حضرت ابوالحسن امام رضا عليه‏السلام مي‏فرمايد: اسماء بنت عميس مي‏گويد: من قابله‏ي امام حسن عليه‏السلام بودم. زماني که آن حضرت متولد شد، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آمد و فرمود: اي اسماء؛ فرزندم را بياور. من آن حضرت را در جامه‏ي زردي پيچيدم و به خدمت آن بزرگوار بردم. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا من شما را نهي نکردم فرزندي که متولد مي‏شود در جامه‏ي زرد نپيچيد؟ او را در جامه‏ي سفيدي پيچيدم و به خدمت آن حضرت بردم، آن بزرگوار در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، از اميرالمؤمنين عليه‏السلام پرسيد: چه نامي براي او انتخاب کرده‏اي؟ اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمودند: من در انتخاب نام او بر شما سبقت نگرفتم. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من نيز در انتخاب نام او بر پروردگار خود سبقت نمي‏گيرم. در آن حال جبرئيل نازل شد و عرض کرد: خداوند بلند مرتبه به تو سلام مي‏رساند و مي‏فرمايد که بر او، نام پسر بزرگ هارون را بگذار. [ صفحه 20] پس آن حضرت نام او را حسن انتخاب کرد. هنگامي که روز هفتم - از تولد امام مجتبي عليه‏السلام - فرا رسيد، رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دو گوسفند ابلق، براي عقيقه‏ي او کشت. به اسماء که قابله بود، يک ران و يک اشرافي داد. همچنين سر آن حضرت را تراشيد، و موي سرش را با نقره وزن نمود و به اندازه‏ي آن صدقه داد. و سرش را به خلوق که بوي خوشي بود، خوش‏بو نمود و فرمود: اي اسماء؛ خون عقيقه را بر سر فرزندان ماليدن از کارهاي جاهليت است [1] .

[1] جلاءالعيون: 1 / 341، معاني الأخبار: 1 / 130 ح 6. با کمي تغيير.