سلمان رحمه الله مي‏گويد: روزي خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مشرف شده و سلام دادم سپس به منزل حضرت فاطمه‏ي زهرا عليهاالسلام رفتم. آن حضرت فرمود: اي عبدالله؛ حسن و حسين عليهماالسلام گرسنه‏اند و گريه مي‏کنند، دست آنها را بگير و نزد جدشان ببر تا به آنها طعام دهد. دست آن بزرگواران را گرفتم و به خدمت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آوردم. آن حضرت چون آن دو را ديدند فرمودند: ما لکما، حبيبي؟ فرزندان نيکوي من، شما را چه مي‏شود؟ فرمودند: به طعام اشتها داريم. حضرت سه بار فرمود: اللهم اطعمهما. «خدايا آن دو را طعام بده». سلمان رحمه الله گويد: ناگاه يک گلابي در دست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که لطيف‏تر از پر، سفيدتر از برف، شيرين‏تر از عسل و از کره نرم‏تر بود ظاهر شد، آن حضرت انگشت شصت مبارکش را بر آن کشيد و به دو [ صفحه 55] نيم کرد نيمي را به امام حسن عليه‏السلام و نيمي را به حسين عليه‏السلام داد من به آنها نگاه مي‏کردم و اشتها داشتم. پيامبر دريافتند که من اشتها دارم، فرمودند: يا سلمان؛ هذا طعام من الجنة، لا يأکله حتي ينجو من الحساب. اي سلمان؛ اين طعام از بهشت است، کسي آن را نمي‏خورد مگر اينکه از حساب رها باشد. (يعني کسي از اين طعام مي‏خورد که از حساب روز جزا پاک و بهشتي باشد.) [1] .

[1] صحيفة الأبرار: 2 / 169 ح 55، بحارالأنوار: 43 / 308. «اين حديث نيز دلالت بر عصمت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام دارد».