از فرموده‏هاي ارزشمند کريم اهل‏بيت امام حسن عليه‏السلام فاضل وارسته مرحوم ميرزا محمدباقر اصفهاني مي‏گويد: در خواب، يا در حالت بين خواب و بيداري، در يکي از اين شبها ديدم که؛ امام حسن مجتبي عليه الصلاة و السلام سخناني (با اين مضمون) فرمودند: بر منبرها به مردم بگويد و دستور بدهيد که توبه کنند و براي فرج و تعجيل ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) دعا کنند. اين دعا، واجب کفايي نيست که همانند وجوب نماز بر مرده باشد، و اگر يک يا چند نفر از مردم بر مرده نماز گذارند، تکليف از ديگر مردم برداشته شود؛ بلکه، همانند نمازهاي روزانه، بر تمام مکلفان واجب است که انجام دهند. صحيفه مهديه (مترجم): 51، به نقل از مکيال المکارم: 1 / 438. در «الثاقب في المناقب» آمده است: جابر بن عبدالله انصاري رحمه الله گويد: سوگند به حق خدا و رسول او؛ من از امام حسن و امام حسين عليه‏السلام فضيلتي بيشتر و شگفت‏انگيزتر ديدم. شگفتي که از امام حسن عليه‏السلام ديدم چنين است: پس از آنکه ياران امام حسن عليه‏السلام پيمان‏شکني کرده و آن حضرت را مجبور به مصالحه با معاويه نمودند، حضرتش به ناچار با او صلح نمود، اين رفتار بر ياران ويژه‏ي آن حضرت گران آمد، من نيز يکي از آنها بودم که زبان به ملامتش گشودم!. امام حسن عليه‏السلام فرمود: جابر؛ ملامتم نکن؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در گفتارش تصديق کن که فرمود: ان ابني هذا سيد، و ان الله تعالي يصلح به بين فئتين عظيمتين من [ صفحه 74] المسلمين. به راستي که اين فرزندم آقا و سرور است، خداوند متعال به وسيله‏ي او در ميان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتي برقرار مي‏کند. گويا اين سخن مرا آرام ننمود و سينه‏ام را شفا نداد، در دلم گفتم: شايد اين واقعه‏اي که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده بعدا اتفاق خواهد داد، و منظور آن حضرت صلح با معاويه نبوده است، چرا که در اين صلح مؤمنان هلاک گرديده و خوار شدند. وقتي اين سخن از ذهنم خطور کرد و من مردد شدم، امام حسن عليه‏السلام دست مبارکش را روي سينه‏ام گذاشت و فرمود: (در سخن پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم) ترديد نموده و چنين و چنان گفتي؟ آنگاه فرمود: آيا ميل داري هم اکنون پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را مشاهده کرده و اين سخنان را از آن حضرت بشنوي؟ من از سخن او در شگفت شدم، ناگاه صداي غرشي شنيدم که زمين از زير پاي ما شکافت و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، علي مرتضي، جعفر و حمزه عليهم‏السلام را ديدم که بيرون آمدند. من از ترس و وحشت به گوشه‏اي خزيدم، امام حسن عليه‏السلام فرمود: اي رسول خدا؛ اين جابر است که مرا در مورد آنچه شما مي‏دانيد، ملامت مي‏نمايد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رو به من کرد و فرمود: يا جابر؛ انک لا تکون مؤمنا حتي تکون لأئمتک مسلما، و لا تکون عليهم برأيک معترضا، سلم لابني الحسن ما فعل، فان الحق فيه، انه دفع عن حياة المسلمين الاصطلام بما فعل، و ما کان ما فعله الا عن أمر الله و أمري. اي جابر؛ تو هرگز مؤمن نخواهي بود تا اينکه تسليم پيشوايانت گردي، و با رأي و نظر خود بر آنان اعتراض ننمايي، بر آنچه فرزندم حسن عليه‏السلام [ صفحه 75] انجام داده تسليم شو، چرا که حق در همان است. او با آن عملش زندگي مسلمانان را از هم پاشيدگي نجات داد، او اين کار را جز به فرمان خداوند و من، انجام نداده است. جابر گويد: من عرض کردم: اي رسول خدا؛ پذيرفتم. سپس آن بزرگوار به همراه علي عليه‏السلام، حمزه و جعفر عليهماالسلام به سوي آسمان پرواز نمودند. من مي‏ديدم که درهاي آسمان به روي آن بزرگواران باز مي‏شد و آنان وارد مي‏شدند تا اينکه به آسمان هفتم رسيدند و در همه‏ي اين موارد آقا و مولاي ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيشاپيش آن بزرگواران بود [1] .

[1] صحيفة الأبرار: 2 / 162، قطره‏اي از درياي فضائل اهل‏بيت عليهم‏السلام: 2 / 470، به نقل از الثاقب في المناقب: 306 ح 1، معالم الزلفي: 414. به نقل از مدينة المعاجز.