مأمون در اوايل خلافت خود، با مشورت وزيرش، فضل بن سهل، حيله‏اي ديگر به کار برد و براي رسيدن به اغراض خود، امام رضا عليه‏السلام را از مدينه به پايتخت خود دعوت کرد. در اول، امام عليه‏السلام دعوت را نپذيرفت؛ ولي پس از اصرار مأمون و فرستادن پيام‏هاي متعدد به پذيرش وادار شد. براي آن حضرت بسيار سخت و ناگوار بود که از شهر و ديار پدران پاک نهاد خود و از کنار قبر و مسجد جد بزرگوارش پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله دوري گزيند و به شهري دور دست رفته، با انسان پليدي همچون مأمون محشور شود. مرحوم شيخ صدوق قدس سره از شخصي به نام مخول سجستاني نقل کرده است که پيش از سفر، حضرت رضا عليه‏السلام براي وداع با قبر پيامبر صلي الله عليه و اله به مسجد النبي رفته، با جد خود مکرر وداع کرد و در هر بار صداي مبارکش به گريه و ناله بلند بود. نزد آن حضرت رفتم و پس از عرض سلام به خاطر آن سفر به وي تهنيت گفتم. حضرت فرمود: «مرا واگذار که از جوار جدم مي‏روم و در غربت جان مي‏دهم و کنار هارون دفن مي‏شوم». [1] آن حضرت پس از وداع غم‏آلود با خانواده خود، از بي‏بازگشت بودن سفر خود خبر داد و پس از انجام وصيت و سفارش‏ها حضرت جواد عليه‏السلام را جانشين خود معرفي و همه را به فرمانبرداري او امر کرد و بدين سان در سال 200 ق اين هجرت اجباري آغاز شد. حضرت و عده‏اي از اطرافيان، همراه با مأموران مأمون، راهي سرزمين خراسان شدند. [ صفحه 28]

[1] عيون أخبار الرضا عليه‏السلام، ج 2، باب 47( دلالات الرضا عليه‏السلام)، ح 26، ص 526.