1/286 برسي رحمة الله در کتاب «مشارق» از حذيفة بن يمان نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديدم که دست امام حسن مجتبي عليهالسلام را گرفته بود و ميفرمود:
أيها الناس هذا ابنعلي فاعرفوه، و الذي نفس محمد بيده انه لفي الجنة، و محبه في الجنة، و محب محبيه في الجنة.
اي مردم! اين فرزند علي بن ابيطالب است، او را بشناسيد، سوگند به آن کسي که جان محمد در قبضهي قدرت او است، او در بهشت است، دوستان او و دوستان دوستانش نيز در بهشت خواهند بود. [1] .
2/287 طريحي رحمه الله در کتاب «مجمع البحرين» ميگويد:
از طريق شيعه و سني روايت شده است که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليهالسلام هر کدام به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام ميفرمودند:
بأبي أنت و امي. [2] .
پدر و مادرم فداي شما.
[ صفحه 434]
3/288 محمد بن جرير طبري رحمه الله در کتاب «نوادر المعجزات» از زيد بن ارقم نقل کرده است که گفت:
در مکهي مکرمه با عدهاي بوديم و امام حسن مجتبي عليهالسلام آنجا حضور داشتند، از آن حضرت درخواست کرديم که معجزهاي به ما نشان دهد که آن را در شهر کوفه براي دوستان خود نقل کنيم، وقتي چنين گفتيم ديدم امام حسن عليهالسلام کلماتي فرمود.
ناگهان خانهي کعبه بالا رفت تا اينکه در هوا قرار گرفت، اهل مکه در آن هنگام از اين جريان غافل و به کار خود مشغول بودند، آنها که شاهد قضيه بودند بعضي گفتند: اين سحر است، و بعضي گفتند: اين کار عجيب و خارقالعادهاي است، عدهي زيادي از زير آن خانه عبور کردند و آن در هوا معلق بود، سپس امام عليهالسلام آن را به جاي خود برگردانيد. [3] .
4/289 در کتاب «فضائل اميرالمؤمنين عليهالسلام» از حميد بن علي بجلي نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
هنگامي که اهل بهشت به طرف بهشت رانده ميشوند، بهشت عرض ميکند: يا رب أليس قد وعدتني أن تزينني برکنين؟
خداوندا! آيا به من وعده ندادي که مرا به دو پايهي اساسي زينت بخشي؟
ندا رسد: أليس قد زينتک بالحسن و الحسين عليهماالسلام؟
آيا تو را به حسن و حسين عليهماالسلام زينت ندادم؟
بهشت با شنيدن آن به خود ناز کند همانطور که عروس ناز ميکند. [4] .
5 / 290 محمد بن جرير طبري رحمه الله از جابر نقل ميکند که گفت:
امام حسن مجتبي عليهالسلام را ديدم که در هوا بالا رفت و در آسمان ناپديد گرديد، و سه روز در آنجا ماند، و بعد از آنکه فرود آمد آرامش و وقار
[ صفحه 435]
خاصي يافته بود و فرمود:
بروح آبائي نلت ما نلت.
به روح پدرانم قسم به آنچه خواستم دست يافتم. [5] .
مؤلف رحمه الله گويد: اگر گفته شود: چگونه ممکن است کسي با جسم خود بالا رود و در حديث سوم چگونه ممکن است خانهي کعبه بالا رود؟
در پاسخ ميگوئيم: جواب اين اشکال در حديث 27 از بخش اول ذکر شد، به آنجا مراجعه کنيد.
6 / 291 سيد هاشم بحراني رحمه الله در کتاب «مدينة المعاجز» از ابنجرير نقل ميکند که گفت:
به امام حسن مجتبي عليهالسلام عرض کردم: به من معجزهي ويژهاي نشان دهيد تا من آن را براي ديگران نقل کنم.
چون اين درخواست را نمودم امام عليهالسلام را ديدم که از جايگاه نماز خود به درون زمين رفت و ناپديد گرديد سپس برگشت در حالي که ماهي بزرگي به همراه داشت و فرمود:
جئتک به من البحور السبع.
