هر چند نظر مورخان در عبور حضرت از بعضي شهرها و مناطق، مختلف است، ولي همگي در ورود حضرت به نيشابور متفقند. چنين نقل شده است که در بازار نيشابور دو نفر به نامهاي ابوزرعه و محمد بن أسلم طوسي که از بزرگان و حافظان احاديث نبوي بودند، به کنار مرکب امام عليهالسلام آمده، عرض کردند:
«اي بزرگ و بزرگزاده!اي امام و فرزند امام!اي سلالهي پاک و پسنديدهي خدا!اي نتيجه پاک خاندان نبوي! به حق پدران پاک و گذشتگان گراميات، چهرهي مبارک و خجسته خود را به ما بنما و براي ما حديثي از پدرانت نقل کن که يادگاري تو براي ما باشد».
حضرت حيوان را نگاه داشت و سايبان مهد را برداشت و چشمهاي مردم را به طلعت مبارک خود روشن کرد. فرياد شوق و اشک محبت و بيقراري عاشقانه به هم آميخت و نزديکان به مرکب، رکاب حضرتش را غرق بوسه کردند. مدتي به اين وضع گذشت تا اين که بزرگان شهر، مردم را براي شنيدن حديث به آرامش دعوت کردند. حضرت فرمود:
«پدرم، حضرت موسي بن جعفر کاظم فرمود که پدرم جعفر بن محمد صادق فرمود که پدرم محمد بن علي باقر فرمود که پدرم علي بن الحسين زينالعابدين فرمود که پدرم حسين بن علي فرمود که پدرم علي بن ابيطالب در سرزمين کوفه فرمود که برادر و پسر عمويم حضرت محمد صلي الله عليه و آله فرمود که جبرئيل فرمود: «شنيدم خداي بلند مرتبه ميفرمايد: «کلمة لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي».
«کلمه لا اله الا الله دژ من است. هر کس داخل دژ من شود (مساوي موحد شود)، از عذاب من در امان است». [1] در برخي نقلها چنين است که حضرت، پس از چند لحظه فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها».
«توحيد شروطي دارد و من از جمله شرطهاي آنم (مساوي توحيد بدون ولايت امامان عليهمالسلام ممکن نيست)».
[ صفحه 29]
|