در کتاب «بحارالأنوار» آمده است: [ صفحه 79] مردي به دروغ ادعا کرد که امام حسن عليه‏السلام مبلغ هزار دينار به وي بدهکار است، در حالي که امام حسن عليه‏السلام مديون او نبود. آنان در پي اين مرافعه نزد شريح قاضي رفتند، شريح قاضي به امام حسن عليه‏السلام عرض کرد؛ آيا سوگند مي‏خوري؟ حضرت فرمود: اگر اين شخص (مدعي) سوگند بخورد من آن مبلغ را به او پرداخت خواهم کرد. شريح به آن مرد گفت: اين گونه سوگند بخور و بگو: به حق خدائي که جز او معبودي نيست و داناي پنهان و آشکار است. امام حسن عليه‏السلام فرمود: من چنين سوگندي را نگفتم، بلکه بگو: سوگند به خدا؛ من از تو اين مبلغ را طلبکارم و هزار دينار را بگير. آن شخص سوگند خورد و دينارها را گرفت، وقتي خواست از جايش برخيزد بر زمين افتاد و فورا مرد. حاضرين از نحوه‏ي سوگند خوردن، از امام حسن عليه‏السلام پرسيدند: که چرا به همان سوگند اولي حاضر نشدند؟ آن حضرت فرمود: خشيت أنه لو تکلم بالتوحيد، يغفر يمينه ببرکة التوحيد و يحجب عنه عقوبة يمينه. قسم اولي داراي اقرار توحيد و يگانگي خداوند بود، مي‏ترسيدم اگر آن سوگند را بگويد، به برکت توحيد، خداوند دروغ او را ببخشد، و از سزاي کيفر دروغش بگذرد [1] .

[1] بحارالأنوار: 43 / 327.