آن را از درياهاي هفتگانه آوردهام.
ابنجرير ميگويد: ماهي را از امام عليهالسلام گرفتم و با خود بردم و جمعي از دوستان را با آن طعام دادم. [6] .
7/292 محمد بن جرير طبري رحمه الله از محمد بن حجاره نقل ميکند که گفت: امام حسن مجتبي عليهالسلام را ديدم در حالي که عدهاي آهو از کنار او ميگذشتند.امام عليهالسلام آنها را صدا زد، همگي جواب دادند و در مقابل او
[ صفحه 436]
حاضر شدند.
عرض کرديم: اي فرزند رسول خدا! اينها حيوانات وحشي هستند، معجزهاي آسماني به ما نشان بده.
امام عليهالسلام به آسمان نگاه کرد، گويا درهاي آن باز شد، نوري فرود آمد و همهي خانههاي مدينه را احاطه کرد، آنگاه شروع به لرزيدن کرد که نزديک بود خراب شود.
عرض کرديم: اي فرزند رسول خدا! آن را برگردان.
امام عليهالسلام فرمود:
نحن الأولون و الآخرون، و نحن الآمرون، و نحن النور، ننور الروحانيين، ننور بنور الله و نروح بروحه، فينا مسکنه و الينا معدنه، الآخر منا کالأول، و الأول منا کالآخر.
ما اول هستيم که آفرينش با ما آغاز شده، و ما آخر هستيم که هستي با ما پايان ميپذيرد، و ما فرمانرواياني هستيم که امر ما را همه موجودات تکوينا اطاعت ميکنند، ما نوري هستيم که فرشتگان را روشني ميبخشيم، به نور خداوند آنها را منور و به بشارت الهي آنها را مسرور ميگردانيم، جايگاه نور خداوندي در ما و معدن آن به سوي ما است.اول ما مانند آخر ما، و آخر ما همانند اول ما است. [7] . [8] .
8/293 و نيز طبري رحمه الله از سعد بن منقذ نقل کرده است که گفت:
امام حسن مجتبي عليهالسلام را در مکه ديدم که کلماتي بر زبان جاري کرد و خانهي کعبه را بالا برد - يا آن را از جاي خود به جاي ديگر منتقل کرد - و از مشاهدهي آن تعجب کرديم.
[ صفحه 437]
اين معجزه را براي ديگران نقل ميکرديم و ما را تصديق نميکردند تا اينکه آن حضرت را در مسجد اعظم شهر کوفه ملاقات کرديم و در محضر آن بزرگوار عرض کرديم: اي فرزند رسول خدا! آيا شما چنين و چنان نکرديد؟ فرمود:
لو شئت لحولت مسجدکم الي فم بقة [9] و هو ملتقي النهرين: نهر الفرات و نهر الأعلي.
اگر بخواهيم همين مجسد شما را به محل برخورد دو نهر يعني فرات و نهر اعلي منتقل ميکنم.
وقتي امام عليهالسلام چنين فرمود، از او درخواست کرديم که اين کار را انجام دهد و او انجام داد و سپس آن را به جاي خود برگردانيد، و ما بعد از آن معجزات آن حضرت را در کوفه تصديق ميکرديم. [10] .
9/294 در کتابهاي «جامع ترمذي»، «فضائل احمد»، «شرف المصطفي»، «فضائل سمعاني»، «امالي ابنشريح» و «امالي ابانة بن بطه» نقل شده است:
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دست امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را گرفت و فرمود:
من أحبني و أحب هذين و أباهما و امهما کان معي في درجتي في الجنة يوم القيامة. [11] .
هر کس مرا و اين دو فرزند و پدر و مادر اين دو را دوست داشته باشد فرداي قيامت در بهشت با من و در درجهي من است.
ابوالحسين در کتاب «نظم الأخبار» اين حديث را به نظم درآورده و گفته است:
[ صفحه 438]
أخذ النبي يد الحسين و صنوه
يوما و قال و صحبه في مجمع
من ودني يا قوم أو هذين أو
أبويهما فالخلد مسکنه معي [12] .
