امام رضا عليه‏السلام فرمودند: [ صفحه 31] ايام عيد نزديک شد حسنين عليهماالسلام نزد مادر مکرمه‏ي خودشان حضرت فاطمه عليهاالسلام رفته و فرمودند: اطفال مدينه براي عيد، خود را زينت مي‏دهند پس چه شده که شما ما را زينت نمي‏فرماييد، و ما چنانچه مي‏بيني لباس نداريم. حضرت زهراء عليهاالسلام در جواب عزيزان خود فرمود: يا قرة عيني؛ ان ثيابکم عند الخياط، فاذا خاطها و أتي بها زينتکما. اي نور ديدگانم؛ لباسهاي شما در نزد خياط است، هنگامي که آنها آماده شود و بياورد شما را زينت خواهم کرد. حضرت فاطمه عليهاالسلام خواست با اين جمله دل آنها را بدست آورد. اين گفتگو گذشت تا شب عيد فرا رسيد، باز نور ديدگان پيغمبر مقصد سابق را بازگو نمودند، يعني مادر جان؛ جامه‏هاي ما چه شد. در اين حال حضرت زهراء عليهاالسلام به خاطر رحمت به عزيزانش گريست و فرمود: اي نور چشمانم؛ خوشحال باشيد ان شاء الله هرگاه خياط لباسهاي شما را آورد به شما خواهم داد. شب فرا رسيد، ناگاه صداي درب خانه بلند شد. حضرت زهراء عليهاالسلام فرمود: کيست کوبنده در؟ شخصي عرضه داشت. يا بنت رسول الله؛ افتحي الباب أنا الخياط جئت بالثياب. اي دختر رسول خدا؛ در را بگشا که من خياط مي‏باشم که لباسها را آورده‏ام. بي‏بي دو عالم درب را گشود، و مردي با هيبت و خوش سيمائي را ديد که پارچه‏ي بسته شده‏اي را آورده بود آن حضرت آن را گرفت و آن مرد برگشت. [ صفحه 32] هنگامي که حضرت فاطمه عليهاالسلام آن بسته را باز نمود دو پيراهن و دو عبا و زيرجامه به قد و قامت عزيزانش و دو عمامه و کفش در آن بود با خوشحالي حسنينش عليهماالسلام را از خواب بيدار نمود و آن جامه‏ها را بر آنها پوشانيد. امام حسن و امام حسين -عليهماالسلام روز عيد به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شتافتند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرزندان خود را زينت شده ديد، ايشان را در آغوش گرفت و بوسيد و به دوش مبارکش سوارشان نمود و به سوي خانه‏ي مادرشان حرکت نمود. آنگاه به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: يا فاطمه؛ رأيت الخياط الذي أعطاک الثياب؛ هل تعرفني. اي فاطمه؛ ديدي آن خياطي که لباسها را آورد، آيا او را شناختي. حضرت زهراء عليهاالسلام فرمود: به خدا؛ من او را نشناختم و نمي‏دانم لباسي در نزد خياط باشد، خدا و رسولش از آن داناتر هستند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: دختر جان؛ آن شخص خياط نبود بلکه «رضوان» کليددار بهشت بود. و جبرئيل اين واقعه را از طرف پروردگار به من خبر داد که لباسها از بهشت آمده است [1] . چه پيراهن که عالم جزء و کل‏ به دامانش زده دست توسل‏ چه پيراهن که تا شاه کرد در بر به زينب شد يقين قتل برادر [2] .

[1] مدينة المعاجز: 2 / 46 ح 910، اثبات الهداة: 2 / 565 ح 44. [2] نفائح العلام: 2 / 25.