جن و انس بعد از او است. و شهادت مي‏دهم که علي بن محمد برپادارنده‏ي امر محمد بن علي و زمامدار امور بعد از او است. و شهادت مي‏دهم که حسن بن علي برپادارنده‏ي امر علي بن محمد و هدايتگر شيعيان بعد از او است. وأشهد أن رجلا من ولد الحسن بن علي لا يسمي و لا يکني حتي يظهر أمره فيملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا، و شهادت مي‏دهم که آخرين امام مردي از فرزندان حسن بن علي است، نام اصلي او و کنيه‏اش را نبايد گفت تا آنکه ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد نمايد همان‏طور که از ظلم و ستم پر شده باشد. و بعد از آن عرض کرد: درود و رحمت و برکات الهي بر تو باد اي اميرمؤمنان و از جا برخاست و رفت. اميرالمؤمنين عليه‏السلام به امام مجتبي عليه‏السلام فرمود: اي ابومحمد! به دنبال اين شخص برو و ببين کجا مي‏رود؟ امام حسن عليه‏السلام به دنبال او از مسجد خارج شد، و وقتي برگشت به اميرالمؤمنين عليه‏السلام عرض کرد: همينکه پاي خود را از مسجد بيرون [ صفحه 445] گذاشت نفهميدم چه شد و به کجا رفت. فرمود: اي ابومحمد! آيا او را شناختي؟ عرض کرد: خدا و رسولش و اميرمؤمنان داناترند. علي عليه‏السلام فرمود: او خضر عليه‏السلام فرمود. [21] . 17/302 در کتاب «مناقب» در تفسير آيه‏ي شريفه‏ي (يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤتکم کفلين من رحمته و يجعل لکم نورا تمشون به) [22] «اي کساني که ايمان آورده‏ايد، تقوا پيشه کنيد و به رسول خدا و فرستاده‏اش يعني محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آوريد تا به شما دو نصيب از رحمت خود عطا فرمايد و نوري قرار دهد که با روشنائي آن راه بهشت را بپيمائيد»، از امام صادق عليه‏السلام نقل مي‏کند که فرمود: الکفلين: الحسن و الحسين عليهماالسلام و النور علي عليه‏السلام. مراد از «کفلين» در اين آيه حسن و حسين عليهماالسلام و مقصود از نور وجود مبارک اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام است. [23] . 18/303 و در همان کتاب در ذيل اين دو آيه‏ي شريفه‏ي (و التين و الزيتون - و طور سينين) [24] که خداوند تبارک و تعالي به دو ميوه‏ي معروف انجير و زيتون و نيز به طور سينا قسم ياد کرده است، از حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام نقل کرده است که فرمود: [ صفحه 446] التين و الزيتون، الحسن و الحسين عليهماالسلام و طور سينين علي عليه‏السلام و البلد الأمين محمد صلي الله عليه و آله و سلم. مراد از «تين و زيتون» در آيه‏ي شريفه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و مراد از «طور سينين» اميرالمؤمنين عليه‏السلام و مقصود از «بلد أمين» يعني شهر امن و امان، وجود مقدس رسول خدا حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. [25] . 