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم روزي دست حسين و برادرش را گرفت و در حاليکه در جمعي از يارانش بود فرمود:
اي مردم! هر کس مرا و اين دو را و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد بهشت جايگاه او است، و او در بهشت با من است.
10/295 رواست شده است که آن حضرت عليهالسلام در مجلس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حاضر ميگشت در حالي که هفت سال بيشتر از سن شريف او نگذشته بود، وحي الهي را از لبهاي مبارک پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ميشنيد و آن را حفظ ميکرد، و وقتي به خانه برميگشت آنچه را حفظ کرده بود براي مادرش صديقهي کبري عليهاالسلام بازگو ميکرد.و هر گاه علي عليهالسلام نزد حضرت زهرا عليهاالسلام ميآمد کلمات تازهاي از قرآن و وحي را از او ميشنيد، از آن حضرت سئوال ميفرمود که:
اينها را از کجا نقل ميکني؟
عرض ميکرد: از فرزندت حسن عليهالسلام.
روزي علي عليهالسلام در خانه پنهان گشت تا اينکه امام حسن عليهالسلام وارد خانه شد، و ميخواست کلمات نوراني وحي الهي را که شنيده بود بازگو کند ولي نتوانست مثل گذشته صحبت کند، بلکه به لرزه افتاد و کلماتش در هم شد.
مادرش حضرت زهرا عليهاالسلام تعجب کرد، امام حسن عليهالسلام عرض کرد:
لا تعجبين يا اماه، فان کبيرا يسمعني و استماعه قد أوقفني.
اي مادر! تعجب نکن، گويا امروز شخص بزرگي به گفتار من گوش ميدهد و شنيدن او مرا از تکلم بازداشته است.
[ صفحه 439]
آنگاه علي عليهالسلام از محل خود خارج شد، و فرزند دلبندش را بوسيد.
و در روايت ديگري نقل شده است که فرمود:
يا اماه قل بياني و کل لساني، لعل سيدا يرعاني.
اي مادر! بيانم نارسا و زبانم ناتوان گرديده است گويا آقاي بزرگواري مراقب من است. [13] .
11 / 296 شيخ صدوق قدس سره در کتاب «معاني الأخبار» از امام صادق عليهالسلام و آن حضرت از پدر بزرگوارش روايت کرده است که:
جبرئيل نام مبارک امام حسن مجتبي عليهالسلام را در حاليکه ميان پارچهاي ابريشمي از پارچههاي بهشتي بود به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه کرد، و نام حسين برگرفته از نام حسن است. [14] .
و از روايت عروهي بارقي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ظاهر ميشود که حسن و حسين اسم دو درخت در بهشتند که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب معراج از ميوهي آن دو درخت خوردهاند.
و حکايت شده است که خداوند تبارک و تعالي اين دو اسم را از مردم پنهان کرد تا آنکه دو فرزند فاطمه عليهاالسلام به آن نامگذاري شوند. [15] .
12/297 ابنشهر اشوب در کتاب «مناقب» ميگويد: امام حسن عليهالسلام چنين بود که هر گاه وضو ميگرفت بندهاي بدنش ميلرزيد، و رنگ مبارکش زرد ميشد، وقتي علتش را از آن حضرت سئوال کردند، فرمود:
حق علي کل من وقف بين يدي رب العرش أن يصفر لونه و ترتعد مفاصله.
[ صفحه 440]
سزاوار است هر کس که در پيشگاه الهي حضور پيدا ميکند لرزه بر اندامش افتد، و رنگش زرد گردد.
و هنگامي که کنار در مسجد ميرسيد سر خود را به سوي آسمان بلند ميکرد و ميگفت:
الهي ضيفک ببابک، يا محسن قد أتاک المسيء، فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندک يا کريم. [16] .
