ثقيف بکاء مي‏گويد: هنگامي که امام مجتبي عليه‏السلام به امر مدبر امور (خداوند متعال) با معاويه عليه العذاب صلح نمود، يکي از يارانش به ديدار ايشان آمد و گفت: السلام عليک، يا مذل المؤمنين. آن مظلوم فرمود: ساکت باش؛ من ذليل کننده‏ي مؤمنان نيستم، بلکه من عزت‏بخش مؤمنين هستم و فقط قصد من حفظ جان آنها و باقي ماندن ايشان است. ثم ضرب برجله في فسطاطه، فاذا أنا في ظهر الکوفه و قد خرق الي الدمشق و مضي حتي رأينا عمرو بن عاص بمصر و معاوية [ صفحه 81] بدمشق. سپس پاي مبارکش را در آن خيمه به زمين زد، ما که در پشت کوفه بوديم ناگاه ديديم زمين پيچيده شد تا آنکه عمر بن عاص را در مصر و معاويه را در دمشق ديديم. در آن هنگام امام عليه‏السلام فرمودند: اگر بخواهم آنها را سرنگون کنم مي‏توانم، ولکن هرگز آن کار را نمي‏کنم، همانا پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم به راه استواري بود و همچنين علي عليه‏السلام به آن راه رفت، من هم به راه درست آنها هستم و مخالفت آنها نمي‏کنم [1] .

[1] صحيفة الأبرار: 2 / 157: مدينة المعاجز: 2 / 11 ح 852.