19/304 علامه‏ي مجلسي رحمه الله در کتاب شريف «بحارالأنوار» از ابن‏عباس روايت کرده است که گفت: روزي در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام حضور داشتند که ناگاه جبرئيل فرود آمد و با خود سيبي آورده و آن را به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه کرد، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آن را پذيرفت و به اميرالمؤمنين عليه‏السلام هديه کرد، علي عليه‏السلام آن را پذيرفت و بوسيد و به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برگردانيد، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سيب را گرفت و به امام حسن عليه‏السلام هديه کرد، امام مجتبي عليه‏السلام آن را پذيرفته و بوسيد به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برگردانيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سيب را همان گونه به امام حسين و حضرت زهرا عليهاالسلام هديه کرد و آنها بعد از بوسيدن آن برگردانيدند، و براي آخرين بار به دست علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام دادند، وقتي اميرالمؤمنين عليه‏السلام خواست آن را برگرداند، از دست مبارکش به روي زمين افتاد و دو نيم گرديد، پس نوري از آن درخشيد که تا آسمان را روشن کرد، و ديديم که دو سطر به قلم قدرت پروردگار بر آن نوشته شده است: بسم الله الرحمن الرحيم تحية من الله الي محمد المصطفي و علي المرتضي و فاطمة الزهراء و الحسن و الحسين سبطي رسول الله، و أمان لمحبيهما يوم [ صفحه 447] القيامة من النار. [26] . بنام خداوند بخشنده‏ي مهربان، اين هديه‏اي است از طرف پروردگار به رسولش محمد مصطفي، علي، فاطمه و دو سبط پيغمبر يعني امام حسن و امام حسين، و امان نامه‏اي براي دوستان ايشان از آتش قيامت است. 20/ 305 و نيز در همان کتاب روايت شده است که: امام حسن و امام حسين عليهماالسلام هر کدام خطي نوشته بودند، امام حسن عليه‏السلام به برادرش فرمود: خط من زيباتر از خط تو است. امام حسين عليه‏السلام فرمود: اينطور نيست بلکه خط من زيباتر است، هر دو به مادر خود حضرت فاطمه عليهاالسلام عرض کردند: شما بين ما دو نفري داوري کنيد. حضرت زهرا عليهاالسلام دوست نداشت يکي از آن دو آزرده خاطر شوند لذا فرمود: از پدرتان علي عليه‏السلام سئوال کنيد، وقتي از آن حضرت درخواست کردند او هم مايل نبود يکي از آن دو عزيز اذيت شوند به همين خاطر فرمود: از جد خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سئوال کنيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من بين شما قضاوت و داوري نمي‏کنم تا از جبرئيل سئوال کنم، وقتي جبرئيل آمد او هم عرض کرد: من داوري نمي‏کنم تا اسرافيل داوري کند، و اسرافيل عرض کرد: من حکم نمي‏کنم ولي از خداوند متعال درخواست مي‏کنم تا او قضاوت کند. وقتي از درگاه الهي مسألت نمود، فرمود: من هم داوري نمي‏کنم ولي مادرشان حضرت زهرا عليهاالسلام بايد داوري کند. فاطمه عليهاالسلام عرض کرد: پروردگارا! فرمان تو را اطاعت کرده و داوري مي‏کنم. حضرت زهرا عليهاالسلام گردن‏بندي داشت به دو نور چشمانش فرمود: من مرواريدهاي اين گردن‏بند را بين شما روي زمين مي‏ريزم، هر کدام از [ صفحه 448] شما تعداد بيشتري برداشت خط او زيباتر است، آنگاه گردن‏بند را باز کرد و روي زمين ريخيت، جبرئيل در اين هنگام کنار عرش الهي بود، خداوند تبارک و تعالي به او فرمان داد فورا به زمين فرود آمده و آن مرواريدها را بين آن دو نصف کن تا هيچکدام از آنها آزرده نشوند. ففعل ذلک جبرئيل اکراما لهما و تعظيما. جبرئيل هم به خاطر احترام بزرگداشت آنها اين کار را فورا انجام داد. [27] .