پروردگارا! ميهمان تو در خانهات ايستاده است، اي نيکوکار بندهي گنهکاري نزد تو آمده است، به خوبيهاي خودت از بديها و زشتيهاي من درگذر، اي بزرگوار بخشنده.
13/298 شيخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالي» ميگويد:
امام حسن عليهالسلام هنگامي که عازم سفر حج ميشد پياده و گاهي با پاي برهنه ميرفت، هنگامي که ياد مرگ ميکرد اشک ميريخت، و وقتي به ياد قبر ميافتاد، يا بيرون آمدن از قبر و صحراي محشر و يا گذشتن از صراط را به خاطر ميآورد؛ گريه ميکرد، و چون از صحنهي حضور در پيشگاه الهي و بررسي اعمال ياد ميکرد فريادي ميکشيد و بيهوش ميگشت.
و چون به نماز ميايستاد در پيشگاه پروردگار لرزه بر اندامش و بندهاي بدنش ميافتاد.
و هنگامي که ياد بهشت و دوزخ ميکرد آشفته و پريشان ميشد و مانند مارگزيده به خود ميپيچيد، از خداوند درخواست بهشت مينمود، و از آتش دوزخ به او پناه ميبرد. [17] .
و روايت شده است که تمام اموال خود را دوبار - و طبق روايتي سه
[ صفحه 441]
مرتبه - بين فقرا تقسيم کرد، و بيست و پنج مرتبه پياده به حج رفت. [18] .
14/299 ابوجعفر بن جرير طبري رحمه الله از ابراهيم بن سعد نقل کرده است که گفت: از محمد بن اسحاق شنيدم:
امام حسن و امام حسين عليهماالسلام دو کودک بودند و بازي ميکردند، در همان حال امام حسين عليهالسلام را ديدم که درخت خرمائي را صدا زد، و آن درخت فورا به طرف او به راه افتاد همانطور که فرزندي به طرف پدرش ميشتابد. [19] .
15/300 و نيز طبري قدس سره از قبيصة بن اياس نقل کرده است که گفت:
با امام حسن مجتبي عليهالسلام همسفر بودم و به طرف شام ميرفتم، آن حضرت روزه بود و جز مرکبي که داشت هيچ زاد و توشهاي با خود برنداشته بود، همينکه سرخي نور خورشيد ناپديد شد و وقت فريضه فرارسيد، نماز را بپا داشت، پس گويا درهاي آسمان گشوده شد و چراغهائي آويزان گرديد، فرشتگاني فرود آمدند و با خود ظرفهاي غذا و ميوه و نيز طشتها و آفتابههاي آب را بر زمين نهادند، سفره گسترانيده شد و ما هفتاد نفر بوديم، از سرد و گرم آن سفره خورديم، امام عليهالسلام و ما همگي سير شديم، دو مرتبه بدون اينکه چيزي کم شده باشد آنها را برگردانيدند. [20] .
16/301 طبري قدس سره از حضرت جواد الأئمه عليهالسلام نقل کرده است که فرمود:
اميرالمؤمنين عليهالسلام به همراه فرزندش امام مجتبي عليهالسلام و سلمان وارد مسجد شدند و نشستند، مردم در اطراف آن حضرت جمع شدند، ناگاه مردي با شکل و شمايل نيکو ظاهري آراسته وارد شد و بر آن حضرت
[ صفحه 442]
سلام کرد و نشست
سپس عرض کرد: اي اميرمؤمنان! از شما سه چيز پرسش ميکنم، اگر آنها را جواب گفتي ميدانم که مردم گناه نابخشودني و بزرگي را مرتکب شدهاند و خود را در دنيا و آخرت به هلاکت افکندهاند که ديگري را برگزيدهاند، و اگر جواب نگفتي و پاسخ مناسب سئوالات من ندادي ميدانم که تو و آنها يکسان هستي.
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: از آنچه دلت ميخواهد سئوال کن، عرض کرد: أخ برني عن الرجل اذا نام أين تذهب روحه؟ و عن الرجل کيف يذکر و ينسي؟ و عن الرجل کيف يشبه ولده الأعمام و الأخوال؟
به من خبر بده که آدمي هنگام خواب روح او کجا ميرود؟ و چگونه انسان مطلبي را به خاطر ميآورد و چگونه فراموش مينمايد، و چگونه ميشود که فرزند گاهي شبيه عموها و دائيهاي خود ميشود.
