از محمد بن حجارة روايت ميکند که گفت:
ديدم گله آهويي از جلوي امام حسن عليهالسلام گذشتند، صيحهاي بر آنها زد و همه جواب دادند، تا از جلو حضرت رد شدند. گفتيم: يا ابن رسولالله! اين معجزهاي راجع به وحشيها بود، معجزهاي راجع به امر آسمان به ما نشان بده؛ پس به آسمان اشاره کرد، درها باز شدند؛ و نوري پيدا شد که به خانههاي مدينه احاطه کرد، و زلزلهاي ايجاد کرد که نزديک بود، خانهها خراب شود.
[ صفحه 68]
به خدا سوگند من حکومت را به معاويه واگذار نکردم، مگر از آن رو که ياراني (وفادار) نيافتم و اگر ياوراني (وفادار) داشتم، شب و روز با او ميجنگيدم، تا خداوند ميان من و او حکم نمايد، اما من، کوفيان را شناخته و آزمودم، و افراد فاسد آنها شايستگي مرا ندارند، آنان مردماني بيوفايند و عهد و پيماني نميشناسند، نه در قول و نه در عمل....
|