زماني که آثار موت بر امام حسن عليهالسلام ظاهر شد حضرت امام حسين عليهالسلام و اهل بيت را احضار فرمود و همگي را به تقوي و صلاح وصيت فرمود. بعد روي مبارک به امام حسين عليهالسلام نمود و فرمود: اي برادر وصيت من به شما اين است که بعد از تجهيز و تکفين مرا به روضه جدم محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم ببريد تا با وي تجديد عهد نمايم بعد از آن بر سر قبر جدهام فاطمه عليهاالسلام بنت اسد برده و در همان حدود دفن کنيد. اي برادر زماني که مرا به روضه جدم خواهيد برد گروهي از مفسدان گمان ميکنند که
[ صفحه 49]
ميخواهيد مرا نزديک آن حضرت دفن کنيد و با شما نزاع و مشاجره فراواني ميکنند. وصيت من به شما اين است که خشم و غضب آنها را با آب حلم فرونشانيد.و سعي شما بر آن باشد که بدون مقاتله ماجرا تمام شود.
امام حسين عليهالسلام به وصيت برادر بزرگوارش عمل نمود و بعد از غسل امام حسن عليهالسلام را به روضه جدش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برد و مقابل روضه مقدسه قرار داد تا تجديد پيمان نمايد. مروان ابن حکم پليد با گروه زيادي از بنياميه آمدند و درصدد مقاتله و درگيري برآمدند و گفتند: عثمان در اقصاي مدينه دفن شده و شما ميخواهيد که حسن را نزديک پيامبر دفن کنيد محال است اين اتفاق بيفتد در اين هنگام عايشه نيز به آنها پيوست و گفت: ميخواهيد حسن را در خانه من دفن کنيد. هرگز نميگذارم کسي را که در نزد من دشمنترين است در خانهام دفن شود. [1] و عايشه اظهار دشمني و عناد فراوان نمود.
عبدالله بن عباس گفت: اي مردم دست از اين عناد و دشمني برداريد ما صاحب خود را در اين جا دفن نميکنيم و او آگاهتر از شما به حرمت جد بزرگوارش بود و ما را وصيت فرموده است که او را در بقيع دفن نمائيم و بعد ابنعباس به عايشه گفت: اي دختر ابيبکر چگونه است که روزي به شتر سوار شدي و با اميرالمؤمنين عليهالسلام محاربه نمودي و امروز بر استر نشستهاي و فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را از زيارت جدش منع ميکني و اگر بعد
[ صفحه 50]
از اين زنده بماني حتما سوار فيل خواهي شد و تباهي و فساد بسيار خواهي کرد. و سپس حضرت را بردند و در بقيع دفن نمودند.
[ صفحه 51]
علم خويش را به مردم بياموز، و علم ديگران را فراگير، در اين صورت، دانستهها را انفاق کردهاي و ندانستهها را ياد گرفتهاي.
|