اميرالمؤمنين عليهالسلام وقتي آن شخص سئوالاتش تمام شد به فرزندش امام حسن عليهالسلام رو کرد و فرمود:
اي ابومحمد! تو پاسخ سئوالات اين شخص را بگو.
امام حسن عليهالسلام فرمود: اما سئوال اول که گفتي: وقتي شخص ميخوابد روح او کجا ميرود؟ پاسخش اينستکه:
روح او به باد، و باد به هوا آويخته ميگردد تا وقتي که آن شخص خود را براي بيدار شدن حرکت دهد، پس اگر خداوند تبارک و تعالي به برگشتن روح براي صاحب آن اجازه دهد، آن روح باد را و باد هوا را به سوي خود ميکشد، در نتيجه روح برميگردد و در بدن صاحبش جاي ميگيرد، و اگر خداوند تبارک و تعالي به برگشت روح اجازه ندهد قضيه برعکس ميشود يعني هوا باد را و باد آن روح را به سوي خود ميکشد و تا هنگام خارج شدن از قبر به بدن صاحبش برنميگردد.
و اما سئوال دوم نسبت به يادآوري و فراموشي، جوابش اينست که:
دل آدمي در ميان ظرفي است و بر روي آن روپوشي قرار گرفته است، اگر وقتي ميخواهد مطلبي را بياد آورد صلوات کاملي بر محمد و آل
[ صفحه 443]
محمد عليهمالسلام بفرستد، پرده از روي آن ظرف کنار ميرود، قلب گشوده و به تعبيري روشن ميشود و آن شخص آنچه را فراموش کرده بياد ميآورد، و اگر صلوات بر محمد و آل محمد عليهمالسلام نفرستد يا صلوات را ناقص يعني بدون ذکر «آلمحمد» بگويد روپوش از روي آن کنار نميرود، در نتيجه قلب همان گونه تاريک ميماند و فراموشي او برطرف نميشود.
و اما سئوال سوم که از شباهت فرزند به عموها و دائيها پرسيدي پاسخش اينستکه:
وقتي شخص با همسرش همبستر ميشود اگر قلب او آرام و رگهايش داراي آرامش و بدن دچار لرزه و اضطراب نباشد آن نطفه داخل خود رحم قرار ميگيرد و فرزند شبيه پدر و مادرش به دنيا ميآيد، ولي اگر بر خلاف آن شخص از آرامش قلب و رگها برخوردار نباشد و بدنش بخاطر ترس و وحشت و يا عارضهي ديگر دچار لرزه و اضطراب باشد نطفه لرزش پيدا ميکند و بر بعضي از رگها قرار ميگيرد؛ اگر بر رگي از رگهاي عموها قرار گرفت فرزند شبيه عموهايش ميشود و اگر بر رگي از رگهاي دائيها قرار گرفت فرزند شبيه دائيهايش ميشود.
شخص سئوال کننده بعد از آنکه پاسخ سئوالهاي خود را شنيد عرض کرد:
شهادت ميدهم که خداوي جز خداوند يکتا نيست و همواره به آن گواهي ميدهم، و شهادت ميدهم که محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرستادهي او است، و پيوسته به آن گواهي ميدهم.
بعد اشاره به اميرالمؤمنين عليهالسلام نمود و عرض کرد: و شهادت ميدهم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بعد از خودش به تو وصيت کرده و تو جانشين او هستي و براهين او يعني دلايل روشن و آشکار ميکني، سپس اشاره به امام حسن عليهالسلام نمود و عرض کرد:
و شهادت ميدهم که تو بعد از پدرت وصي و جانشين او هستي، و همان حجتها و دلايل او را برپا ميداري، و سپس عرض کرد:
و شهادت ميدهم که حسين بن علي فرزند رشيدت بعد از برادرش حجت الهي است و براي مردم دليل و برهان ارائه ميدهد، و شهادت
[ صفحه 444]
ميدهم که علي بن الحسين برپا دارندهي امر حسين است يعني بعد از او پرچم هدايت را به دوش دارد.