[1] مشارق الأنوار: 53. [2] مجمع البحرين: 44/1. [3] نوادر المعجزات: 104 ح 10، دلائل الامامة: 169 ح 15، مدينة المعاجز: 238/4 ح 21. [4] بحارالأنوار: 276/43 و 293 و 304 (با کمي اختلاف). [5] نوادر المعجزات: 100 ح 3، دلائل الامامة: 166 ح 7، مدينة المعاجز: 233/4 ح 13. [6] مدينة المعاجز: 237/4 ح 20. [7] يعني اماماني که قبل از ما آمده‏اند از نظر علم و قدرت و ساير صفات مانند آنهائي هستند که بعد از ما مي‏آيند، و بالعکس.و شايد بتوان عبارت را اينگونه معني کرد که: ما از نظر علم و قدرت و ساير صفات در آخر عمر همانند هنگام ولادت، و نيز در هنگام ولادت علم و قدرت ما همانند آخر عمر ما است. [8] نوادر المعجزات: 103 ح 8، دلائل الامامة: 168 ح 13، مدينة المعاجز: 236/4 ح 19. [9] بقه؛ مدينه علي شاطي‏ء الفرات. [10] نوادر المعجزات: 104 ح 11، دلائل الامامة: 169 ح 16، مدينة المعاجز: 238/4 ح 22. [11] جامع الترمذي: 641/5 ح 3733، مسند احمد: 77/1، شرف المصطفي: 267 باب 27 (طبع فارسي)، العمدة: 395، ميزان الاعتدال: 117/3، تهذيب الکمال: 270/2، تهذيب التهذيب: 297/2، الاحقاق: 175/9. [12] مناقب ابن‏شهر آشوب: 382/3، سفينة البحار: 611/1. [13] مناقب ابن‏شهر اشوب: 8/4، بحارالأنوار: 338/43 ذيل ح 11، معالي السبطين: 9. [14] معاني الأخبار: 55 ح 8، علل الشرائع: 139/1 ح 9، بحارالأنوار: 241 / 43 ح 11. [15] بحارالأنوار: 314/43 ضمن ح 73، تهذيب الأسماء: 158/1، الاحقاق: 488/10، منتخب طريحي: 351.و ظاهرا مؤلف رحمه الله اين حديث را از «سفينة البحار: 601/1 «نقل کرده است. [16] مناقب ابن‏شهر اشوب: 14/4، المستدرک: 354/1 ح 4، بحارالأنوار: 339 / 43 ح 13. [17] امالي صدوق: 224 ح 10 مجلس 33، بحارالأنوار: 331/ 43 ح 1، حيلة الأبرار: 53 / 3 ح 1، معالي السبطين: 12. [18] بحارالأنوار: 339 / 43 ضمن ح 13 به نقل از مناقب که قبلا ذکر شد. [19] نوادر المعجزات: 100 ح 1، دلائل الامامة: 164 ح 4، مدينة المعاجز: 231/4 ح 10. [20] نوادر المعجزات: 102 ح 6، دلائل الامامة: 167 ح 10، مدينة المعاجز: 235/4 ح 16. [21] دلائل الامامة: 174 ح 26، المحاسن: 274 ح 199، کمال الدين: 313، عيون الأخبار: 65/1 ح 35، بحارالأنوار: 414/36 ح 1، حلية الأبرار: 33/3 ح 1، ارشاد القلوب: 291/2 مؤلف رحمه الله اين حديث را مختصر ذکر کرده بود، و ما آن را از مصدر به طور کامل نقل کرديم. [22] سوره‏ي حديد، آيه‏ي 28. [23] مناقب ابن‏شهراشوب: 380/3، فرات رحمه الله آن را در تفسير خود: 468 ح 2 از ابن‏عباس نقل کرده است، و مجلسي رحمه الله در بحارالأنوار: 317/ 23 ح 26، و 307/43 ح 70 به نقل از آن کتاب آورده است، و نيز سيد شرف‏الدين رحمه‏الله در کتاب تأويل الآيات: 669/2 ح 28 از جابر بن عبدالله از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم روايت کرده است، و سيد هاشم بحراني رحمه الله آن را در تفسير برهان: 300/4 ح 6 از آن کتاب نقل کرده است. [24] سوره‏ي تين، آيه‏ي 1 و 2. [25] مناقب ابن‏شهر اشوب: 394/3 سطر 1، بحارالأنوار: 105/24 ح 15 و 291/43 ح 54، تفسير برهان: 477/4 ح 4، و آن را در کتاب تأويل الآيات: 814/2 ح 4 (با کمي اختلاف) از حضرت رضا عليه‏السلام نقل کرده است. [26] بحارالأنوار: 307/43 ح 72، مائة منقبة: 26 منقبت 8، غاية المرام: 659. [27] بحارالأنوار: 309/43 سطر 5، و سيد نعمت الله جزايري اين حديث را در کتاب الأنوار النعمانية: 19/1 (با کمي اختلاف) نقل کرده است.