يکي از اصحاب ميگويد:
ما با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از خانه خارج شديم. در بين راه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم صداي گريهي حسنين عليهماالسلام را از خانهي فاطمهي زهرا عليهاالسلام شنيد، آن حضرت خود را به سرعت نزد آنها رساند و فرمود: فرزندان من براي
[ صفحه 24]
چه ميگريند؟
حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: از فرط تشنگي ميگريند.
آن حضرت براي طلب آب به وضوخانه رفتند. آب در آن روز خيلي کم بود و مردم همه در طلب آب بودند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در بين مردم صدا زد: آيا کسي از شما در خانه آب دارد؟
اما در آن روز مردم قطرهاي آب نداشتند.
آنگاه پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: يکي از دو فرزندم را نزد من بياور. آن حضرت، امام محتبي عليهالسلام را آورد و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ايشان را بالاي سينهي خود جا داد و زبان مبارک خود را در دهان او نهاد، آن بزرگوار هم زبان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را ميمکيد تا ساکت شد.
آن گاه امام حسين عليهالسلام را خاست و به همين گونه او را آب داد [1] .
فرزند پيامبرتان را به جرعهاي از آب ميهمان کنيد
ابيمخنف در مقتل خود نقل ميکند که: امام حسين عليهالسلام در آخرين لحظات شهادت مظلومانهاش به آن قاتل سنگدل فرمودند:
اذا کان لابد من قتلي، فاسقني شربة من الماء،.
اگر ناچار ميخواهي مرا بکشي، جرعهي آبي به من بياشام.
آن ملعون گفت: هيهات؛ آبي نخواهي آشاميد تا کشته شوي. اي پسر ابوطالب؛ مگر تو گمان نداري پدرت ساقي حوض کوثر است، پس صبر کن تا از دستش سيراب گردي [2] .
چگونه طلب آب ميکردم
مرحوم کفعمي در کتاب «مصباح» از حضرت سکينه عليهاالسلام روايت
[ صفحه 25]
ميکند که فرمود: چون پدرم کشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم و حالت اغماء و بيهوشي برايم روي داد در آن حال شنيدم پدرم ميفرمود:
شيعتي ما ان شربتم ماء عذب فاذکروني
او سمعتم بغريب او شهيد فاندبوني
و انا السبط الذي من غير جرم قتلوني
و بجرد الخيل بعد القتل عمدا سحقوني
ليتکم في يوم عاشورا جميعا تنظروني
کيف استسقي لطفلي فابوا ان يرحموني
و سقوه سهم بغيء عوض الماء المعين
يا لزرء و مصاب هد ارکان الحجون و يلهم
قد جرحو قلب رسول الثقلين فالعنو هم
ما استطعتم شيعتي في کل حين [3] .
اي شيعيان من؛ اگر آب شيرين و گوارا نوشيديد مرا ياد کنيد.
يا اگر شنيديد کسي غريب يا شهيد شده به من ندبه کنيد.
من همان سبط و فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستم که بيجرم و گناه مرا کشتند. و عمدا بدن مرا، بعد از کشتن، زير سم اسبها پاي مال کردند.
کاش همه شما در روز عاشورا بوديد و ميديديد چگونه براي کودک خودم آب خواستم ولي آنها ندادند و به من رحم نکردند.
آنها کودک مرا به جاي آب پاک و روان، با تير ستم سيراب کردند.
واي از اين مصيبتي که ارکان کوه حجون را شکست.
واي بر آنها! آنها قلب پيامبر انس و جن را مجروح کردند،
پس اي شيعيان من؛ همواره، تا ميتوانيد آن دشمنان را لعنت کنيد.
[ صفحه 26]
|