و شهادت ميدهم که محمد بن علي برپادارندهي امر علي بن الحسين است و ادامه دهندهي راه او است.
و شهادت ميدهم که جعفر بن محمد برپادارندهي امر محمد بن علي و فرمانرواي بعد از او است.
و شهادت ميدهم که موسي بن جعفر برپادارندهي امر جعفر بن محمدء و اختياردار امور بعد از اوست.
و شهادت ميدهم که علي بن موسي برپادارندهي امر موسي بن جعفر و رهبر مردمان بعد از او است.
و شهادت ميدهم که محمد بن علي برپادارندهي امر علي بن موسي و پيشواي جن و انس بعد از او است.
و شهادت ميدهم که علي بن محمد برپادارندهي امر محمد بن علي و زمامدار امور بعد از او است.
و شهادت ميدهم که حسن بن علي برپادارندهي امر علي بن محمد و هدايتگر شيعيان بعد از او است.
وأشهد أن رجلا من ولد الحسن بن علي لا يسمي و لا يکني حتي يظهر أمره فيملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا،
و شهادت ميدهم که آخرين امام مردي از فرزندان حسن بن علي است، نام اصلي او و کنيهاش را نبايد گفت تا آنکه ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد نمايد همانطور که از ظلم و ستم پر شده باشد.
و بعد از آن عرض کرد: درود و رحمت و برکات الهي بر تو باد اي اميرمؤمنان و از جا برخاست و رفت.
اميرالمؤمنين عليهالسلام به امام مجتبي عليهالسلام فرمود: اي ابومحمد! به دنبال اين شخص برو و ببين کجا ميرود؟
امام حسن عليهالسلام به دنبال او از مسجد خارج شد، و وقتي برگشت به اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض کرد: همينکه پاي خود را از مسجد بيرون
[ صفحه 445]
گذاشت نفهميدم چه شد و به کجا رفت.
فرمود: اي ابومحمد! آيا او را شناختي؟
عرض کرد: خدا و رسولش و اميرمؤمنان داناترند.
علي عليهالسلام فرمود: او خضر عليهالسلام فرمود. [21] .
17/302 در کتاب «مناقب» در تفسير آيهي شريفهي (يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤتکم کفلين من رحمته و يجعل لکم نورا تمشون به) [22] «اي کساني که ايمان آوردهايد، تقوا پيشه کنيد و به رسول خدا و فرستادهاش يعني محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم ايمان آوريد تا به شما دو نصيب از رحمت خود عطا فرمايد و نوري قرار دهد که با روشنائي آن راه بهشت را بپيمائيد»، از امام صادق عليهالسلام نقل ميکند که فرمود:
الکفلين: الحسن و الحسين عليهماالسلام و النور علي عليهالسلام.
مراد از «کفلين» در اين آيه حسن و حسين عليهماالسلام و مقصود از نور وجود مبارک اميرالمؤمنين علي عليهالسلام است. [23] .
18/303 و در همان کتاب در ذيل اين دو آيهي شريفهي (و التين و الزيتون - و طور سينين) [24] که خداوند تبارک و تعالي به دو ميوهي معروف انجير و زيتون و نيز به طور سينا قسم ياد کرده است، از حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام نقل کرده است که فرمود:
[ صفحه 446]
التين و الزيتون، الحسن و الحسين عليهماالسلام و طور سينين علي عليهالسلام و البلد الأمين محمد صلي الله عليه و آله و سلم.
مراد از «تين و زيتون» در آيهي شريفه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و مراد از «طور سينين» اميرالمؤمنين عليهالسلام و مقصود از «بلد أمين» يعني شهر امن و امان، وجود مقدس رسول خدا حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. [25] .
19/304 علامهي مجلسي رحمه الله در کتاب شريف «بحارالأنوار» از ابنعباس روايت کرده است که گفت:
روزي در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسلام حضور داشتند که ناگاه جبرئيل فرود آمد و با خود سيبي آورده و آن را به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هديه کرد، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آن را پذيرفت و به اميرالمؤمنين عليهالسلام هديه کرد، علي عليهالسلام آن را پذيرفت و بوسيد و به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برگردانيد، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سيب را گرفت و به امام حسن عليهالسلام هديه کرد، امام مجتبي عليهالسلام آن را پذيرفته و بوسيد به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برگردانيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سيب را همان گونه به امام حسين و حضرت زهرا عليهاالسلام هديه کرد و آنها بعد از بوسيدن آن برگردانيدند، و براي آخرين بار به دست علي بن ابيطالب عليهالسلام دادند، وقتي اميرالمؤمنين عليهالسلام خواست آن را برگرداند، از دست مبارکش به روي زمين افتاد و دو نيم گرديد، پس نوري از آن درخشيد که تا آسمان را روشن کرد، و ديديم که دو سطر به قلم قدرت پروردگار بر آن نوشته شده است:
بسم الله الرحمن الرحيم
تحية من الله الي محمد المصطفي و علي المرتضي و فاطمة الزهراء و الحسن و الحسين سبطي رسول الله، و أمان لمحبيهما يوم
[ صفحه 447]
القيامة من النار. [26] .
بنام خداوند بخشندهي مهربان، اين هديهاي است از طرف پروردگار به رسولش محمد مصطفي، علي، فاطمه و دو سبط پيغمبر يعني امام حسن و امام حسين، و امان نامهاي براي دوستان ايشان از آتش قيامت است.
20/ 305 و نيز در همان کتاب روايت شده است که:
امام حسن و امام حسين عليهماالسلام هر کدام خطي نوشته بودند، امام حسن عليهالسلام به برادرش فرمود:
خط من زيباتر از خط تو است.
امام حسين عليهالسلام فرمود: اينطور نيست بلکه خط من زيباتر است، هر دو به مادر خود حضرت فاطمه عليهاالسلام عرض کردند: شما بين ما دو نفري داوري کنيد.
حضرت زهرا عليهاالسلام دوست نداشت يکي از آن دو آزرده خاطر شوند لذا فرمود: از پدرتان علي عليهالسلام سئوال کنيد، وقتي از آن حضرت درخواست کردند او هم مايل نبود يکي از آن دو عزيز اذيت شوند به همين خاطر فرمود: از جد خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سئوال کنيد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من بين شما قضاوت و داوري نميکنم تا از جبرئيل سئوال کنم، وقتي جبرئيل آمد او هم عرض کرد: من داوري نميکنم تا اسرافيل داوري کند، و اسرافيل عرض کرد: من حکم نميکنم ولي از خداوند متعال درخواست ميکنم تا او قضاوت کند.
وقتي از درگاه الهي مسألت نمود، فرمود: من هم داوري نميکنم ولي مادرشان حضرت زهرا عليهاالسلام بايد داوري کند.
فاطمه عليهاالسلام عرض کرد: پروردگارا! فرمان تو را اطاعت کرده و داوري ميکنم.
حضرت زهرا عليهاالسلام گردنبندي داشت به دو نور چشمانش فرمود: من مرواريدهاي اين گردنبند را بين شما روي زمين ميريزم، هر کدام از
[ صفحه 448]
شما تعداد بيشتري برداشت خط او زيباتر است، آنگاه گردنبند را باز کرد و روي زمين ريخيت، جبرئيل در اين هنگام کنار عرش الهي بود، خداوند تبارک و تعالي به او فرمان داد فورا به زمين فرود آمده و آن مرواريدها را بين آن دو نصف کن تا هيچکدام از آنها آزرده نشوند.
ففعل ذلک جبرئيل اکراما لهما و تعظيما.
جبرئيل هم به خاطر احترام بزرگداشت آنها اين کار را فورا انجام داد. [27] .
|